دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای معلم
اللّهُمَّ اغْفِر لِلمُعَلِّمينَ و أطِل أعمارَهُم و بارِك لَهُم في كَسبِهِم ؛
خدايا! آموزگاران را بيامرز؛ عمرشان را دراز و كسبشان را با بركت كن
حکمتنامه پیامبر اعظم(ص): ح 582
خدايا! آموزگاران را بيامرز؛ عمرشان را دراز و كسبشان را با بركت كن
حکمتنامه پیامبر اعظم(ص): ح 582
در قرآن کریم می خوانیم:
الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنُِّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئنُِّ الْقُلُوب
آنها كسانى هستند كه ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد! (رعد/28)
یاد خدا تنها به ذكر زبانى نیست، اگر چه یكى از مصادیق روشن یاد خداست. زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.
یاد خداوند بركات بسیار دارد، از جمله:
الف: یاد نعمتهاى او، عامل شكر اوست.
ب: یاد قدرت او، سبب توكّل بر اوست.
ج: یاد الطاف او، مایه محبّت اوست.
د: یاد قهر و خشم او، عامل خوف از اوست.
ه: یاد عظمت و بزرگى او، سبب خشیت در مقابل اوست.
و: یاد علم او به پنهان و آشكار، مایه حیا و پاكدامنى ماست.
ز: یاد عفو و كرم او، مایه امید و توبه است.
ح: یاد عدل او، عامل تقوا و پرهیزكارى است.
انسان، بىنهایت طلب است و كمال مطلق مىخواهد ولى چون هر چیزى غیر از خداوند محدود است و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمىگرداند. در مقابل كسانى كه با یاد خدا آرامش مىیابند، عدهاى هم به متاع قلیل دنیا راضى مىشوند. «رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» نماز، ذكر الهى و مایه آرامش است. «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی» «1»، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ» ممكن است معناى «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این باشد كه بواسطه ذكر و یادى كهخدا از شما مىكند، دلهایتان آرام مىگیرد. یعنى اگر بدانیم خداوند ما را یاد مىكند و ما در محضر او هستیم، دلهایمان آرامش مىیابد. چنان كه حضرت نوح علیه السلام بواسطه كلام الهى «اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْیُنِنا» «2» آرام گرفت و امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت على اصغرش با عبارت «هین على انه بعین الله» این آرامش را ابراز فرمود، و یا در دعاى عرفه آمده است: «یا ذاكر الذاكرین» سؤال: اگرچه در این آیه آمده است كه دلها، و بویژه دل مؤمن، با یاد خدا آرام مىگیرد، امّا در آیات دیگرى مىخوانیم هر گاه مؤمن خدا را یاد كند، دلش به لرزه مىافتد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» «3»
آیا این لرزش و آرامش مىتوانند در یك جا جمع شوند؟ راه توجیه آن چیست؟
پاسخ: براى تصوّر وجود این همزمان آرامش و لرزش در یك فرد، توجّه به این مثالها راهگشا مىباشد:
الف: گاهى انسان بخاطر وجود همه مقدمات، اطمینان و آرامش دارد، امّا در عین حال از نتیجه هم نگران و بیمناك است. مثل جراح متخصصى كه به علم و كار خود مطمئن است ولى باز در هنگام عمل شخصیّت مهمى دلهره دارد.
ب: فرزندان، هم به وجود والدین، احساس آرامش مىكنند وهم از آنها حساب مىبرند و مىترسند.
ج: گاهى انسان از آنجا كه مىداند فلان ناگوارى براى آزمایش و رشد و ترفیع مقام اوست، خرسند و آرام است، امّا اینكه آیا در انجام وظیفه موفق خواهد شد یا خیر، او را نگران مىكند و به لرزه مىاندازد.
د: انساهاى مؤمن وقتى در تلاوت قرآن به آیات عذاب، دوزخ و قهر الهى مىرسند، لرزش بر اندام آنها مستولى مىشود، امّا هنگامى كه آیات رحمت و رضوان و بهشت خداوند را قرائت مىكنند، آرامشى شیرین، قلوب آنها را فرا مىگیرد و آنها را دلگرم مىسازد. امام سجاد علیه السلام در دعاى ابو حمزه مىفرماید: «اذا ذكرت ذنوبى فزعت و اذا رأیت
كرمك طمعت»، یعنى هر گاه گناهان خود و عدل و قهر تو را به یاد مىآورم، ناله مىزنم، امّا وقتى به یاد لطف و عفو تو مىافتم امیدوار مىشوم. صاحب المیزان براى این جمله، از قرآن شاهد مىآورد «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» «4» یعنى در آغاز انسان دلهره دارد ولى كمكم به آرامش مىرسد.
كسى كه از یاد خدا غافل است، آرامش ندارد و زندگى بدون آرامش زندگى نكبت بارى است. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً» «5»
كسى كه مىداند خداوند نیكوكاران را دوست دارد،به كار نیكش دلگرم مىشود
عوامل آرامش و دلگرمى
دستیابى به اطمینان و آرامش مىتواند عوامل گوناگونى داشته باشد، ولى در رأس آنها آگاهى و علم جلوه ویژهاى دارد كسى كه مىداند ذرّهى مثقالى از كارش حساب دارد، «مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» «6» نسبت به تلاش و فعّالیّتش دلگرم است.
كسى كه مىداند بر اساس لطف و رحمت الهى آفریده شده، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» «7» امیدوار است.
كسى كه مىداند خداوند در كمین ستمگران است، «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» «8» آرامش دارد.
كسى كه مىداند خداوند حكیم و علیم است و هیچ موجودى را بیهوده خلق نكرده است «عَلِیمٌ حَكِیمٌ» خوشبین است.
كسى كه مىداند راهش روشن و آیندهاش بهتر از گذشته است، «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى» «9» قلبش مطمئن است.
كسى كه مىداند امام و رهبرش انسانى كامل، انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» «10» آرام است.
كسى كه مىداند كارِ نیك او از ده تا هفتصد بلكه تا بىنهایت برابر پاداش دارد ولى كار زشتاو یك لغزش بحساب مىآید دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» «11» كسى كه مىداند خداوند نیكوكاران را دوست دارد، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «12» به كار نیكش دلگرم مىشود.
كسى كه مىداند كار خیرش آشكار و كار شرّش پنهان مىماند، «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» شاد است.
_____________________
(1) طه، 14. (2) هود، 37. (3) انفال، 2. […..] (4). زمر، 23. (5). طه، 124. (6). زلزال، 7. |
(7). هود، 119. (8). فجر، 14. (9). اعلى، 17. (10). بقره، 124. (11). بقره، 261. (12). بقره، 195.
|
منبع: تفسیر نور، ج6، صص: 230_232
معمولاً هر گناهی، زمینه ساز گناه بزرگتری است. کسی که به سراغ خلافی رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه کند ، برای همیشه در دوزخ خواهد بود.
آیا یک گناه، سرنوشت کسی را دگرگون میکند ؟
گاهی یک ویروس وارد بدن میشود و تمام بدن را فلج میکند. گاهی یک جرقه زده میشود و منطقه ای به آتش کشیده میشود. گاهی یک حسادت سبب توطئه و قتل (یوسف) می شود.
گاهی لقمه حرام یا طمع رسیدن به حکومت، انسان را تا کشتن بزرگترین مرد عالم همچون امام حسین(علیه السلام) پیش می برد.
معمولاً هر گناهی، زمینه ساز گناه بزرگ تری است. قرآن در این زمینه میفرماید: «بلی من کسب سیئه و احاطت به خطیئته فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» کسی که به سراغ خلافی رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه کند، برای همیشه در دوزخ خواهد بود.
اگر پرده حیا پاره شود، گناه برای انسان راحت میشود. به همین دلیل در دعای کمیل میخوانیم : «اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم» یعنی خداوندا! آن گناهانی که پرده عصمت و پاکی را هتک و پاره میکند، بر من ببخش.
در آیه 81 سوره بقره، تغییر سرنوشت انسان، به واسطه گناه، طی سه مرحله بیان می شود:
1) در این مرحله می فرماید: ارتکاب گناه آغاز تغییر سرنوشت و خروج و یا فاصله گرفتن از صراط مستقیم است: «بَلی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً ؛ «کسانی که مرتکب گناه شوند».
2) این مرحله حاصل مرحله نخست می باشد و چنانچه کسی که در مرحله نخست مرتکب گناهی گشت و توفیق توبه و ترک معصیت نیافت در این مرحله نمی تواند خود را از منجلاب آثار گناه نجات دهد، خداوند در این باره می فرماید: «واَحـطَت بِهِ خَطِیـَتُهُ ؛ «و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند.»
3) در مرحله سوم عاقبت شوم تغییر سرنوشت، به واسطه گناه را بیان می دارد و می فرماید: «فَاُولئکَ اَصحـبُ النّارِ هُم فِیها خلِدون ؛ «آنها اهل آتش اند و جاودانه در آن خواهند بود».
در حقیقت این مراحل یک سلسله علل طولی می باشند که هر یک مبتنی بر دیگری است. در ادامه به بررسی بیشتر هر کدام می پردازیم :
مرحله اول : ارتکاب گناه و نقش آن در دور شدن از حق
کسانی که مرتکب گناه می شوند از صراط مستقیم و مسیر حق دور می شوند و یا به تعبیر دقیق تر سقوط می کنند. ارتکاب گناه پایه های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری انسان را متزلزل می کند. گناه عمل بر خلاف دستورهای الهی بوده و باعث سست شدن اعتقادات و باز شدن راه شک و شبهه در اصول آن می شود. با ارتکاب گناه ملکات فضائل اخلاقی در درون فرد، تحت تأثیر قرار گرفته و او را تضعیف می نماید.
با تزلزل پایه های اعتقادی و اخلاقی، رفتار نیز تغییر می کند و از شکل رفتار یک فرد الهی فاصله می گیرد. این تغییرات فرصت یافتن خویشتن واقعی را که کمال انسانیّت و هدف ادیان الهی است ، از فرد می رباید.
گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس
خویشتن را در خویش پیدا کن کمال اینست و بس
کسی که مرتکب گناه می شود تیشه به ریشه خود واقعی اش و آن صورت الهی و انسانی می زند که در ورای این خود ظاهری قرار دارد. شرافت، اصالت و بزرگی و بزرگواری و همه فضائل قابل تصور برای انسان مربوط به آن خود الهی و انسانی می باشد. این خود واقعی آن گوهری است که انسان به واسطه آن مسجود ملائک گردید. آنچه ما وجداناً با ضرورت و بداهت «خود» می نامیم، خودِ ظاهری است.
«اَنَّ اللّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِهِ؛ خدا میان آدمی و دلش حائل می گردد.»
چگونه به واقعی دست یابیم؟
راه رسیدن به خود واقعی، اجابت و اطاعت فرمان خدا و رسول است که در صدر آیه می باشد: «یاَایَّها الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فراخواندند آنان را اجابت کنید.»
در همین آیه دلیل امر به اجابت فرامین الهی و اوامر حضرت رسول را زنده شدن مؤمنان می دادند: «لِما یُحییکُم» برای اینکه شما زنده شوید.»
نتیجه ای که می توان از مفهوم آیه برداشت کرد این است که اگر کسی فرمان الهی و اوامر نبوی را اطاعت نکند زنده واقعی نخواهد شد. گناه عاملی است که از زنده شدن قلب یا خود واقعی اش باز می دارد.
چگونه وقتی ذات باری تعالی از کسی ناراضی باشد او را به کمال بالاتر برساند ؟! چنین امری خلاف سیره عقلا است تا چه رسد به خداوند حکیم، که منشأ پیدایش عقل و عقلا است.
به تعبیر شهید مطهری خود ظاهری اصلاً خود نیست. پس می توان گفت کسی که گناه می کند تیشه به ریشه خود می زند و مرگ واقعی خود را سبب می شود. اما از چه رو انسان با آن همه عشق به خود که دارد چنین با خودش به ستیز بر می خیزد؟
آنچه از آیات قرآن کریم در پاسخ به این پرسش برداشت می شود، وسوسه شیطان در اثر غفلت و جهل می باشد.
برای نمونه ماجرای رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت که توسط وسوسه شیطان انجام گرفت مطلب را پیگیری می کنیم.
«فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطنُ لِیُبدِی لَهُما ماوورِی عَنهُما مِن سَوءاتِهِما؛ سپس شیطان آن دو [آدم و حوا] را وسوسه کرد، برای اینکه آنچه از اندام ایشان پنهان بود، آشکار سازد .»
ارتکاب گناه پایه های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری انسان را متزلزل می کند. گناه عمل بر خلاف دستورهای الهی بوده و باعث سست شدن اعتقادات و باز شدن راه شک و شبهه در اصول آن می شود. با ارتکاب گناه ملکات فضائل اخلاقی در درون فرد، تحت تأثیر قرار گرفته و او را تضعیف می نماید.
شیطان برای عملی کردن وسوسه خود در مورد حضرت آدم و حوا چنین گفت: «و قالَ ما نَهکُما رَبُّکُما عَن هـذِهِ الشَّجَرَةِ اِلآ اَن تَکونا مَلَکَینِ اَو تَکونا مِنَ الخلِدین»
شیطان گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد مگر به خاطر اینکه (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند.» اساساً شیطان به این دلائل تمسک کرد تا آدم و حوا را از یاد خدا و تمام آن نعمت هایی که خداوند برای آنها فراهم نموده بود غافل کند.
«و یآدَمُ اسکُن اَنتَ و زَوجُکَ الجَنَّةَ فَکُلا مِن حَیثُ شِئتُما؛ و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر آنچه خواستید بخورید.»
آیه دیگری که دلیل شیطان بر آن استوار بود جهل آن دو است. برای آنها از چیزی دلیل آورد که آنها واقعاً در مورد آن اطلاعی نداشتند. آنها واقعاً نمی دانستند که علت نهی خداوند از نزدیک شدن به درخت ممنوعه آیا همان حرف شیطان است یا اینکه چیز دیگریست؛ بنابراین شیطان از این نقطه ضعف استفاده کرد.
آماج وسوسه های شیطان برای به گناه کشاندن انسان دقیقاً از این دو گذرگاه است ؛ گذرگاه جهل و غفلت.
شیطان با استفاده از جهل به غفلت می کشاند، غفلت از یاد خدا زمینه ارتکاب گناه را فراهم می آورد. لذا خداوند می فرماید: «ولا تَکونوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم اُولئکَ هُمُ الفسِقون؛ و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ آنان همان نافرمانانند.»
انسان با توجه به تصریح قرآن کریم «اَلَّذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم دائمون؛ باید همیشه به یاد خدا باشد» اگر همیشه با نماز، ذکر و عبادت خدا حضور در پیشگاه او را حفظ نمود گذرگاه غفلت، یعنی مؤثرترین حربه شیطان را از دست او گرفته است.
سرنوشت چنین افرادی حتماً بهشت جاودان خواهد بود.
بیانات حجت الاسلام قرائتی
تقوا وسیلـــه رزق بی حساب است، این یكی از اصولی است كه قرآن درباره رزق گفته است برخلاف اینهایی كه فكر میكنند اگر دروغ بگویند سود بیشتری دارند قرآن میگوید نان توی تقوا است : «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا» (طلاق/3-2)
تقوا یعنی حالتی كه انسان خودش را حفظ كند و گناه نكند که در این حالت خدا او را توی بن بست قرار نمیدهد.
هر كس در زندگی گیج است و میگوید كه نمیدانم چه كنم این پیداست كه تقوا ندارد، چون قرآن قول داده هر كس تقوا داشته باشد به درد نمیدانم، چه كنم گرفتار نمیشود.
هر كس تقوا داشته باشد بن بست ندارد و هر كس تقوا دارد خدا از راهی كه گمان نمیبرد به او رزق میدهد.
اگر ما ایمان به این آیه داشته باشیم در معامله و در كار سر هم بندی نمیكنیم :
«وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» (نحل/71) خداوند رزق بعضیها را زیاد میدهد .
دو نفر ماهیگیر میروند كنار دریا و تور میاندازند تور را كه بالا میكشند یكی سه تا ماهی گرفته یكی پنج تا گرفته . آن آقایی كه پنج تا ماهی گرفته هیچ قراردادی با ساحل با ماهیها و با دریا نبسته این را خدا به او داده است.
به هر حال باید این تفاوت ها باشد تا انسان استعدادهایش شكوفا بشود . اگر همه مردم یك جور باشند معلوم نمیشود كی صبر میكند، كی قناعت میكند، كی شجاعت دارد وكی ندارد .
به یكی میدهند ببینید غرور او را میگیرد؟! به یكی نمیدهند ببینید صبر میكند یا مرتباً ناله و ناشکری می کند؟!
توی گردنه ها و امتحانات سخت و شرایط دشوار است که به راننده تصدیق میدهند توی خیابان صاف كه آدم نمیداند چه كسی راننده است.
عامل اینكه آدم دنبال غیر خدا میرود یك سری چیزها است: مثلاً میخواهد عزیز بشود بند به یك كسی میشود میگوید ما وابسته میشویم به آمریكا كه عزت آمریكا ما را هم حفظ كند . قرآن میفرماید: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» (نساء/139) قدرت دست خداست: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» (بقره/165) بعد هم خدا ما را مسخره میكند «أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمْ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» (نساء/139) تو عزتت را از او میخواهی؟
«إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (عنكبوت/17) غیر خدایی كه پهلوی او مثل طناب خم میشوی نمیتوانند برای تو رزق بشوند .
شخصی گفت من میروم با یك سیب آبروی امام صادق(علیه السلام) را میریزم . گفتند چه جوری؟ گفت میروم میگویم: ای امام صادق این رزق من هست یا نه؟ اگر امام گفت رزق تو نیست سیب را میخورم تا بگویم تو دروغ گفتی . اگر گفت كه رزق تو هست نمیخورم و آنرا لگد میكنم .
پیش امام رفت و گفت: امام این سیب رزق من هست یا نه؟ امام فرمود: اگر از گلویت پائین برود معلوم میشود كه رزق تو است . این دیگر نمیدانست چه كند و گیج شد. گاهی آدم دارد ولی رزق او نیست.
اگر می خواهیم اوضاع مالیتان خوب شود
حدیث داریم اگر كسی میخواهد رزق او خوب بشود بعد از نماز دعا بخواند، دعا رزق را جذب میكند نه مشتری. حركت برای رزق خوب است؛ خیلیها میگویند كار نداریم! چرا كار هست منتهی ایشان باید بلند شود و حركت كند .
گاهی رزق انسان در مسافرت است. روایت داریم اگر رزق شما دیر رسید گیج نشوید و دست به گناه نزنید دست به حرام نزنید صبر كنید میرسد .
روایت داریم كه خداوند رزق همه مردم را حلال مقدر كرده است، خدا رزق حرام به كسی نمیدهد. اگر كسی تقوا داشته باشد و چند روزی دندان روی جگر بگذارد رزق حلال برای او میآید ، اما كسی كه پرده دری كند و به حرام بپرد خداوند از رزق حلال كم میآرود.
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ» (إقبالالأعمال، ص706) گناه رزق را قیچی میكند .
بعد از غذا و قبل از غذا شستن دست ها در رزق اثر دارد به خصوص با حوله هم خشك نكنید چون ممكن است خود آن دستمال و حوله در رزق اثر داشته باشد.
بین الطلوعین دنبال كار رفتن در رزق اثر دارد . در تحصیل رزق عزت خودتان را از دست ندهید . در رزق با وقار باشید ، گیج نشوید . نماز شب رزق آدم را گوارا میكند ، نماز شب در رزق اثر دارد. استغفار و عذرخواهی از گناه در رزق اثر دارد .
شكر نعمت رزق را زیاد میكند: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ» (إبراهیم/7)
نیت گناه رزق را كم میكند، در سوره قلم داستانی را نقل میكند كه چند برادر باغ میوهای داشتند نیت كردند كه از این میوهها به احدی ندهند . چون پدرشان هر سال از این میوهها به فقرا میداد ، وقتی پدر مرد بچهها گفتند ما نمیدهیم، بعد گفتند فقرا میفهمند میآیند در باغ، گفتند خوب سحر میرویم میوهها را میچینیم. نیت كردند به فقرا ندهند وقتی خوابیدند صاعقهای آسمانی آمد: «فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِیمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ» (قلم/20 و 21) قرآن میگوید كه سحر بلند شدند دیدند كه باغ آنها خاكستر شده است. نیت گناه رزق را كم میكند.
زكات رزق را زیاد میكند، درخت انگور را وقتی قیچی میكنی از شاخه كم میشود ولی به بار آن اضافه میشود.
زیارت امام حسین(علیه السلام) رزق را زیاد میكند. همیشه آدم با وضو باشد این هم رزق را زیاد میكند.
برای رزق دو تا كانال داریم ؛
كانال یك : تلاش
كانال دو : دعا
باید دو بال داشته باشیم با اینكه خدا میدهد و خدا میگیرد اما در عین حال شما باید تلاش كنید. آمدند به امام گفتند: فلانی توی خانه نشسته است دعا میكند برای رزقش، امام فرمود: این دعا مستجاب نمیشود .
یکی از آن گروه هایی که دعایشان مستجاب نمی شود کسی است که در خانه بنشیند و برای رزق و روزی اش به دعا اکتفا کند .
دو شرط اساسی در رزق
ما هفت، هشت تا بخور «كُلُوا» توی قرآن داریم اما بخور خالی نیست یك جا گفته: «كُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ» (بقره/172) بخورید و شكر كنید، یك جا میگوید: «فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا» (حج/28) بخورید به دیگران هم بدهید. جای دیگر می فرماید: «كُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا» (طه/81) بخور طغیان نكن .
خلاصه بخور بخور خالی توی قرآن نداریم و این بدان معنی است که انسان وقتی رزق دارد مسئولیت هم دارد.
در رزق دو تا شرط هست یكی گفته حلالاً یكی گفته طیباً، بعضی چیزها حلال هست اما طیب نیست طیب یعنی دلپسند، لقمه از نظر فقهی باید حلال باشد.
رزق هماهنگ با جامعه
مراعات جامعه را هم بكنیم. به امام صادق(علیه السلام) گفتند وضع مردم بد شده است . فرمود اگر وضع مردم بد شده است چرا نان گندم بخوریم گندم و جو را قاطی كنید .
گفتند آقا وضع بدتر شده است. امام فرمود : پس نان جو میخوریم . یعنی آدم باید زندگی خودش را با فقرا تطبیق بكند. استفاده از رزق باید هماهنگ باشد با جامعه.
برگرفته از بیانات حجت الاسلام قرائتی
در تاريكى ، راه خود را به هدايت ما يافتيد و بر قله عزّت و سرورى فرا رفتيد و از شب سياه گمراهى به سپيده دم هدايت رسيديد. كر باد، گوشى كه بانگ بلند حق را نشنود؛ كه آنكه بانگ بلند را نشنود، آواز نرم چگونه او را بياگاهاند. هر چه استوارتر باد، آن دل كه پيوسته از خوف خدا لرزان است . من همواره در انتظار غدر و مكر شما مى بودم و در چهره شما نشانه هاى فريب خوردگان را مى ديدم . شما در پس پرده دين جاى كرده بوديد و پرده دين بود كه شما را از من مستور مى داشت ؛ ولى صدق نيت من پرده از چهره شما برافكند و قيافه واقعى شما را به من بنمود. براى هدايت شما بر روى جاده حق ايستادم ، در حالى كه ، بيراهه هاى ضلالت در هر سو كشيده شده بود و شما سرگردان و گم گشته به هر راهى گام مى نهاديد. تشنه بوديد و، هر چه زمين را مى كنديد به نم آبى نمى رسيديد. امروز اين زبان بسته را گويا كرده ام ، باشد كه حقايق را به شما بگويد. در پرتگاه غفلت سرنگون شود، انديشه كسى كه به خلاف من ره مى سپرد، كه من از آن روز كه حق را ديده ام ، در آن ترديد نكرده ام . اگر موسى (ع ) مى ترسيد، بر جان خود نمى ترسيد، بلكه از چيرگى نادانان و گمراهان مى ترسيد.
امروز از ما و شما يكى بر راه حق ايستاده و يكى بر باطل . آنكه به يافتن آب اطمينان دارد، هرگز، از تشنگى هلاك نمى شود
نهج البلاغه خطبه 3
بخشندهترین مردم
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله :
أجوَدُكُم مِن بَعدِي رَجُلٌ عَلِمَ عِلما فنَشَرَ عِلمَهُ ؛
بخشنده ترين شما پس از من ، كسى است كه دانشى بياموزد ، آن گاه دانش خود را بپراكند.
آینه یادها، ص 56، ح 153
امام صادق سلام الله علیه
ثَلاثَةٌ تُورِثُ المَحَبَّة: الدّينُ والتَّواضُعُ والبَذْلُ
سه چيز است كه دوستى مىآورد: دين، تواضع، محبت.
ميزان الحكمة: ح 3211
الْحَمْدُ لِلّهِ الّذِي خَلَقَ اللّيْلَ وَ النّهَارَ بِقُوّتِهِ
وَ مَيّزَ بَيْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ
وَ جَعَلَ لِكُلّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً، وَ أَمَداً مَمْدُوداً
يُولِجُ كُلّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي صَاحِبِهِ، وَ يُولِجُ صَاحِبَهُ فِيهِ بِتَقْدِيرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِيمَا يَغْذُوهُمْ بِهِ، وَ يُنْشِئُهُمْ عَلَيْهِ
فَخَلَقَ لَهُمُ اللّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ مِنْ حَرَكَاتِ التّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِيَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَيَكُونَ ذَلِكَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوّةً، وَ لِيَنَالُوا بِهِ لَذّةً وَ شَهْوَةً
وَ خَلَقَ لَهُمُ النّهَارَ مُبْصِراً لِيَبْتَغُوا فِيهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ لِيَتَسَبّبُوا إِلَى رِزْقِهِ، وَ يَسْرَحُوا فِي أَرْضِهِ، طَلَباً لِمَا فِيهِ نَيْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْيَاهُمْ، وَ دَرَكُ الْآجِلِ فِي أُخْرَاهُمْ
بِكُلّ ذَلِكَ يُصْلِحُ شَأْنَهُمْ، وَ يَبْلُو أَخْبَارَهُمْ، وَ يَنْظُرُ كَيْفَ هُمْ فِي أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ، وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ، وَ مَوَاقِعِ أَحْكَامِهِ، لِيَجْزِيَ الّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا، وَ يَجْزِيَ الّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.
اللّهُمّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ، وَ مَتّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النّهَارِ، وَ بَصّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ، وَ وَقَيْتَنَا فِيهِ مِنْ طَوَارِقِ الْآفَاتِ.
أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْيَاءُ كُلّهَا بِجُمْلَتِهَا لَكَ سَمَاؤُهَا وَ أَرْضُهَا، وَ مَا بَثَثْتَ فِي كُلّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا، سَاكِنُهُ وَ مُتَحَرّكُهُ، وَ مُقِيمُهُ وَ شَاخِصُهُ وَ مَا عَلَا فِي الْهَوَاءِ، وَ مَا كَنّ تَحْتَ الثّرَى
أَصْبَحْنَا فِي قَبْضَتِكَ يَحْوِينَا مُلْكُكَ وَ سُلْطَانُكَ، وَ تَضُمّنَا مَشِيّتُكَ، وَ نَتَصَرّفُ عَنْ أَمْرِكَ، وَ نَتَقَلّبُ فِي تَدْبِيرِكَ.
لَيْسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلّا مَا قَضَيْتَ، وَ لَا مِنَ الْخَيْرِ إِلّا مَا أَعْطَيْتَ.
وَ هَذَا يَوْمٌ حَادِثٌ جَدِيدٌ، وَ هُوَ عَلَيْنَا شَاهِدٌ عَتِيدٌ، إِنْ أَحْسَنّا وَدّعَنَا بِحَمْدٍ، وَ إِنْ أَسَأْنَا فَارَقَنَا بِذَمٍّ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ، وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِكَابِ جَرِيرَةٍ، أَوِ اقْتِرَافِ صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ
وَ أَجْزِلْ لَنَا فِيهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ، وَ أَخْلِنَا فِيهِ مِنَ السّيّئَاتِ، وَ امْلَأْ لَنَا مَا بَيْنَ طَرَفَيْهِ حَمْداً وَ شُكْراً وَ أَجْراً وَ ذُخْراً وَ فَضْلًا وَ إِحْسَاناً.
اللّهُمّ يَسّرْ عَلَى الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ مَئُونَتَنَا، وَ امْلَأْ لَنَا مِنْ حَسَنَاتِنَا صَحَائِفَنَا، وَ لَا تُخْزِنَا عِنْدَهُمْ بِسُوءِ أَعْمَالِنَا.
اللّهُمّ اجْعَلْ لَنَا فِي كُلّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِكَ، وَ نَصِيباً مِنْ شُكْرِكَ وَ شَاهِدَ صِدْقٍ مِنْ مَلَائِكَتِكَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْفَظْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِينَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَيْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِيعِ نَوَاحِينَا، حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِيَتِكَ، هَادِياً إِلَى طَاعَتِكَ، مُسْتَعْمِلًإ؛!!ّّ لِمَحَبّتِكَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ وَفّقْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِي جَمِيعِ أَيّامِنَا لِاسْتِعْمَالِ الْخَيْرِ، وَ هِجْرَانِ الشّرّ، وَ شُكْرِ النّعَمِ، وَ اتّبَاعِ السّنَنِ، وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ، وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلَامِ، وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلَالِهِ، وَ نُصْرَةِ الْحَقّ وَ إِعْزَازِهِ، وَ إِرْشَادِ الضّالّ، وَ مُعَاوَنَةِ الضّعِيفِ، وَ إِدْرَاكِ اللّهِيفِ
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْهُ أَيْمَنَ يَوْمٍ عَهِدْنَاهُ، وَ أَفْضَلَ صَاحِبٍ صَحِبْنَاهُ، وَ خَيْرَ وَقْتٍ ظَلِلْنَا فِيهِ
وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَى مَنْ مَرّ عَلَيْهِ اللّيْلُ وَ النّهَارُ مِنْ جُمْلَةِ خَلْقِكَ، أَشْكَرَهُمْ لِمَا أَوْلَيْتَ مِنْ نِعَمِكَ، وَ أَقْوَمَهُمْ بِمَا شَرَعْتَ مِنْ شرَائِعِكَ، وَ أَوْقَفَهُمْ عَمّا حَذّرْتَ مِنْ نَهْيِكَ.
اللّهُمّ إِنّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً، وَ أُشْهِدُ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ وَ مَنْ أَسْكَنْتَهُمَا مِنْ مَلائِكَتِكَ وَ سَائِرِ خَلْقِكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ سَاعَتِي هَذِهِ وَ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ مُسْتَقَرّي هَذَا، أَنّي أَشْهَدُ أَنّكَ أَنْتَ اللّهُ الّذِي لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، قَائِمٌ بِالْقِسْطِ، عَدْلٌ فِي الْحُكْمِ، رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ، مَالِكُ الْمُلْكِ، رَحِيمٌ بِالْخَلْقِ.
وَ أَنّ مُحَمّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ و خِيَرَتُكَ مِنْ خَلْقِكَ، حَمّلْتَهُ رِسَالَتَكَ فَأَدّاهَا، وَ أَمَرْتَهُ بِالنّصْحِ لِأُمّتِهِ فَنَصَحَ لَهَا
اللّهُمّ فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، أَكْثَرَ مَا صَلّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، وَ آتِهِ عَنّا أَفْضَلَ مَا آتَيْتَ أَحَداً مِنْ عِبَادِكَ، وَ اجْزِهِ عَنّا أَفْضَلَ وَ أَكْرَمَ مَا جَزَيْتَ أَحَداً مِنْ أَنْبِيَائِكَ عَنْ أُمّتِهِ
إِنّكَ أَنْتَ الْمَنّانُ بِالْجَسِيمِ، الْغَافِرُ لِلْعَظِيمِ، وَ أَنْتَ أَرْحَمُ مِنْ كُلّ رَحِيمٍ، فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّيّبِينَ الطّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ الْأَنْجَبِينَ.
دائم الوضو بودن به اين معنا است كه هر مؤمنى و شخصى كه قصد حركت به سوى خداى مهربان را دارد ، هميشه و دائما در حال طهارت باشد و به واسطه اين طهارت ، قلبش توجه به حضرت حق داشته باشد و براى جلوگيرى از شرّ نفس و شيطان ، دوام بر وضو را سفارش مى فرموده اند و مى گفتند : وضو به منزله لباس جنگ است .
در اينجا به دو نكته ، توجه شما خواننده محترم را جلب مى نمايم .
حكمت و فلسفه وضو و فضيلت آن
امام صادق عليه السلام فرمود :
الْعِلَلُ ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قـَالَ قـَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَنْ تَوَضَّأَ فَذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ طَهُرَ جَمِيعُ جَسَدِهِ وَكَانَ الْوُضُوءُ إِلَى الْوُضُوءِ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهُمَا مِنَ الذُّنُوبِ وَمَنْ لَمْ يُسَمِّ لَمْ يَطْهُرْ مِنْ جَسَدِهِ إِلَّا مَا أَصَابَهُ الْمَاءُ
هر كس وضو بگيرد و نام خدا را به زبان آورد ، تمام بدنش طاهر مى شود و وضوى روى وضوء كفـاره گناهان بين دو وضو است و هر كس در حال وضو نام خدا را به زبان نياورد ، فقط اعضاى وضويش پاك مى شود .
بحارالانوار ج77 ص314
|
وضو بر وضو به اين معنى كه هرگاه وضويش باطل شد ، فورا وضو بگيرد ؛ يعنى هيچگاه بدون وضو نباشد .
راز پاك شدن تمام بدن با ياد خدا ، اين است كه با ذكر خدا ، قلب انسان ، آگاه و متوجه مى شود و از غفلتى كه از ياد خدا بر او عارض شده ، تطهير مى يابد و هنگامى كه قلب يك انسان كه رئيس و عنوان مركزيّت بدن است ، پاك شود ، جميع اعضاء پاك مى شود .
چون قـلب رئيس بدن ، و تمام اعضاء در حكم كارگزاران و رعاياى او هستند ، هنگامى كه قلب توجه پيدا كند و پاك شود و به مصداق الناس على دين ملوكهم تمام وجود انسان در مسير الهى قرار گرفته و بسوى خدا توجه مى كند . به عبارت ديگر مى توان گفت قلب يك انسان اصل وجود اوست و انسان چيزى نيست مگر همان قلبش پس اگر قلب پاك شود ، انسان پاك شده .
شهيد ثانى قدّس سرّه مى فرمايد : در مورد طهارت ، انسان بايد توجه داشته باشد كه چون اعضاء ظاهرش در معرض ديد ديگران است و از طرفى هميشه با امور پست دنيوى در تماس هستند ، انسان موظف است كه آنها را بشويد و نظيف نگهدارد .
پس لازم است كه همراه با اين اعضاى ظاهرى ، قلبش را هم كه مورد توجه حق تعالى است ، تطهير كند ، زيرا كه خداى تعالى توجهى به صورت ظاهرى ما ندارد بلكه توجهش به قلوب ماست و قلب (نه قلب صنوبرى) رئيس اين اعضاء است ، و كارهايى را كه اين اعضا در جهت دور شدن از پروردگار انجام مى دهند ، به دستور او و در خدمت اوست پس قلب ، براى تطهير سزاوارتر است .
آنچه در باب وضو مقرر شده به وضوح ما را به تطهير قلب توجه مى دهد . بنابر اين كسى كه براى عبادت خداى تعالى و توجه به او و اعراض از دنيا ، وضو مى گيرد ، بايد بداند كه براى توجه به آخرت ، بايد دل از دنيا بريده ، دست از متاعش بشويد .
و به همين خاطر است كه مى بينيم دستور داده اند كه صورت و دو دست را شسته و سر و روى دو پا را مسح كنيم .
دستور شستن صورت به اين خاطر است كه توجه و روى آوردن به خدا با صورت باطنى ، بواسطه همين صورت انجام مى شود و اكثر حواس ظاهرى كه باعث و انگيزه دلبستگى به دنيا هستند در محوّطه صورتند ، پس دستور به شستن آن داده اند تا به صورتى خالى از كثافات به خدا روى آورد و بدينوسيله به مرتبه اى ترقى كند كه صورت باطنيش را نيز تطهير نمايد .
سپس دستور به شستن دستها داده ، چون اكثر برخوردهاى انسان با امور پست دنيوى به وسيله دست انجام مى شود .
و بعد دستور به مسح سر داده زيرا قوه مفكّره انسان كه قصد حركت به طرف امور دنيوى و هر امر ديگرى را ايجاد مى كند در سر قرار دارد و همين قصدها هستند كه به انسان جهت مى دهند و انسان را به هر طرف امور مورد نظر خود بر مى انگيزانند و چنانچه مربوط به امور دنيايى باشند انسان را به طرف دنيا مى رانند و از توجه به آخرت غافل مى كنند .
و در آخر دستور به مسح پاها داده ، زيرا به وسيله پاهاست كه انسان به مقاصد خود و از جمله مطالب دنيايى خود مى رسد و با آنها به طرف حوايج دنيوى حركت مى كند ، لذا سزاوار است كه اين اعضاء را در عبادت شركت دهد تا در سعادتى كه از عبادت نصيبش مى شود ، سهيم باشند .
در كتاب مصباح الشريعة : از امام صادق عليه السّلام روايت شده :
مِصْبَاحُ الشَّرِيعَةِ ، قـَالَ الصَّادِقُ عليه السلام إِذَا أَرَدْتَ الطَّهَارَةَ وَالْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَى الْمَاءِ تَقـَدُّمَكَ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ الْمَاءَ مِفْتَاحَ قُرْبِهِ وَمُنَاجَاتِهِ وَدَلِيلًا إِلَى بِسَاطِ خِدْمَتِهِ وَكَمَا أَنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبَادِ كَذَلِكَ النِّجَاسَاتُ الظَّاهِرَةُ يُطَهِّرُهَا الْمَاءُ لَا غَيْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً وَقـَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفـَلا يُؤْمِنُونَ فَكَمَا أَحْيَا بِهِ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ نَعِيمِ الدُّنْيَا كَذَلِكَ بِرَحْمَتِهِ وَفَضْلِهِ جَعَلَ حَيَاةَ الْقـُلُوبِ وَالطَّاعَاتِ وَتَفَكَّرْ فِي صَفَاءِ الْمَاءِ وَرِقَّتِهِ وَطُهْرِهِ وَبَرَكَتِهِ وَلَطِيفِ امْتِزَاجِهِ بِكُلِّ شَيْءٍ وَاسْتَعْمِلْهُ فِي تَطْهِيرِ الْأَعْضَاءِ الَّتِي أَمَرَكَ اللَّهُ بِتَطْهِيرِهَا وَتَعَبَّدَكَ بِأَدَائِهَا فِي فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ فَإِنَّ تَحْتَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا فَوَائِدَ كَثِيرَةً فَإِذَا اسْتَعْمَلْتَهَا بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَكَ عُيُونُ فَوَائِدِهِ عَنْ قَرِيبٍ ثُمَّ عَاشِرْ خَلْقَ اللَّهِ كَامْتِزَاجِ الْمَاءِ بِالْأَشْيَاءِ يُؤَدَّى كُلُّ شَيْءٍ حَقَّهُ وَلَا يَتَغَيَّرُ عَنْ مَعْنَاهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ الرَّسُولِ صلى الله عليه وآله وسلم مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْمُخْلِصِ كَمَثَلِ الْمَاءِ وَلْتَكُنْ صَفْوَتُكَ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى فِي جَمِيعِ طَاعَتِكَ كَصَفـْوَةِ الْمَاءِ حِينَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَسَمَّاهُ طَهُوراً وَطَهِّرْ قَلْبَكَ بِالتَّقْوَى وَالْيَقِينِ عِنْدَ طَهَارَةِ جَوَارِحِكَ بِالْمَاء
هنگامى كه قصد طهارت و وضو كردى چنان به طرف آب حركت كن كه گوئى به طرف رحمت خدا مى روى ، زيرا خداى تعالى آب را كليد نزديكى و مناجات خود و راهنماى بساط خدمتش قرار داده و همانطور كه رحمتش ، گناهان بندگان را مى شويد جز آب ، چيز ديگرى نجاسات ظاهرى را زائل نمى كند
و بعد چنين ادامه مى دهد : خداى تعالى در قرآن مى فرمايد : هُوَ الَّذى ارْسَلَ الرِّياحَ بُشْرا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ وَانْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُورا فرقان : 48 و او خدايى است كه بادها را براى بشارت پيشاپيش رحمت خود فرستاد و از آسمان آب پاك كننده نازل كرديم . همچنين مى فرمايد : وَجَعَلْنا مِنَ الماءِ كُلَّ شَيءٍ حَىٍّ انبياء : 30 . (و زندگى همه موجودات زنده را به آب وابسته نموديم) پس همانطور كه با آب ، هر نعمتى را به وجود آورده ، با فـضل و رحمتش ، قـلوب را با طاعت و بندگيش زندگى بخشيده ؛ پس در صفا و رقت و پاكيزگى و بركت آب بنگر ، و بنگر كه چگونه با همه چيز ممزوج مى شود و در همه چيز وجود دارد ، و آن را در اعضايى كه خدا دستور داده استعمال كن و واجب و مستحبش را بجا آور كه در هر كدام از اين امور فوائد بسيار نهفته كه اگر به صورت شايسته انجام دهى ، چشمه هاى فوايدش به سوى تو جارى خواهد شد . سپس همانطور كه آب به راحتى با همه اشياء ممزوج مى شود ، با خلق خدا معاشرت كن و با هر چيز همانطور كه شايستگى اش را دارد برخورد كن . و خلاصه آنكه بر اساس فـرمايش رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه فـرمود : مثل مؤمن مثل آب است . مانند آب باش . پس بايد خلوصت با خدا در تمام عبادات مانند خلوص آب به هنگامى كه خدا او را از آسمان نازل كرد و آن را طهور يعنى پاك كننده ناميد ، باشى و هنگامى كه جوارحت را با آب تطهيرمى كنى ، قلبت را با يقين و تقوى پاك كن . مستدرك الوسائل ج1 ص353
|
خطبه اى است بدون نقطه كه حضرت امير (عليه السلام ) پيرامون مسائلى چون حمد الهى و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بت پرستى - اطاعت حق - ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، اخلاقيات و… صحبت فرموده اند: (البته اين خطبه طولانى است كه مختصرى از آن آمده است ).
الحمد لله اهل الحمد و ماواه ، و له اوكد الحمد و احلاه و اسرع الحمد و اسراه و اطهر الحمد و اسماه و اكرم الحمد و اولاه ، الحمد لله الملك الملك المحمود و المالك الود مصور كل مولود و مال كل مطرود، ساطح المهاد و موطد الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار، عالم الاسرار و مدركها و مدمر الا ملاك و مهلكها و مكور الدهور و مكررها و مورد الامور و مصدرها، عم سماحه و كمل ركامه و همل ، و طاوع السوال و الامل ، و اوسع الرمل و ارمل ، احمده حمدا ممدودا و اوحده كما وحد الاواه ، و هو الله لا اله للامم سواه و لاصادع لما عدله و سواه …
حمد و ثناء خداوندى را كه اهل حمد بوده و جايگه آن مختص او مى باشد و برترين و شيرين ترين و سريع ترين و گسترده ترين و پاكترين و بالاترين و گرامى ترين و سزاوارترين حمدها بر ذات او باد. سپاس خداوندى را كه پادشاهى است مورد ستايش و مالكى است بسيار مهربان و با محبت ، هر مولودى را صورت مى بخشد و هر طرد شده اى را ملجا و پناهگاه است ، گستراننده دشت ها و صحراها و برپا كننده كوهها و بلندى ها است ، فرو فرستنده بارانها و آسان كننده مشكلات و نيازها است ، عالم و دانا به همه اسرار و درهم كوبنده و نابود كننده همه پادشاهان است ، روزگاران را به سرانجام رسانده و آنان را مجددا به عرصه وجود مى آورد و مرجع و مصدر همه امور اوست ، جود و عطايش همه چيز را رد برگرفته و ابر بخشش او، با كمال ريزش ، همگان را فرا گرفته است ، خواسته ها و اميدهاى بندگان را برآورده نمود و به ريگزاران افزونى و توسعه بخشيده است .
حمد و ستايش مى كنم او را، حمد و ستايشى بى انتها، و يگانه اش مى شمارم همانگونه كه بنده دعا كننده گريان ، او را يگانه مى شمارد و اوست خداوندى كه امتها را خدايى جز او نيست ، و كسى نيست كه آنچه را كه او بر پا و تنظيم كرده درهم فرو ريزد…
سفينة البحار، ج 1، ص 397.
تعظيم و بزرگ داشت پدر و مادر در همه شرائع مورد اهميّت و پسنديده عقل است ، و از تعظيم و احسان به آنان آنست كه آنها را از صميم قلب بايد دوست داشت و دقائق آداب را در خدمتشان مراعات نمود و به آنها مهربانى كرد و خوشنوديشان را بدست آورد ، و بهترين دارائى خود را از آنها دريغ ننمود و در انجام اوامرشان كوشيد و آنها را بدعاى شايسته ياد كرد ، چنانچه قرآن مجيد درباره پدر و مادر مى فرمايد : وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَبِالوالِدَينِ إِحساناً إِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ أَحَدُهُما أَو كِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ وَلا تَنهَرهُما وَقُل لَهُما قَولاً كَريماً . يعنى حكم كرده است پروردگار تو كه جز او را نپرستى و به پدر و مادر نيكى كنى و چنانچه يكى يا هر دوى آنها پير و سالخورده شوند ، سخنى كه باعث رنجش آنها شود نگوئى و آنها را از خود نرانى و با احترام با آنها سخن بگو .
مُحَمَّدُ بنُ يَحيَى عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عِيسَى وَعَلِيُّ بنُ إِبرَاهِيمَ عَن أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبُوبٍ عَن أَبِي وَلَّادٍ الحَنَّاطِ قَالَ سَأَلتُ أَبَا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَبِالوالِدَينِ إِحساناً مَا هَذَا الاِحسَانُ فَقَالَ الاِحسَانُ أَن تُحسِنَ صُحبَتَهُمَا وَأَن لَا تُكَلِّفَهُمَا أَن يَس أَلَاكَ شَيئاً مِمَّا يَحتَاجَانِ إِلَيهِ وَإِن كَانَا مُستَغنِيَينِ أَلَيسَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّى تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبدِ اللَّهِ عليه السلام وَأَمَّا قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ أَحَدُهُما أَو كِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ وَلا تَنهَرهُما قَالَ إِن أَضجَرَاكَ فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنهَرهُمَا إِن ضَرَبَاكَ قَالَ وَقُل لَهُما قَولًا كَرِيماً قَالَ إِن ضَرَبَاكَ فَقُل لَهُمَا غَفَرَ اللَّهُ لَكُمَا فَذَلِكَ مِنكَ قَولٌ كَرِيمٌ قَالَ وَاخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ قَالَ لَا تَملَأُ عَينَيكَ مِنَ النَّظَرِ إِلَيهِمَا إِلَّا بِرَحمَةٍ وَرِقَّةٍ وَلَا تَرفَع صَوتَكَ فَوقَ أَصوَاتِهِمَا وَلَا يَدَكَ فَوقَ أَيدِيهِمَا وَلَا تَقَدَّم قُدَّامَهُمَا.
ابو ولاد حناط مى گويد : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم اين احسانى كه در آيه شريفه : وَبِالوالِدَينِ إِحسانا آمده است ، چيست ؟ فرمود : احسان اين است كه با آنها مصاحبت كنى و آنها را وادار نكنى چيزى از تو بخواهند اگر چه بى نياز هم باشند (يعنى آنچه را كه دارى در اختيار آنها بگذارى) آيا نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد : لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّى تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ هرگز به مقام نيكو كاران نخواهيد رسيد مگر از آنچه كه دوستش مى داريد انفاق كنيد . سپس فرمود : إِمَّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ أَحَدُهُما أَو كِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ منظورش اين است كه اگر تو را راندند به آنها افّ نگويى و اگر تو را زدند آنها را نرانى و آنجا كه مى فرمايد : وَ قُل لهما قولا كريما منظورش اين است كه اگر تو را زدند به آنها بگوئى خدا شما را ببخشد و اين سخن پسنديده اى است كه به آنها مى گويى .
و اينكه مى فرمايد : اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحمَة منظورش اين است كه هيچگاه جز با رحمت و دلسوزى به آنها خيره نشو ، صدايت را از صداى آنها بلندتر نكن ، دستت را بالاتر از دست آنها قرار نده و جلوتر از آنها حركت نكن . الكافي ج2 ص157
|
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكَرَاجُكِيُّ فِي كَنْزِ الْفَوَائِدِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْجِعَابِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ ثَلَاثُونَ حَقّاً لَا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلَّا بِالْأَدَاءِ أَوِ الْعَفْوِ يَغْفِرُ زَلَّتَهُ وَيَرْحَمُ عَبْرَتَهُ وَيَسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَيُقِيلُ عَثْرَتَهُ وَيَقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَيَرُدُّ غِيبَتَهُ وَيُدِيمُ نَصِيحَتَهُ وَيَحْفَظُ خُلَّتَهُ وَيَرْعَى ذِمَّتَهُ وَيَعُودُ مَرْضَتَهُ وَيَشْهَدُ مَيْتَتَهُ وَيُجِيبُ دَعْوَتَهُ وَيَقْبَلُ هَدِيَّتَهُ وَيُكَافِئُ صِلَتَهُ وَيَشْكُرُ نِعْمَتَهُ وَيُحْسِنُ نُصْرَتَهُ وَيَحْفَظُ حَلِيلَتَهُ وَيَقْضِي حَاجَتَهُ وَيَشْفَعُ مَسْأَلَتَهُ وَيُسَمِّتُ عَطْسَتَهُ وَيُرْشِدُ ضَالَّتَهُ وَيَرُدُّ سَلَامَهُ وَيُطَيِّبُ كَلَامَهُ وَيُبِرُّ إِنْعَامَهُ وَيُصَدِّقُ أَقْسَامَهُ وَيُوَالِي وَلِيَّهُ (وَلَا يُعَادِ) وَيَنْصُرُهُ ظَالِماً وَمَظْلُوماً فَأَمَّا نُصْرَتُهُ ظَالِماً فَيَرُدُّهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَأَمَّا نُصْرَتُهُ مَظْلُوماً فَيُعِينُهُ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَلَا يُسْلِمُهُ وَلَا يَخْذُلُهُ وَيُحِبُّ لَهُ مِنَ الْخَيْرِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ وَيَكْرَهُ لَهُ مِنَ الشَّرِّ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ عليه السلام سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَدَعُ مِنْ حُقُوقِ أَخِيهِ شَيْئاً فَيُطَالِبُهُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُقْضَى لَهُ وَعَلَيْه
1- قتال: جنگ - مبارزه.
|
عينالحيات
قال اميرالمؤ منين على عليه السلام :
اِنْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْاءَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ فَإ نَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ إ لَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اِنْتَظارُ الْفَرَجِ.
ترجمه :
حضرت امام على عليه السّلام فرمود :
منتظر فرج باشيد، و از روح خدا ماءيوس نشويد، كه محبوب ترين اعمال در پيشگاه خدا انتظار فرج است .
بحار الا نوار، ج 51، ص123.
بحث آينه هاي دو طرفه ،بله افرادي به اين روش از شما در حالي كه در هتل يا اتاق پرو يا در حمام يا دستشويي هستيد فيلم يا عكس تهيه كرده و به معرض ديد عموم مي گذارند . پس حتماًقبل از اينكه از محل هاي داراي آينه استفاده كنيد از يكطرفه بودن آن مطمن شويد !
تحف العقول ، ص 86.
قال اميرالمؤ منين على عليه السلام :
اءيُّهَا النّاسُ، اِتَّقُوا اللّهَ الَّذى إ نْ قُلتُمْ سَمِعَ، وَ إ نْ اءضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَ بادِروُا الْمُوْتَ الَّذِى إ نْ هَرَبْتُم مِنْهُ اءدْرَكَكُمْ، وَ إ نْ اءَقَمْتُمْ اءَخَذَكُمْ، وَ إِنْ نَسَيْتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ.
ترجمه :
حضرت امام على عليه السّلام فرمود :
اى مردم از خدائى بترسيد كه اگر حرف بزنيد مى شنود و اگر سخن نگوئيد مى داند. به استقبال آن مرگى بشتابيد كه اگر از آن فرار كرديد به شما مى رسد و اگر ايستاديد گريبانتان را مى گيرد و اگر فراموشش نموديد شما را يادآورى مى كند (پس ما در اين صورت بايد قبل از هر چيز به فكر توشه اى براى آخرت خود باشيم چون به هيچ وجه نمى توانيم از مرگ فرار كنيم.
نهج البلاغه ، ح 203.
قال اميرالمؤ منين على عليه السلام :
يا كُميل اللِّسانُ يَنْزَحُ القَلْبَ وَ القَلْبُ يَقُومُ بِالغَذاءِ، فَانْظُرْ فيما تُغَذّى قَلبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإ نْ لَمْ يَكُنْ ذلِكَ حَلالا لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ تَسْبيحَكَ وَ لا شُكْرَكَ.
ترجمه :
حضرت امام على عليه السّلام فرمود :
مولاى متقيان حضرت على عليه السلام به كميل طى سفارشى فرمود:
اى كميل ، از زبان آنچه در دل است مى تراود، و دل را خوراك درست مى كند، ببين دل و تنت از چه مى خورند، كه اگر حلال نباشد، خداوند تسبيح و شكرت را نپذيزد (بايد توجه داشته باشيم پولى را كه به دست مى آوريم ، با خود بيديشيم كه آيا اين پول از راحلال به دست آمده يا از راه حرام كه اگر حلال بود از آن استفاده كنيم و اگر حرام بود از استفاده آن صرف نظر كنيم كه عواقب بدى را به جاى خواهد گذاشت
تحف العقول ، ص 169.
محضر مبارك نخبة الفلاسفة و آية الله العظمى جناب آقاى طباطبائى ادم الله عمركم ماشاءالله سلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
جوانى هستم 22 ساله ، كه تنها ممكن است شما باشيد كه به اين سؤ ال من پاسخ دهيد. در محيط و شرايطى كه زندگى مى كنم كه هواى نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانى دارند و مرا اسير خود ساخته اند و سبب شده اند كه از حركت بسوى الله ، و در مسير استعداد خود باز مانم . درخواستى كه از شما دارم اين است كه بفرمائيد بدانم به چه اعمالى دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و اين طلسم سوء را كه همگان گرفتار آنند بشكنم و سعادت بر من حكومت كند؟ يادآور مى شوم نصيحت نمى خواهم و الا ديگران ادعاى نصحيت فراوان دارند. دستورات عملى براى پيروى لازم دارم . لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح مى دانيد مرا كمك كنيد.
امضاء 23/10/1355
جواب علامه به نامه : السلام عليكم
براى موفق شدن و رسيدن به منظورى كه در پشت ورقه مرقوم داشته ايد؛ لازم است همتى برآورده ، و توبه اى نموده ، به مراقبه و محاسبه پردازيد. به اين نحو كه هر روز كه هنگام صبح از خواب بيدار مى شويد قصد جدى كنيد كه در هر عملى كه پيش آيد رضاى خدا- عزاسمه - را مراعات خواهم كرد. آنوقت در سر هر كارى كه مى خواهيد انجام دهيد نفع آخرت را منظور خواهيد داشت ، به طورى كه اگر نفع اخروى نداشته باشد انجام نخواهيد داد، هر چه باشد. همين حال را تا شب وقت خواب ادامه خواهيد داد و وقت خواب ، چهار پنج دقيقه اى در كارهائى كه روز انجام داده ايد فكر كرده و يكى يكى از نظر خواهيد گذرانيد.
هر كدام مطابق رضاى خدا انجام يافته شكرى بكنيد، و هر كدام تخلف شده استغفارى بكنيد. اين رويه را هر روز ادامه دهيد. اين روش اگر چه در بادى حال سخت و در ذائقه نفس تلخ مى باشد ولى كليد نجات و رستگارى است . و هر شب پيش از خواب اگر توانستيد سور مسبحات يعنى سوره حديد و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانيد و اگر نتوانستيد تنها سوره حشر را بخوانيد و پس از بيست روز ار حال اشتغال ، حالات خود را براى بنده در نامه بنويسيد ان شاء الله موفق خواهيد بود.
والسلام عليكم محمد حسين طباطبائى
توضيح : توبه ؛ پس از آنكه بنده از وظيفه بندگى سر باز زد واجب است هرچه زودتر به درگاه الهى برگردد و از حق تعالى طلب مغفرت و آمرزش نمايد و آمادگى خود را براى فرمانبرى اعلام كند. بر اين معنى عقل و عمل گواه و آيات و روايات بسيار است . در قرآن كريم آمده است :
((توبوا الى الله جميعا ايها المؤ منون ))
((اى مؤ منان همگى به سوى حق تعالى برگرديد و توبه كنيد.))
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: كسى كه از گناه توبه كند بسان كسى است كه اصلا گناهى نداشته است .
مشارطه : آنست كه انسان پيش از شروع در كار، با خويشتن شرط و عهد كند كه از جاده مستقيم شرع خارج نشود.
خواسته هاى حق تعالى را عمل كند بلكه بر خواسته هاى خود مقدم دارد و هيچگاه از طلب رضاى خداوند و آخرت جوئى غفلت نورزد.
مراقبه : آن است كه بنده به هنگام عمل ، حق تعالى را در نظر گيرد و خود را در محضر خداوند بيند و كشيك نفس كشد
كه مبادا از فرمان و خواسته مولى سرباز زند و راه دگر گيرد و عصيان ورزد و به لهو و لعب پردازد.
يك چشم زدن غافل از آن ماه مباشيد شايد كه نگاهى كند آگاه نباشيد
محاسبه : آن است كه از خويشتن حساب كشد كه فكر و فعل خود به چه صرف كرده و اوقات را چگونه بسر آورده است . امام (عليه السلام ) فرمايد: ((از ما نيست كسى كه هر روز از خود حساب نكشد پس اگر كار نيكى انجام داده حمد خدا كند و بيشتر انجام دهد و اگر گناهى از او سر زده از خدا طلب آمرزش كند.))
سور مسبحات : پنج سوره اى كه با (سبح و يا يسبح ) آغاز مى شود سور مسبحات ناميده مى شود چرا كه اين سوره ها با تسبيح حق تعالى آغاز مى شود و دو سوره ((اسراء والاعلى )) را كه با (سبحان ) و (سبح ) آغاز مى شود داخل آن ندانند.
قال اميرالمؤ منين على عليه السلام :
مآءُ وَجْهِكَ جامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤ ال ، فَانظُرْ عِندَ مَن تُقْطِرُهُ!
ترجمه :
حضرت امام على عليه السّلام فرمود :
آبرويت كوه يخى را ماند كه درخواست كردن از كسى قطره قطره از آن مى ريزد، اينك بايد بنگرى كه نزد چه كسى آن را فرو مى ريزى !
نهج البلاغه ،ح 346
حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مىشد که اینک به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانهى دخترش فاطمه علیهاالسلام سرکشید، تا در آن خانهى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیهاالسلام و بچههایش گرسنه بودند و تکهنانى در آنجا نیز به دست نیامد.
هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایهها به آن بانو رسید. فاطمه علیهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مىمانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مىخورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانهاش دعوت کرد.
فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه علیهاالسلام خود نیز از این مائدهى آسمانى تعجب مىکرد و خیره خیره به آن تماشا مىنمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه علیهاالسلام جواب داد:
هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشا بغیر حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلک شبیهه بسیدة نسا بنىاسرائیل فانها کانت اذا رزقها اللَّه شیئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.» (1)
آن از برکات و الطاف الهى است، خداوند به هرکسى بخواهد بدون محدودیت عطا مىکند.
رسول خدا چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنىاسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مىگرفت و خداوند برایش مائده مىفرستاد، که جواب سؤال مىگفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بىحساب مىدهد.
آنگاه رسول خدا على علیهالسلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهلبیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه علیهاالسلام براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت…. (2)
موائد آسمانى براى فاطمه علیهاالسلام در یکى دوبار محدود نمىگردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بىدرنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیهالسلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچههایت دو روز است که گرسنهایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به تو خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم.
على علیهالسلام از شنیدن این سخن فوقالعاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانوادهاش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچهها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چارهاش بدون چاره….
على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانوادهاش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوشدل ساخت.
على علیهالسلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله مأمور گشت شب را در خانهى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مىپذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه علیهاالسلام و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمىدهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیهالسلام عرض کرد: یا رسولاللَّه! بفرمایید.
رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانهى فاطمه علیهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه علیهاالسلام در حال نماز و نیایش بود و خدا را مىخواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوشآمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافتهها را چارهساز باشد.
على علیهالسلام به فاطمه علیهاالسلام خیرهخیره نگاه مىکرد و با زبان بىزبانى سؤال مىنمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟
پیش از آنکه فاطمه علیهاالسلام جواب گوید رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه.
این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى.
خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (3) و از طعامهاى بهشتى مرحمت نمود… (4)
1 ـ آلعمران/ 37.
2 ـ فرائدالسمطین، ج 2، ص 51 و 52، ش 382- تجلیات ولایت، ج 2، ص 319- فضائل خمسه، ج 3 ص 178- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 339- جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 136.
3 ـ اشاره است به آیهى 37 سورهى آلعمران که زکریا موائد آسمانى را در محراب مریم دید.
4 ـ محجة البیضاء، ج 4، ص 213- بحار، ج 43، ص 59، و ج 41، ص 30 با اختصار.
خطبتها عليهاالسلام في مرضها لنساء المهاجرين والانصار قال سويد بن غفلة: لمّا مرضت فاطمة عليهاالسلام المرضة الّتي توفّيت فيها، دخلت عليها نساء المهاجرين و الانصار يعدنها، فقلن لها: كيف أصبحت من علّتك يا ابنة رسولاللَّه؟
فحمدت اللَّه و صلّت على أبيها، ثم قالت:
خطبه آن حضرت در بيماريش براى زنان مهاجرين و انصار
سويد بن غفله گويد: هنگامى كه حضرت فاطمه عليهاالسلام بيمار شد، به همان بيمارى كه در اثر آن از دنيا رفت، زنان مهاجرين و انصار به عيادت ايشان آمده و گفتند: اى دختر پيامبر خدا با اين بيمارى حالت چطور است؟
آن حضرت حمد و سپاس الهى را گفته و برپدرش درود فرستاد و فرمود:
اَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عائِفَةً لِدُنْيا كُنَّ، قالِيَةً لِرِجالِكُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعْبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الْاراءِ وَ زَلَلِ الْاَهْواءِ، وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ اَنْفُسُهُمْ اَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ، لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدَتْهُمْ رِبْقَتُها وَ حَمَّلَتْهُمْ اَوْقَتُها، وَ شَنَّنَتْ عَلَيْهِمْ عارَتُها، فَجِدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ.
وَ يْحَهُمْ اَنَّى زَحْزِحُوها عَنْ رَواسِي الرِّسالَةِ وَ قَواعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدِّلالَةِ، وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْاَمينِ وَ الطِّبّينِ بِاُمُورِالدُّنْيا وَ الدّينِ، اَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ، وَ مَا الَّذى نَقِمُوا مِنْ اَبِيالْحَسَنِ عَلَيْهِالسَّلامُ، نَقِمُوا وَاللَّهِ مِنْهُ نَكيرَ سَيْفِهِ، وَ قِلَّةَ مُبالاتِهِ لِحَتْفِهِ، وَ شِدَّةَ وَ طْأَتِهِ، وَ نَكالَ وَقْعَتِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ في ذاتِ اللَّهِ.
وَ تَا للَّهِ لَوْ مالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللاَّئِحَةِ، وَ زالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْواضِحَةِ لَرَدَّهُمْ اِلَيْها وَ حَمَلَهُمْ عَلَيْها،وَ لَسارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً، لايَكْلَمُ خُشاشُهُ، وَ لا يَكِلُّ سائِرُهُ، وَ لا يَمِلُّ راكِبُهُ، وَ لَاَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَميراً صافِياً رَوِيّاً، تَطْفَحُ ضِفَّتاهُ وَ لا يَتَرَنَّقُ جانِباهُ، وَ لَاَ صْدَرَهُمْ بِطاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ اِعْلاناً.
بخدا سوگند صبح كردم در حالى كه نسبت به دنياى شما بىميل و نسبت به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خويش بدور افكنده، و بعد از شناخت حالشان به آنان بغض ورزيدم، پس چه زشت است كندى شمشيرها و سستى بعد از تلاش و سر بر سنگ خارا زدن، و شكاف نيزهها وفساد آراء و انحراف انگيزهها، و چه زشت است ذخيرههائى كه پيش فرستادند، و خداوند بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانه خواهند بود، بدون شك مسئوليت اين عمل بعهده ايشان بود و سنگينى آن بدوششان است، و ننگ و عارش دامنگيرشان مىگردد، پس اين شتر بينىبريده و زخمخورده باشد، و گروه ستمكاران از رحمت الهى بدورند.
واى بر آنان، چگونه خلافت را از مواضع ثابت و بنيانهاى نبوت و ارشاد، و محل هبوط جبرئيل، و آگاهان به امور دين و دنيا دور ساختند، آگاه باشيد كه اين زيان بزرگى است، و چه عيبى از على عليهالسلام گرفتند، بخدا سوگند عيب او شمشير براّنش، و بىاعتنائى به مرگ، و شدّت برخوردش، و عقوبت دردناكش، و اينكه غضبش در راه رضاى الهى بود.
بخدا سوگند اگر از راه روشن بدور رفته، و از پذيرش طريق مستقيم كناره مىگرفتند، آنان را بسوى آن آورده و بر آن وامىداشت، و به سهولت براهشان مىبرد، و اين شتر را سالم به مقصد مىرساند، كه راهبرش را دچار زحمت نكند و سوارهاش را ملول نگرداند، و آنان را به محل آب خوردنى مىرساند، كه آبش صاف و فراوان بوده و از آن لبريز باشد و هرگز كدر نگردد، و ايشان را از آنجا سيراب بيرون مىآورد، و در پنهان و آشكار برايشان ناصح بود.
وَ لَمْ يَكُنْ يَتَحَلَّى مِنَ الدُّنْيا بِطائِلٍ، وَ لا يَحْظي مِنْها بِنائِلٍ، غَيْرَ رَىِّ النَّاهِلِ وَ شَبْعَةِ الْكافِلِ، وَ لَبانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَ الصَّادِقُ مِنَ الْكاذِبِ.
وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات ٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ، وَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزينَ.
اَلا هَلُمَّ فَاسْمَعْ، وَ ما عِشْتَ اَراكَ الدَّهْرَ عَجَباً، وَ اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ، لَيْتَ شِعْرى اِلى اَىِّ سِنادٍ اسْتَنَدوُا، وَ اِلى اَىِّ عِمادٍ اِعْتَمَدُوا، وَ بِاَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا، وَ عَلي اَيَّةِ ذُرِّيَّةٍ اَقْدَمُوا وَاحْتَنَكُوا؟ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ، وَبِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً.
اِسْتَبْدَلوُا وَاللَّهِ الذَّنابي بِالْقَوادِمِ، وَالْعَجُزَ بِالْكاهِلِ، فَرَغْماً لِمُعاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ، وَيْحَهُمْ اَفَمَنْ يَهْدى اِلى الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لاَيهِدّى اِلاَّ اَنْ يُهْدى، فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.
اگر او در محل خلافت مىنشست هرگز ثروت دنيوى براى خود قرار نمىداد، و از آن بهره فراوانى برنمىداشت، جز به اندازه فرونشاندن تشنگى و رفع گرسنگى، و به ايشان مىشناساند تا بين زاهد و دنياپرست، و راستگو و دروغگو تشخيص دهند. و اگر ملّتها ايمان آورده و تقوى پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنان فرومىريختيم، ولكن آيات الهى را تكذيب كردند و از اينرو آنان را در برابر آنچه انجام دادند گرفتار ساختيم، و كسانى كه از اين گروه ستم نمودند نتايج زشتى كارشان بزودى دامنگيرشان شده و هرگز بر ما غالب و پيروز نخواهند شد.
آگاه باش، بيا و بشنو، هرچه زندگى كنى روزگار عجائبى را بتو نشان خواهد داد، و اگر تعجب كنى، گفتار اينان تعجبآور است، اى كاش مىدانستم كه به چه پناهگاهى پناهنده شده، و به كدام ستونى تكيه داده، و بر كدام فرزندانى تجاوز نموده و استيلا جستهاند؟ چه بد رهبر و دوستى را انتخاب كردهاند، و براى ستمكاران بد بدلى است.
بخدا سوگند، بجاى پرهاى بزرگ، روى بال دم را انتخاب، و بجاى پشت، دم را برگزيدند، ذليل گردد قومى كه مىپندارد با اين اعمال كار خوبى انجام داده است، بدانيد كه اينان فاسدند اما نمىدانند، واى بر اينان، آيا كسى كه هدايت يافته سزاوار پيروى است، يا كسى كه هدايت نيافته و نيازمند هدايت است، واى بر شما چگونه حكم مىكنيد.
اَما لَعَمْرى لَقَدْ لَقَحَتْ، فَنَظِرَةٌ رَيْثَما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْاَ الْقَعْبِ دَماً عَبيطاً وَ ذِعافاً مُبيداً، هُنالِكَ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ يَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ ما اَسَّسَّ الْاَوَّلُونَ، ثُمَّ طيبُوا عَنْ دُنْياكُمْ اَنْفُساً وَاطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جاشاً، وَ اَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارمٍ وَ سَطْوَةٍ مَعْتَدٍ غاشِمٍ، وَ بِهَرَجٍ شامِلٍ، وَ اسْتِبْدادٍ مِنَ الظَّالِمينَ، يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهيداً، وَ جَمْعَكُمْ حَصيداً، فَيا حَسْرَتا لَكُمْ، وَ اَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ، اَنُلْزِمُكُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها كارِهُونَ.
قال سويد بن غفلة: فأعادت النساء قولها عليهاالسلام على رجالهنّ، فجاء اليها قوم من المهاجرين و الانصار معتذرين، و قالوا: يا سيدة النساء لو كان أبوالحسن ذكر لنا هذا الامر قبل أن يبرم العهد و يحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره.
فقالت عليهاالسلام: اِلَيْكُمْ عَنّى، فَلا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذيرِكُمْ، وَ لا اَمْرَ بَعْدَ تَقْصيرِكُمْ.
بجان خودم سوگند، نطفه اين فساد بسته شد، در انتظار باشيد تا اين مرض فساد در پيكر جامعه منتشر شود، آنگاه از پستان شير خون تازه و زهرى هلاككننده بدوشيد، در اينجاست كه رهپيمايان راه باطل زيانكار شده، و آيندگان عاقبت اعمال گذشتگان را مىيابند، آنگاه جانتان با دنيايتان، و قلبتان با فتنهها آرام مىگيرد، و بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد زورگويان، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را بوسيله شمشيرهايش درو خواهد كرد، پس حسرت بر شما باد كه كارتان به كجا مىرسد، آيا من مىتوانم شما را به كارى وادارم كه از آن روى گردانيد.
سويد بن غفله گويد: زنان سخنان آن حضرت را براى شوهرانشان بازگو كردند، گروهى از مهاجرين و انصار براى عذرخواهى نزد ايشان آمده و گفتند: اى سرور زنان، اگر حضرت على عليهالسلام اين مطالب را قبل از بيعت با ابوبكر برايمان مىگفت كسى را بر او ترجيح نمىداديم. آن حضرت فرمود: از نزدم دور شويد، بعد از ارتكاب گناه و سهلانگارى، عذرخواهى براى شما مفهومى ندارد.
• امام على سلام الله علیه •
إِنَّ خِيارَكُمُ الَّذينَ إذا نُظِرَ إلَيهِم ذُكِرَ اللّه ُ ، وشِرارُكُمُ المَشّاؤونَ بِالنَّميمَةِ ، المُفَرِّقونَ بَينَ الأَحِبَّةِ ، المُبتَغونَ لِلبُرَآءِ المَعايِبَ
بهترين شما ، كسانى هستند كه ديدن آنها خدا را به ياد مى آورد ، و بدترينتان ، سخن چينان اند ؛ آنان كه ميان دوستان ، جدايى مى افكنند و براى بى گناهان ، عيب مى تراشند .
نهج الذکر: ح 130
امام على سلام الله علیه
إنَّ فاطِمَةَ سلام الله علیه لَم تَزَل مَظلومَةٌ مِن حَقِّها مَمنوعةٌ وعَن ميراثِها مَدفوعَةٌ؛
فاطمه سلام الله علیها همواره مظلوم، و از حق و ميراث خود محروم بود.
أمالى طوسى: ص 155
امام على سلام الله علیه
اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ نَجاةٌ مِن كُلِّ سُوءٍ، وحِرزٌ مِن كُلِّ عَدُوٍّ؛
توكّل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ ماندن از هر دشمنى است.
دانش نامۀ عقاید اسلامی: ح 6597
بسم الله الرحمن الرحیم
بانوان ایران رهبران نهضت اسلامی
نام بزرگ ملت ایران در عالم به رشد سیاسی ثبت شد. نام بزرگ قم در بین ملت ایران به رشد سیاسی و فعالیت و جانفشانی در تاریخ ثبت شد. نام بزرگ چهار مردان در فداکاری و جان نثاری در تاریخ عالم ثبت شد. نام بزرگ بانوان ایران ثبت شد. نام بزرگ بانوان قم ثبت شد. نام بزرگ بانوان چهار مردان ثبت شد. بانوان قم و بانوان چهار مردان پیشرو این نهضت اسلامی بودند، رشد سیاسی خودشان را اثبات کردند، نهضت را راهنمائی کردند. شما رهبران نهضت هستید، بانوان رهبر نهضت ما هستند، ما دنباله آنها هستیم. من شما را به رهبری قبول دارم و خدمتگزار شمایم. خداوند شما را برای اسلام حفظ کند.
هوشیار باشید، شیاطین در مخفی گاه ها توطئه می کنند
اسلام احتیاج به مردان و بانوان فداکار دارد. امروز احتیاج بیشتر است، امروز از قبل از پیروزی و رسیدن به اوج نهضت احتیاج به ملت ایران، احتیاج به وحدت کلمه، احتیاج به بانوان معظم، احتیاج به چهار مردان بیشتر است. امروز است که دست های جنایتکار و خیانتکار آنهائی که منافع خودشان را در خطر می بینند، دست های آنها در کار است که نگذارند این نهضت شکوفائی پیدا کند. امروز است که باید این خیانت ها را و این دستهای خائن را قطع کرد. امروز است که آنهائی که تفرقه افکنی می کنند و می خواهند با بهانه ها بین صفوف مسلمین جدائی بیندازند، دست آنها را باید قطع کرد. بانوان معظم ما باید قطع کنند دست خائنین را. مردان نیرومند ما باید قطع کنند دست خائنین را. روحانیین در هر جا که هستند با هوشیاری باید دست این خائنین را قطع کنند و حیله آنها را خنثی کنند.
آنهائی که به فرصت طلبی امروز در میدان آمدند، آنهائی که با این نهضت موافقت نداشتند، آنهائی که مسیرشان برخلاف این نهضت بود، برای فرصت طلبی به میدان آمدند، احزابی که اسمی از آنها نبود، گروه هائی که اسمی از آنها در این نهضت نبود امروز پیشقدم می خواهند بشوند. باید شما خانم ها، شما برادران شما خواهران بیدار باشید، باید ملت ایران بیدار باشد،نگذارید خون شهدای ما هدر برود، نگذارید خون جوانان ما پایمال شود، پایمال اغراض شخصیه، اغراض شخصیه را به دور بریزید. دست های خیانتکار، گروه های مختلف درست نکند، گروه های مختلف درست نکند، گروه های مختلف اسباب تفرقه می شود، رشد سیاسی نیست، در صدر مشروطیت هم با ایجاد گروه های مختلف نگذاشتند که مشروطه به ثمر خودش برسد، او را بر خلاف مسیر خودش راندند، امروز هم همان شیاطین، همان ها که مخالف با این نهضت بودند می خواهند نگذارند. مردم ایران بیدار باشید، مسلمین بیدار باشید اگر خدای نخواسته خللی واقع بشود در این صف فشرده مسلمین، در این صف فشرده ملت ایران، خطر در پیش است. تفرقه افکن ها را از بین خودتان بیرون کنید، ما نخواهیم گذاشت که این تفرقه افکن ها رشد کنند، آنها را در نطفه خفه می کنیم. آزادی غیر از توطئه است، آزادی، آزادی بیان است، هر چه می خواهند بگویند، توطئه نکنند، آدمکشی نکنند، این آدمکش ها و توطئه گرها را دفن خواهیم کرد.
برادران من بیدار باشید، هوشیار باشید، شیاطین در مخفی گاه ها توطئه می کنند و باید ما با هم یکصدا با هم به پیش برویم و این نهضت را و این جمهوری اسلامی را به ثمر برسانیم. خداوند به همه شما خواهران و برادران عزت، توفیق، عافیت، سعادت، عنایت فرماید. من از همه خصوصاً از این بانوان محترم که همیشه جانفشانی کردند و نهضت ما را به ثمر رساندند و می رسانند تشکر می کنم. خداوند همه شما را عزت و اسلام را عظمت عنایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
تاریخ : 58/02/05
1 - آيات سوره ضحى
بسم الله الرحمن الرحيم
والضحىَ واليل اذا سجىَ ما ودعك ربك وما قلىَ وللاءخرة خير لك من الاءولىَ و لسوف يعطيك ربك فترضىَ اءلم يجدك يتيما فئاوىَ ووجدك ظالا فهدىَ ووجدك عائلا فاءغنىَ فاءما اليتيم فلا تقهرَ واما اسائل فلا تنهرَ واما بنعمة ربك فحدثَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
سوگند به چاشتگاه (روز) # و به شب گاهى كه تيرگى افكند # فرو نگذاشت تو را پروردگارت و نه خشمگين شد # و همانا انجام بهتر است تو را از آغاز # و هر آينه به زودى مى دهد تو را پروردگارت تا خشنود شوى # آيا نيافت تو را يتيمى پس جاى داد # و يافت تو را راه گم كرده اى پس رهبرى كرد # و يافت گرانبارى (عيالمند) پس بى نياز كرد # اما يتيم را پس خشم نياور # و اما بينوا پس نران (نهيب نزن ) # و اما به نعمت پروردگار خويش پس زبان گشاى .
19 - 12 - آيات سوره انشراح
بسم الله الرحمن الرحيم
اءلم نشرح لك صدركَ ووضعنا عنك وزركَ الذى اءنقض ظهركَ ورفعنا لك ذكركَ فان مع العسر يسراَ ان مع العسر يسراَ فاذا فرغت فانصبَ والى ربك فارغبَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
آيا فراخ نگردانيديم برايت سينه ات را # و نهاديم از تو يارت را # آن را كه بشكست پشت تو را # و بلند ساختيم برايت نامت (سخنت ) را # پس همانا با سختى گشايشى است # همانا با سختى گشايشى است # پس هرگاه كه فراغت يافتى به عبادت بكوش # و به سوى پروردگار خويش بگراى .
نزول آيه ((و لسوف يعطيك )) براى حضرت زهرا (عليها السلام ):
در تفسير الدرالمنثور جلال الدين سيوطى از جابربن عبدالله روايت مى كند و همچنين در تفسير كشف الاسرار آمده است كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر فاطمه (عليها السلام ) وارد شد در حالى كه بر سر آن حضرت چادرى از پشم شتر بود و (او) با دست خويش (گندم يا جو) آسياب مى كرد و فرزندش را شير مى داد. چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را به اين حال ديد گريست و فرمود: دخترم عجله كن (به تحمل ) تلخى هاى دنيا به شيرينى آخرت . پس خداوند اين آيه را نازل كرد ((ولسوف يعطيك ربك فترضى )) به زودى خداوند به تو عطا كند تا تو را خشنود سازد.(4)
علامه طباطبايى (رحمة الله عليه ) بعد از نقل روايت فوق مى نويسد:
((احتمال دارد كه آيات سوره ابتدا نازل شده است و بعدا اين آيه تنها نازل شده باشد و به آن آيات ملحق شده باشد و احتمال دارد كه اين آيه دو مرتبه به صورت يك آيه تنها نازل شده باشد.))(5)
سوره ى ضحى و حضرت زهرا (عليها السلام ):
به نظر مى رسد اگر مجموعه ى سوره نيز يك بار نازل شده باشد اشاره به فضيلتى بس عظيم درباره ى حضرت زهرا (عليها السلام ) داشته باشد و مجموعه ى آيات قبل و بعد و حتى آيات سوره ى انشراح كه بعد از سوره ى ضحى است ، مى تواند در اين راستا باشد؛ زيرا آنچه از خود آيات سوره و از تفسير و تاريخ به دست مى آيد اين است كه مدتى وحى قطع شده بود و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در انتظار نزول فرشته الهى بود و اين موضوع دستاويزى براى مشركين براى طعن به آن حضرت شد و چه بسا در ميان مسلمانان نيز كسانى بودند كه سخنان مشركين را تكرار مى كردند.
علل قطع وحى :
مفسرين علت هاى مختلفى را براى تاءخير وحى و نزول سوره ى ضحى ذكر كرده اند. شايد جامع ترين سخن ، كلام مرحوم امين الاسلام طبرسى (رحمه الله ) باشد كه مى گويد:
((ابن عباس گفت : رسال وحى از آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) پانزده روز قطع شد مشركان گفتند كه خداى محمد او را رها و طرد كرده است . اگر (او پيامبر خدا بود و) امرش از خداى متعال بود پشت سر هم بر او وحى نازل مى شد. آنگاه اين سوره نازل شد.
و گفته شد كه مدت زمان حبس وحى 12 روز بود و مقاتل آمده كه مدت زمان حبس وحى 40 روز بود و مسلمانان گفتند: اى رسول خدا! چرا وحى بر شما نازل نمى شود؟ حضرت فرمود: چگونه وحى نازل شود در حالى كه دست هايتان را نظيف نمى كنيد و ناخن هاى خود را نمى گيريد؟!…
و گفته شده است كه چون يهود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره ى ذى القرنين و اصحاب كهف و روح پرسش كردند فرمود: به شما فردا خبر مى دهم (و پاسخ سوال هاى شما را فردا مى دهم ) ولى ان شاءالله نفرمود. سپس وحى براى مدتى قطع شد آن گاه دشمنان فرصت را براى سرزنش (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )) غنيمت شمردند و گفته شده كه حضرت سنگى در دست داشت آن را پرتاب كرد و از آنچه به او مى رسد شكوه كرد. پس دو يا سه شب وحى بر او نشد. پس ام جميل زن ابى لهب گفت : اى محمد شيطانت تو را ترك كرده و دو يا سه شب است كه تو را به خود نزديك نمى كند پس سوره نازل شد.(6)
نكته :
آنچه از مجموعه ى مطالب شاءن نزول سوره استفاده مى شود اين است كه قطع وحى به هر علتى باشد، بسيار بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سنگين بود و دل حضرت به خاطر نيامدن جبرييل (عليه السلام ) و تزلزل مسلمانان و سرزنش دشمنان ، گرفته بود و خداوند براى تسلاى دل آن حضرت ضمن طرد سخنان بى جاى مشركان و دشمنان ، به آن حضرت وعده مى دهد كه به زودى به او چيزى را عطا خواهد فرمود كه نه تنها ناراحتى ها و نگرانى هايش مرتفع خواهد شد، بلكه رضايت آن حضرت را جذب خواهد كرد و براى آرام بخشى بيشتر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نعمت هايى را كه به او از دوران طفوليت تا دوران بعثت مرحمت فرموده ، در بقيه ى سوره و در سوره ى انشراح بر مى شمارد و در شمارش نعمت ها و وعده به اعطاى چيزى كه موجب رضايت اوست ، پنج دستور نيز به او مى دهد.
عطيه ى خداوند به رسولش كه موجب رضايت اوست چيست ؟
در قرآن جمعا 13 مورد كلمه ى عطا با مشتقات آن به كار رفته است كه 8 مورد آن درباره ى عطاى الهى است و از اين 8 مورد 3 مورد آن به صورت فعل آمده است يكى فعل مضارع كه در سوره ضحى است و دو فعل ماضى . يكى در سوره ى طه (7) و ديگرى در سوره ى كوثر.(8)
به نظر مى رسد فرق بين هبه و عطا زياد است . ابن منظور در لسان العرب مى نويسد: ((العطاء للرجل السمع ))(9)، ((عطا بخششى است براى مردم كريم و دست و دلباز)).
مى توان گفت : عطا، بخششى است از فرد كريم و تا آن جايى كه طرف مقابل قابليت گرفتن دارد فرد كريم به او عطا مى كند. شاهد اين مطلب آيه ى 50 سوره ى طه مى باشد كه از قول حضرت موسى (عليه السلام ) نقل مى كند كه گفت : قال ربنا الذى اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ، ((پروردگار ما آنى است كه به هر چيزى خلقت شايسته خويش را عطا فرمود آن گاه آن را هدايت كرد.))
عطيه رضايت بخش ، فاطمه ى زهرا (عليها السلام ) است :
گرچه در آيه از عطاى رضايت بخش نامى برده نشده است ولى مضامين و شاءن نزول آيات و اضافه ى كلمه ى ((ربك )) دلالت دارد كه انتظار و چشمداشت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين بود كه سختى ها نتيجه دهد و رسالت او تا پايان خلقت انسان ها در قرون متمادى ادامه داشته باشد و در صحنه ى قيامت آن حضرت سرافراز باشد و نتيجه ى زحمات خويش را مشاهده كند و چيزى كه مى تواند جامع همه اين امور باشد، خير كثيرى است كه دين آن حضرت را در دنيا ابلاغ و حفظ كند و شفاعت كبرى در دست او باشد و در كنارش بالاترين بهره ى عواطف انسانى را از او ببرد. در روايات اين عطاى رضايت بخش به شفاعت تفسير شده است كه همان طور كه اين مطلب در مجمع و ساير تفاسير نظير برهان ، صافى ، الدرالمنثور، الميزان ، البيضاوى ، عدة الابرار و… در ذيل آيه آمده است .
ولى به نظر مى رسد اين اشاره به بخشى از آن عطاى بزرگ الهى است و چيزى كه قرة عين الرسول است و چشم او را روشن مى كند و دين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن وسيله و از طريق او ابلاغ و حفظ مى شود و در روز قيامت ، امت آن حضرت از بركت شفاعت او به بهشت مى رسند، پاره ى تن او، روشن بخش چشم او، ميوه دلش حضرت ام ابيها صديقه كبرى ، شفيعه روز محشر، همسر ولايت و مادر امامت فاطمه زهرا سلام الله عليها و على ابيها و امها و بعلها و بنيهاست .
در حقيقت خداوند به وعده اى كه حبيبش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) داد، عمل كرد. نه اين كه در آخرت به آن عمل خواهد كرد و امت با شفاعت او نجات خواهند يافت ؛ بلكه خداوند با دادن كوثر فاطمى سلام الله عليها به اين وعده عمل كرد و به آن حضرت نيز خبر داد كه ما به وعده ى خود عمل كرديم و كوثر را به تو داديم تو هم به شكرانه اش نماز شكر بگذار و شتر قربانى كن كه بدگوى تو ((ابتر)) است . عالم سنى شيخ اسماعيل حقى بروسوى (آلوسى ) در تفسير روح المعانى درباره آيه ى شريفه ى ((ورفعنا لك ذكرك )) مى گويند: ((آن بدان جهت است كه خداوند نسلى به او داده است كه با گذشت زمان همچنان باقى هستند. بنگر چه قدر از اهل بيت كشته شدند باز جهان از آنان پر است .(10)
گذشته از اين كه سود شفاعت در صحنه محشر عمدتا متوجه امت است نه آن حضرت و در حقيقت اين امت هستند كه با چنين امتيازى راضى مى شوند.
دليل هاى ديگر:
بررسى نزول آيات سوره ى ضحى و سوره ى كوثر و زمان تولد حضرت صديقه ى كبرى - (سلام الله عليها) - و برخوردهاى پر معناى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) با نور چشمش و ميوه ى دلش ، خود نشان بر حقانيت اين سخن است . طبق ترتيب نزول سور، سوره ى ضحى قبل از سوره ى كوثر نازل شده است و خداوند در سوره ى ضحى مى فرمايد: ولسوف يعطيك ربك فترضى حتما به زودى پروردگارت به تو عطايى مى كند كه تو راضى شوى و در سوره ى كوثر كه بعد از نزول چند سوره ى ديگر بر حضرت نازل مى شود مى فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر قابل توجه است كه در هر دو آيه ، سخن از عطاى الهى است يك جا مى گويد: بخششى به تو مى كنيم كه رضايت بخش تو باشد و در جاى ديگر مى فرمايد: ما به تو كوثر داديم پس نماز شكر بگذار و شتر قربانى كن ؛ زيرا عطا بزرگ است و يك الحمدلله گفتن يا سجده شكر به جا آوردن و انفاق اجمالى و حتى كشتن گوسفند كافى نيست .
در پايان به علت آن اشاره مى كند و مى فرمايد ((ان شانئك هوالابتر))؛ زيرا تو با اين كوثر در دنيا و آخرت مستدام هستى .
جايگاه نزول سوره هاى ضحى ، انشراح و كوثر:
مرحوم امين الاسلام طبرسى در كتاب تفسيرش با سند خويش از ابن عباس نقل مى كند كه گفت :
((اولين چيزى كه در مكه نازل شد ((اقرء باسم ربك )) بود، پس سوره ى ((ن والقلم ))، بعد ((المزمل ))، بعد از آن ا((لمدثر))، سپس ((تبت ))، بعد ((اذا الشمس كورت ))، آن گاه ((سبح اسم ربك الاعلى ))، بعد از آن ((والليل اذا يغشى ))، سپس ((والفجر)) بعد ((والضحى ))، بعد ((الم نشرح ))، سپس ((والعصر))، بعد از آن ((والعاديات )) آن گاه ((انا اعطيناك الكوثر))، سپس ((الهيكم التكاثر)) و… بود… .))
همچنين وى از سعيدبن مسيب از على بن ابى طالب (عليه السلام ) روايت مى كند كه فرمود: ((از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ثواب قرآن پرسيدم پس آن حضرت مرا به ترتيب نزول سوره هايى كه از آسمان نازل شده بود خبر داد پس اولين سوره نازل شده به مكه فاتحه الكتاب است پس اقرء باسم ربك ، سپس ن …. آن گاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((همه سوره هاى قرآن 114 سوره و مجموع آيات آن 6236 آيه و همه حروف قرآن 321250 حرف است . در آموزش قرآن به جز سعادتمندان گرايشى ندارد و به جز اولياى خداى رحمن ديگرى تعهد قرائت آن را ندارند.))(11)
همچنين دكتر محمد حسين على الصغير از قول زركشى ترتيب نزول سوره ها را اين گونه نقل مى كند:
((اولين چيزى كه از قرآن در مكه نازل شد: ((اقرء باسم ربك ))، بعد ((ن والقلم ))، سپس ((يا ايها المزمل ))، ((يا ايها المدثر))، ((تبت يدا ابى لهب ))، ((اذا الشمس كورت ))، ((سبح اسم ربك الاعلى ))، ((واليل اذا يغشى ))، ((والفجر))، ((والضحى ))، ((الم نشرح ))، ((والعصر))، ((والعاديات ))، ((انا اعطيناك الكوثر))، سپس ((الهاكم التكاثر))… .(12)
در قرآن هاى چاپ مصر و بيروت نيز كه در اوايل سوره ها ترتيب نزول دارد ترتيب نزول را به گونه ذيل ذكر مى كنند: علق ، قلم ، مزمل ، مدثر، فاتحه مسد، تكوير، اعلى ، ليل ، فجر، ضحى ، شرح ، عصر، عاديات ، كوثر، تكاثر.
آنچه از مجموع بررسى ها به طور قطع به دست مى آيد اين كه سوره ى كوثر بعد از ضحى نازل شده است و مى تواند وعده خداوند به رسولش به وسيله سوره ى كوثر تحقق يافته باشد.
يك اشكال :
ممكن است گفته شود: در ادبيات عرب آمده كه حرف ((سين )) چون بر سر فعل مضارع در آيد به معناى آينده ى نزديك خواهد بود و ((سوف )) براى آينده دور و چون در سوره ى ضحى سوف به كار رفته معلوم مى شود اين عطاى الهى به رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم ) مربوط به قيامت است ؛ زيرا قيامت آينده ى دور است . پس به مناسبت كلمه ى سوف ، آن عطايى كه خداوند به رسولش عطا مى كند در روز قيامت است و همان طور كه در روايات آمده شفاعت امت در صحنه ى محشر همان عطاى الهى به رسولش است كه موجب خشنودى اوست .
پاسخ
گرچه مطلبى كه در بالا ذكر شد مطلب صحيحى است ولى نبايد فراموش كرد كه قرآن تابع ادبيات عرب نيست و بايد مطالب دقيق و صحيح را از قرآن فراگرفت و ادبيات عرب و ساير نقطه نظرات را بر قرآن عرضه داشت ، آن گونه كه در روايات هم آمده است كه سخنان منسوب به اهل بيت (عليهم السلام ) را به قرآن عرضه كنيم .
به طور حتم در قرآن موادى يافت مى شود كه ((سوف )) به كار رفته و مراد از آن آينده ى نزديك است شاهد اين سخن داستان يوسف (عليه السلام ) در قرآن است . برادران يوسف چون به نزد يوسف رسيدند و يوسف را شناختند و شرمنده به نزد پدر بازگشتند به خطاى خود اقرار كردند و از پدر طلب عفو و استغفار كردند. پدر به آنان وعده داد كه برايشان استغفار مى كند در سوره ى يوسف مى خوانيم : قالوا ياءبانا استغفر لنا ذنوبنآ انا كنا خطئينَ قال : سوف اءستغفر لكم ربى انه هو الغفور الرحيمَ(13) ((گفتند اى پدر ما، آمرزش خواه براى گناهان ما، كه خطاكار بوديم # گفت به زودى آمرزش مى خواهم براى شما از پروردگار خود كه آمرزنده ى مهربان است .))
در روايت آمده است كه از حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سوال شد چرا حضرت يعقوب استغفار براى فرزندان را تاخير انداخت ؟ فرمود: ((تا سحر تاخير انداخت ؛ زيرا دعاى سحر مستجاب است .(14) بنابراين در قرآن كلمه ى ((سوف )) براى آينده ى نزديك به كار برده شده است .
چه چيزى جز وجود حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام ) مى تواند سبب رضايترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شود؟
آيا چيزى جامع تر از دخت گرامى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هست تا بتواند كوثر و قرة عين الرسول باشد و عطايى از طرف خدا باشد كه رضايت بخش آن حضرت باشد؟
در اين جا مناسب است پاره اى از ويژگى هاى حضرت ام ابيها فاطمه ى اطهر (عليها السلام ) آورده شود تا معلوم شود هديه ى خاص خداوند كه رضايت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به همراه دارد و كوثر الهى براى آن حضرت است جز حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام ) چيز ديگرى نمى تواند باشد.
1 - نورانيت و خلقت حضرت فاطمه (عليها السلام ):
جابر مى گويد به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : چرا فاطمة الزهرا به زهرا ناميده شده است ؟ فرمود؛ زيرا خداوند عزوجل او را از نور عظمت خويش آفريد. پس چون او جلوه كرد آسمان ها و زمين به نورش روشن شدند و ديدگان ملائكه (از شدت نور) بسته شد آن گاه به سجده افتادند و گفتند: اى خدا و سرور ما اين چه نورى است ؟ پس خداوند به آنان وحى كرد، اين نور از نور من است و من آن را در آسمانم جاى دادم . از عظمت خويش او را آفريدم : او را از صلب پيامبرى از پيامبرانم كه بر همه ى پيامبران او را برترى داده ام ، خارج مى كنم … .(15)
2 - فاطمه (عليها السلام ) قلب رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پاره تن حضرت :
مجاهد مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيرون آمد در حالى كه دست فاطمه (عليها السلام ) را در دست داشت و فرمود: هر كس اين را مى شناسد كه مى شناسد و هر كس نمى شناسد (پس بداند) او فاطمه بنت محمد و پاره ى تن من و قلب من است كه بين دو پهلويم جاى دارد هر كس او را بيازارد مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است .(16)
مسلم در صحيح و ابى داود و ترمزى در سنن خويش روايت مى كنند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر منبر فرمود: همانا دخترم (فاطمه ) پاره ى تن من است هر كه او را رنجور گرداند مرا رنجور كرده و هر كه او را بيازارد مرا آزرده است .(17)
3 - نسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اوست و بقايى دين از بركت آنان :
در ادامه ى حديث جابر از حضرت صادق (عليه السلام ) آمده است كه خداوند به ملائكه فرمود: ((و من از آن نور (فاطمه (عليها السلام )) بيرون مى آورم امامانى كه امر مرا به پا مى دارند و به حق من هدايتگر هستند و آنان را خليفه هاى خويش در زمين بعد از پايان وحيم قرار مى دهم .(18)
بخارى در صحيح خود از عايشه نقل مى كند كه گفت : ((به هيچ يك از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رشك نبردم و حسادت نورزيدم مگر خديجه با اين كه او را نديدم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) زياد او را ياد مى كرد و چه بسيار گوسفند ذبح مى كند سپس آنها را قطعه قطعه مى كرد و براى دوستان خديجه مى فرستاد و چه بسا من به او مى گفتم : گويا در دنيا زنى جز خديجه نبوده است !!! پس او مى فرمود: همين طور است همين طور است و فرزند من از اوست !!))(19)
4 - شفاعت گهنكاران ، مهريه فاطمه (عليها السلام ):
چون پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) را به عقد اميرالمومنين (عليه السلام ) در آورد و مهريه او را درهمى كه از فروش زره ى حضرت على (عليه السلام ) به دست آمده بود قرار داد؛ حضرت زهرا (عليها السلام ) خطاب به پدرش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرد: اى رسول خدا! دختران مردم در ازدواج ، مهريه ى خويش را درهم قرار مى دهند. (اگر مهريه من هم درهم باشد) پس بين من و آنان چه فرقى است ؟ از شما مى خواهم كه درهم ها را بردارى (و من مهريه ام را مى بخشم ) و از خدا بخواهى كه مهريه ام شفاعت گهنكاران امت باشد.(20) جبرييل نازل شد و با خود پارچه اى از حرير آورد كه در آن نوشته شده بود ((خداوند مهر فاطمه (سلام الله عليها) را شفاعت گهنكاران قرار داد)) حضرت زهرا (سلام الله عليها) هنگام احتضار وصيت كرد آن پارچه را روى سينه اش در زير كفن بگذارد و فرمود: روز قيامت آن را به دست مى گيرم و از امت پدرم شفاعت مى كنم .(21)
4- تفسير الدارالمنشور، ج 6، ص 361 / كتاب كشف الاسرار وعدة الابرار، ج 10، ص 524 / مجمع البيان ، ج 10، ص 505.
5- تفسير الميزان ، ج 20، ص 446.
6- مجمع البيان ، ج 10، ص 504.
7- الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ، سوره ى طه / 50.
8- انا اعطيناك الكوثر، سوره ى كوثر / 1.
9- لسان العرب ، ج 10، ص 196.
10- تفسير روح البيان ، ذيل سوره كوثر.
11- مجمع البيان ، ج 10، صص 406 - 405.
12- در اسات قرانيه (تاريخ القرآن )، صص 57 - 56.
13- سوره ى يوسف / 98 - 97.
14- الدرالمنشور، ج 3، ص 36.
15- بحار الانوار، جلد 43، ص 12.
16- بحار الانوار، جلد 43، ص 80.
17- سنن ترمزى ، ص 465، ح 3893 / صحيح مسلم ، ج 5، صص 2 و 9 / سنن ابى داود، ح 2، ص 188، ح 2017 و نيز بخارى در كتاب النكاح ، ج 2، ص 434 روايت مى كند: ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى ، ((فاطمه پاره ى تن من است هر كس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است )).
18- بحار الانوار، جلد 43، ص 12.
19- صحيح بخارى ، ج 2 ص 444 با كمى تفاوت در سنن ترمزى ، ج 5، ص 468، ح 3901 / صحيح مسلم ، ج 4، صص 9 - 1888 آنچه از اين روايت و روايات ديگر به دست مى آيد رشك و حسادتى است كه عايشه نسبت به حضرت خديجه (عليها السلام ) داشت به گونه اى كه اين حسادت موجب مى شد كه داد بر سر فاطمه زهرا (عليها السلام ) بكشد و مادر آن حضرت را تحقير كند.
مرحوم علامه مجلسى در حياة القلوب روايت مى كند كه در حديث معتبر از حضرت امام صادق (عليه السلام ) منقول است كه روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) داخل شد ديد كه عايشه بر روى حضرت فاطمه (عليها السلام ) فرياد مى كند و مى گويد: اى دختر خديجه ! تو را گمان اين است كه مادر تو را بر ما فضيلتى بوده است او را چه زيادتى بر ما هست ؟ او مانند يكى از ماها بود. پس چون فاطمه آن حضرت را ديد، گريست . حضرت فرمود كه چه چيز تو را به گريه آورده است اى دختر محمد؟ فاطمه گفت كه عايشه نام مادر مرا برد و او را به نقص و كمى مرتبه نسبت داد. پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خشم شد و گفت : بس كن اى حميرا كه خدا بركت مى دهد زنى را كه بسيار شوهر را دوست دارد و بسيار فرزند آورد و خديجه خدا او را رحمت كند از من ، طاهر مطهر را بهم رساند كه او عبدالله بود و قاسم را آورد و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از او بهم رسيدند و خدا رحم تو را عقيم كرده است كه هيچ فرزند از تو بهم نمى رسد. حياة القلوب ، ج 2، ص 87.
اهل تسنن تا آن جا كه برايشان مقدور بود از حكايت هاى مربوط به رفتارهاى به عايشه را مخفى كرده اند و اين مقدار خود نشان دهنده بخل و كينه ديرينه عايشه نسبت به حضرت فاطمه و على و حسن و حسين (عليهم السلام ) است . تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .
20- نهج الحياة ، ص 328، ح 213.
21- احقاق الحق ، ج 10، ص 367.
118 - 117 - آيات اصطفاء
ان الله اصطفى ءادم ونوحا وءال ابراهيم وءال عمران على العالمينَ ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم (254)
((بى ترديد خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد # آنها فرزندان (دودمانى بودند كه پاكى و تقوا و فضيلت را) بعضى از بعضى ديگر (گرفته بودند) و خداوند شنوا و داناست .))
آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آل ابراهيم (عليهم السلام ) هستند:
اگر خداوند به خاطر ابراهيم و عمران ، اهل و آل آنان را بر جهانيان برگزيده است ، پس اهل و آل پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه افضل خلق خداوند است بر همگان فضيلت دارند و آيه ى 34 ((ذرية بعضها من بعض )) مى تواند اشاره به آن باشد، گذشته از آن كه در قرائت اهل بيت (عليهم السلام ) بعد از آل عمران آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز آمده است .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى فرمايد: در قرائت اهل بيت و آل محمد (عليه السلام ) على العالمين است . و همچنين فرموده اند: همانا آل ابراهيم همان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند كه اهل اويند و بايد كسانى را كه خداوند بر مى گزيند مطهر و معصوم و پاك و منزه از زشتى ها باشند؛ زيرا خداوند كسى را اختيار و انتخاب نمى كند مگر داراى چنين ويژگى باشد و بايد ظاهرش مانند باطنش در طهارت و عصمت باشد. بنابراين انتخاب خداوند از آل ابراهيم و آل عمران مربوط به كسانى است كه معصوم باشند خواه نبى باشد و خواه امام .(255)
فاطمه (عليها السلام ) محدثه است : 120 - 119 - آيات سخن ملائكه
واذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نساء العلمينَ يا مريم اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الركعين (256)
((آن گاه كه ملائكه گفتند: اى مريم بى شك خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهانيان برترى داده است # اى مريم براى خدايت قنوت كن و سجده كن و باركوع كنندگان ركوع كن .))
چند نكته :
1) در آيه ى 33 سوره ى آل عمران تصريح شده كه خداوند آل عمران را برگزيده و آنان مصطفاى خدايند و در آيه ى 42، درباره ى مريم كه دختر عمران است باز تصريح شده كه خداوند او را انتخاب كرد و به مريم يادآور مى شود كه به شكرانه آن ، قنوت و سجده و ركوع داشته باش .
2) در آيه ى 42 نه تنها ملائكه مريم را پاك معرفى مى كنند بلكه پاكى او را بين دو انتخاب واصطفاى الهى مى دانند. (ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك )
3) بعد از اين دو انتخاب و اصطفاى الهى است كه خداوند به مريم (عليها السلام )، عيسى را عطا مى كند و ملائكه او را مورد خطاب قرار مى دهند و بشارت به كلمه الهى ؛ يعنى عيسى (عليه السلام ) مى دهند همان طور كه در آيه ى 45 سوره ى فوق الذكر به آن تصريح دارد. (ان الله يبشرك ) بنابراين وجود عيسى (عليه السلام ) از بركت مادرى است .
4) اگر فضائل حضرت مريم و عيسى (عليه السلام ) از بركت عمران است بنابراين به جراءت مى توان گفت از بركت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) تمام آن فضايل در حد اعلا براى حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام ) و ائمه ى اطهار، عيساهاى حضرت زهرا (عليهم السلام ) خواهند بود و آل محمد (عليهم السلام ) از آن فضايل بهره مند خواهد بود.
5) اگر حضرت مريم (عليها السلام ) به مقامى مى رسد كه مى تواند مادر يك عيسى (عليه السلام ) باشد و عيسى از بركت چنين مادرى است ، پس مقام فاطمه ى زهرا (عليها السلام ) چقدر برتر از اوست كه مادر يازده عيسى مى گردد تا جايى كه آخرين آنان امام و مقتداى عيسى بن مريم (عليه السلام ) مى گردد!!!
برترى حضرت فاطمه (عليها السلام ) برتمام زنان
مرحوم فيض در تفسير خويش از كتاب علل روايت مى كند كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((فاطمه به نام محدثه ناميده شد؛ زيرا ملائكه مرتب از آسمان بر او هبوط و نزول مى كردند و آن گونه كه با مريم دختر عمران سخن مى گفتند با او نيز سخن مى گفتند كه كه يا فاطمة ان الله اصطفاك وطهرك … بى ترديد خداوند تو را برگزيده و پاك و مطهر ساخته و تو را بر زنان جهانيان برتى داده است اى فاطمه براى خدايت قنوت بگير و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع كن . پس او با آنان سخن مى گفت و آنان با او. تا شبى به آنان گفت : آيا مريم دختر عمران بر زنان جهانيان فضيلت و برترى داده نشده است ؟ آنان گفتند: مريم سرور زنان عالم خويش است و بى شك خداوند عزجلاله تو را سيده و سرور زنان عالمت و عالم او و سرور زنان اولين و آخرين قرار داده است .(257)
254- سوره ى آل عمران / 34 - 33.
255- مجمع البيان ، ج 2 - 1، ص 433.
256- سوره ى آل عمران / 43 - 42.
257- تفسير صافى ، ج 1، ص 262 / بحار الانوار، جلد 43، ص 78.
• امام على سلام الله علیه •
قُولُوا الخَيرَ تُعرَفُوا بِهِ وَاعمَلُوا الخَيرَ تَكُونُوا مِن أهلِهِ؛
سخن نيک بگوييد تا بدان شناخته شويد و كار نيک كنيد تا از نيكوكاران شويد.
خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث: ح
به فرموده قرآن كريم تمام انسان ها بايد امتحان شوند و در اين امتحان نمرات انسان ها بررسى مى شود كه كدام يك نمره ممتاز و قبولى و كدام يك نمره مردودى گرفته اند. اين امتحان براى اين نيست كه براى خداوند ثابت شود كه چه كسى آدم خوبى است و چه كسى بد، بلكه براى اين نيست كه ما بفهميم كارنامه عملمان چگونه است . خداوند با اين امتحان ، خوبى و بدى خودمان را به ما مى نماياند.
احسب الناس ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين ؛(59)
انقلاب اسلامى ما براى تمام مردم يك امتحان بود؛ براى روحانى ، ادارى ، نظامى ، زارع ، كاسب ، سياسيون ، كارگزاران ، غربال عجيبى بود؛ همان جمله اى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
والذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة ؛(60)
بسيارى از ما مردم از عهده امتحان خوب برنيامديم ، پروردگار عالم به وسيله اين انقلاب به ما فهماند كه چكاره ايم !
انواع امتحان ها
ولنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال والاءنفس و الثمرات و بشرالصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون . اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون (61)
اين آيه شريفه مى فرمايد: اى انسان تو را آفريديم و به اين دنيا آورديم تا به كمال و سعادت برسانيم ، مواظب باش كه هر آن در معرض امتحانى ، گاهى به مال ، گاهى به جان ، گاهى به وسيله فرزندت و..
اگر از قرآن بپرسيد كه : عالم هستى براى چه چيزى خلق شده است ؟ در جواب مى فرمايد: براى انسان . و اگر سوال كنيد: انسان براى چى آفريده شده ؟ مى فرمايد: براى اين كه به مقام عنداللهى برسد و انسان كاملى شود؛ يعنى به جايى برسد كه به جز خدا نبيند و نخواهد. انسان به اين مقام نمى رسد مگر اين كه با مشكلات و ابتلائات دست و پنجه نرم كند، همانند آن دانه گندم .
انسان زمانى به سعادت مى رسد كه بر مصيبت ها و سختى ها پيروز شود و در برابر آن ها صبر و استقامت ورزد و خود را نبازد. معمولا انسان ها در مواجهه با مشكلات دو قسم هستند:
1 - افرادى كه صبور نيستند و استقامت ندارند و خود را مى بازند و در نتيجه سقوط مى كنند؛ به فرموده اميرالمؤ منين عليه السلام مصيبت را مى بينند و سختى را تحمل مى كنند، اما به كمال و سعادت نمى رسند و بلكه در ((اسفل السافلين )) جاى مى گيرند.
2 - گروه ديگر در مقابل اين دسته هستند؛ يعنى مصيبت و گرفتارى را لطف خدا مى دانند. از ديدگاه بزرگان علم اخلاق مصيبت از الطاف خفيه خداست . و معتقدند: همان طور كه ((مال ))، ((قدرت )) و ((تمكن )) از نعمت هاى بزرگ خداست ، مصيبت ، بلا و مشكلات نيز از نعمت هاى او است .
الف - ((لطف جلى )) يعنى : نعمت هايى كه به انسان ها مى دهد و آنان هم توجه به اين نعمت ها دارند؛ مثل پول ، رياست ، تمكن و قدرت .
ب - ((لطف خفى )) يعنى : گرفتارى هايى كه به نظر انسان بدبختى و بيچارگى است ؛ مثل مرگ فرزند، فقر و ندارى و….
آرى ، از ديدگاه عارفان ، مرگ فرزند، لطف است ، فى المثل وقتى خبر شهادت حاج آقا مصطفى را به امام خمينى رحمة الله مى دهند مى فرمايد: انا الله و انا اليه راجعون ، مرگ مصطفى از الطاف خفيه خداست . عرفا در اين جهان جز لطف نمى بينند و اگر با يك عينك علماى اخلاق به جهان بنگريم بايد بگوييم : الطاف خفيه خدا از الطاف جليه اش بهتر است ، چرا كه انسان را به مقامات عالى مى رساند.
از ديدگاه عرفا حتى جهنم نيز از الطاف خفيه است ؛ زيرا فرد جهنمى را بهشتى مى كند، اگر جهنم نبود انسان لياقت بهشت رفتن پيدا نمى كرد. پس بايد به جهنم برود و مانند آن سنگ معدنى در كوره چندين هزار درجه اى ذوب شود تا كدورتش گرفته شود و زمينه براى رفتن به بهشت بيايد.
غفلت انسان
انسان ، غافل و سبك سر است . گاه اهداف ، برنامه ها و فلسفه خلقت خويش را فراموش مى كند. با اين غفلت در برابر حادثه ها مى شكند و در هنگام فراوانى نعمت ، مغرور مى شود و انسانيت خود را مى بازد، قرآن مى فرمايد:
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا؛(62)
به راستى كه انسان ، بسيار آزمند و بى تاب ، خلق شده است ، چون صدمه اى به او رسد عجز و لابه كند و چون چيزى به او رسد بخل ورزد.
نعمت و نقمت هر دو وسيله آزمايش و امتحان انسان است .
از نظر على عليه السلام رياست خوب است اما براى اثبات حق و از بين بردن باطل ، براى اين كه با آن گره اى از مشكلات مسلمانان باز شود.
بنابراين ، آن رياستى بد است كه انسان را جهنمى كند، انسان را به زمين بزند. همين طور بقيه نعمت ها مثل پول ، علم و…
براى عارف ، فقر از الطاف خفيه است ؛ چرا كه اگر با فقر بسازد خداوند برا او درود مى فرستند: اولئك عليهم صلوات من ربهم .
اما همين فقر، بعضى ها را به كفر مى كشاند:
كاد الفقر اءن يكون كفرا.(63)
گاهى ، فقر كفر آور است .
پس نبايد غافل بود كه مشكلات و سختى ها همه مقدمه اين است كه انسان به كمال و فلاح برسد. اگر قرآن را با تاءمل بخوانيم همين نكته را به روشنى از آن در مى يابيم ؛ مثلا خداوند در اين آيه شريفه كه در سه جاى قرآن كريم تكرار شده است مى فرمايد:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ؛(64)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست ، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند.
آرى ، اين آيت الهى ، نويد مى دهد كه دين اسلام به دست مظلومين و مستضعفين ، جهانى خواهد شد، يعنى به دست آنان كه هميشه شكنجه شده و يا كشته داده اند، به دست آنان كه در يك دستشان قرآن است و در دست ديگرشان ولايت ، و همواره در زندگى مظلومند.
در آيه ديگر مى فرمايد:
ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكران الارض يرثها عبادى الصالحون ؛(65)
در حقيقت ، در زبور، پس از تورات ، نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
يقينا فرد صالح از نظر قرآن آن است كه در يك دستش قرآن و در دست ديگرش عترت باشد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از ((بندگان صالح )) شيعيان اند. آرى ، به دست اين شيعه و با رهبرى ولى عصر عج پرچم اسلام در روى كره زمين برافراشته مى شود.
قرآن در جاى ديگر اسم همين شيعه را مستضعف گذاشته است .
حكيمه خاتون مى گويد: وقتى حضرت ولى عصر عج به دنيا آمد امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: عزيزم را بياور. پاره ماه را سر دست گرفتم و آوردم خدمت آقا بلافاصله اين آيه را خواند كه :
و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم الائمة و نجعلهم الوارثين ؛(66)
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين ، فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث كنيم .
خداوند خواسته است كه پرچم اسلام به دست مستضعفين در روى كره زمين برافراشته شود. و مستضعف حكومت جهانى پيدا كند. قوانين اسلام سرتاسر جهان را بگيرد. از اين كه قرآن اين همه تكرار مى كند كه : حكومت ، از آن مستضعفين خواهد بود. نكته اش اين است كه : اى شيعه ! از ابتدا مظلوم بوده اى ، از روزى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت و سقيفه بنى ساعده تشكيل شد 114 نفر از عاقلان ، عالمان و فهميده ها با سقيفه بنى ساعده مخالفت كردند، از جمله : اباذر، سلمان ، عمار و…و زنانى چون : زهرا، فضه خادمه ، ام سلمه و…
اين 114 نفر و گروهى شدند به نام ((حزب الله )) و از همان آغاز تشكيل ، شهيد دادند و زجر كشيدند، محسن سقط شد. زهرا رنج كشيد، اميرالمؤ منين عليه السلام در بدترين وضعيت قرار گرفت ، در مقابل چشمانش زهرا را زدند و ساكت ماند و خود آن بزرگوار فرموده است . سخت ترين لحظه براى من زمانى بود كه در مقابل ديدگانم زهرا را زدند و من هيچ نگفتم .
در نهج البلاغه مى فرمايد: 25 سال صبر كردم مثل كسى كه استخوان در گلو و خار در چشمش باشد.
شيعه تاكنون شكنجه هاى فراوان ديده ، ظلم هاى فراوان كشيده است ، قضيه كربلا و… تا سرانجام اين جنگ تحميلى به جرم شيعه بودن از طرف استكبار به شما تحميل شده است ، يا واقعه جمعه خونين مكه به همين علت اتفاق افتاد.
خداوند مى تواند بدون اين درد سرها و مشكلات دين خون را در جهان پياده كند و پيامبرش را به تمام دنيا مسلط نمايد و… اما سنت خدا اين است كه : انسان هاى لايق به كمال برسند. به قول شهيد مظلوم بهشتى رحمة الله ، ((بهشت را به بهاء دهند نه به بهانه )) اگر بهشت مى خواهى ، اگر لقاى پروردگار را مى خواهى بايد سختى بكشى . باز قرآن مى فرمايد:
فان مع العسر يسرى ، ان مع العسر يسرى (67)
پس بدان كه با دشوارى ، آسانى است . آرى ، با دشوارى آسانى است .
از اين بحث مختصر به دست مى آوريم كه موفقيت هر انسان - از جمله مديران و كارگزاران - در گرو اين است كه بدانند در قاموس خلقت ، امتحان و آزمايش وجود دارد و اساسا خداوند متعال ، انسان را به گونه اى آفريده است كه با ((امتحان )) به رستگارى مى رسد. حال كه چنين است بايد به مقام و موقعيتى كه در اختيار ما گذاشته به عنوان يك وسيله آزمايش و امتحان بنگريم و بكوشيم با برنامه ريزى ، عقلانيت و توكل به خدا به مردم خدمت نماييم . اگر چنين كنيم ، اداره و سازمان خود را به عبادت گاه تبديل كرده ايم ، چرا كه بزرگ ترين عبادت ، خدمت به خلق خداست .
اهميت خردورزى و احتياط در مديريت
چند دسته و گروه اند كه هميشه بايد محتاط باشند و با عصاى احتياط راه بروند، و كارهايشان را در زندگى سنجيده انجام دهند:
1 - افرادى كه سنشان از چهل سال به بالا است و به عبارتى در سرازيرى قرار گرفته اند و در واقع هر قدمى كه بر مى دارند، همان اندازه به روز حساب نزديك تر مى شوند. در اين مورد روايتى هست كه مى فرمايد:
من بلغ اءربعين ولا يتعصى فقد عصى ؛
كسى كه چهل ساله شود و عصا دست نگيرد گناه كرده است .
اين معناى ظاهرى روايت است و مسلما معنايش اين نيست كه افراد چهل سال به بالا بايد عصا به دست بگيرند. از اين روايت ، مى توان چنين استفاده كرد كه : انسان ها از چهل سالگى به بعد بايد احتياط بيشترى كنند و با عصاى احتياط حركت نمايند، بايد رفتار و كردارشان را بپايند تا روز قيامت سرافكنده و خجالت زده نباشند.
اين مطلب نيز در روايت آمده است كه : انسان ها وقتى به چهل سالگى مى رسند، از سوى خداوند، به فرشتگان خطاب مى شود كه ديگر عقل او كامل شده و تجربه پيدا كرده و مى داند كه به قبر و قيامت نزديك مى شود، بر او سخت بگيريد و گناهانش را دقيق تر بنويسيد.
چقدر سخت است كه در روز قيامت خطاب شود: اى پيرمرد! اى مجرم ! اى كسى كه عقلت كامل شده بود، چرا گناه كردى ؟ چرا نسنجيده گفتى و شنيدى و چرا در كارهايت عاقبت انديش نبودى ؟! و…
2 - توصيه اى هم به خالق هاى كارمند و ادارى دارم و آن ، اين كه با عصاى احتياط حركت كنند. در اين باره روايات فراوان وجود دارد، آنان در عين كار در اداره ، بايد مواظب حجاب ، نوع برخوردها و نشست و برخاست ها باشند.
درباره حجاب بيش از ده آيه در قرآن وجود دارد كه اين آيات به ما مى فهماند كه زن بايد مواظب خودش باشد. اين دستور قرآن است كه زن در حد امكان بايد با مرد نامحرم تماس نداشته باشد، و در صورت ناچارى به اندازه ضرورت .
فاذا ساءلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم ..(68)
و چون از زنان چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دل هاى شما و دل هاى آنان پاكيزه تر است .
و دليلش را چنين آورده كه : اگر زن و مرد نامحرم با يكديگر تماس نداشته باشند براى دل هر دو بهتر است ؛ يعنى تماس كه در دل ، طمع به وجود آورده و سرانجام فساد ايجاد مى كند.
در خصوص بيرون رفتن زنان از خانه قرآن مى فرمايد:.
وقرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى ..(69)
و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار مى كنيد.
البته مفهوم آيه اين نيست كه زن مطلقا بيرون بيايد و كمالات را براى خود كسب نكند. بى شك مى دانيم كه تحصيل زنان و دختران در مدرسه و دانشگاه و يا ضرورت هاى شغلى ديگر مانند طبابت ، معلمى ، پرستارى و مشاغلى از اين قبيل ، لازمه اش آن است كه زن از خانه بيرون آيد. آن چه در قرآن مورد نهى واقع شده ، رفت و آمدهاى بى جا و تفريح هاى بى مورد است .
و قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم ..(70)
اى پيامبر به مردان با ايمان بگو چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشانند.
اگر انسان احتمال دهد كه نگاهش منجر به فساد مى شود بايد نظر نكند، مى فرمايد اگر نگاه شهوت انگيز نبوده و موجب فساد هم نباشد باز هم بيش از اندازه نبايد نگاه كرد.
اين كه قرآن مى فرمايد مرد از زن نامحرم و زن از مرد نامحرم چشم بپوشند و به يكديگر نظر نكنند، دو معنا در آن هست :
الف : نگاهت را كنترل كرده و به اندازه ضرورت نظر كن ؛
ب : سر به زير باش و به زن نگاه نكن و چشم هايت را به چشمان زن نينداز.
در هر حال خداوند مى فرمايد: نظر كردن مرد و زن نامحرم به يكديگر بايد به اندازه ضرورت بوده و از روى شهوت و ريبه نباشد.
مطلب ديگرى كه در قرآن آمده درباره حرف زدن زن است كه زن در حرف زدن بايد با احتياط باشد و خود را كنترل نمايد و صدايش را نازك ، لطيف و شهوت انگيز نكند:
فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض (71)
پس به ناز و كرشمه سخن مى گوييد تا آن كه در دلش بيمارى است طمع ورزد.
براى اين كه لطافت در گفتار و نازك كردن صدا و بالاخره صحبت شهوت انگيز موجب تحريك شهوت ديگران و در نهايت باعث به وجود آمدن فساد مى گردد و افرادى كه قلبشان مريض است و تقوا ندارند به او طمع مى كنند.
سفارش ديگرى كه قرآن به زنان دارد اين است كه :
ولا تبرجن تبرج الجاهلية (72)
و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار مى كنيد.
نكته اى كه در آيه شريفه وجود دارد و تكان دهنده است اين كه مى فرمايد: خانم ! تو مسلمانى ، جالب شدن و جلب نظر كردن ، كار جاهليت است و از رفتارهاى زنان غير مسلمان است ، آنان در دوران جاهليت در كوچه و بازار به گونه اى حركت مى كردند كه مردان به آنان نگاه كنند.
اى بانوان محترم كارمند، معلم ، طبيب ، پرستار، براى شما كه مسلمان و پيرو قرآن هستيد، پوشيدن جوراب و چادرهاى آن چنانى حرام است ، پوشيدن كفشى كه صدا دارد و رهگذران را به خود جلب كند حرام است و خلاصه اين كه هر نوع آرايشى كه نظر نامحرم را جلب نمايد از ديدگاه اسلام حرام است ، اين فتواى تمام مجتهدان و مراجع است و هيچ اختلافى در آن نيست .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه حضرت زهرا نشسته بودند كه ابن ام مكتوم وارد شد، تا خواست داخل اتاق شود فاطمه زهرا عليها اسلام پشت پرده رفت . پيامبر براى اين كه به ما هم بفهماند فرمود: زهرا جان ، ابن ام مكتوم كه نابينا است ، چرا پشت پرده رفتى ؟ زهرا گفت : يا رسول الله ! من كه چشم دارم ، پيامبر به قدرى خوشحال شد كه فرمود: من به قربان تو.
اسلام نمى گويد كه زن ، اجتماعى نباشد و در اجتماع وارد نشود، معلم و دكتر و….نباشد. بلكه مى گويد زن بايد عفيف و در مقابل نامحرم ، متكبر و با قاطعيت باشد.
صفت ديگرى كه براى زن گفته شده اين است كه بايد ترسو باشد؛ يعنى در مواقع خلوت تنها از خانه بيرون نيايد و به ماشينى كه جز راننده و يا افراد نامحرم نيستند سوار نشود. خلاصه در هر جايى كه احتمال بسيار ضعيف مى دهد كه ممكن است عفتش لكه دار شود بايد با عصاى احتياط راه برود. پنجاه بلكه هفتاد درصد از فسادها در اثر بى احتياطى خانم ها در عفت است .
چه بسيار ديده شده كه يك تبسم ، عمل منكر و نامشروعى را به دنبال داشته است و يك نگاه چه مصيبت هايى را به بار آورده است .
نتيجه كردارهاى مديران و كاركنان اداره ها
اعمال انسان ها از جهت تاءثير دو قسم است :
افرادى كه گفتار و كردارشان به حساب خودشان گذاشته مى شود؛ مثلا اگر كاسبى گران فروشى مى كند و مشترى اش كم مى شود و مردم ديگر به مغازه اش نمى روند، و در جامعه به عنوان گران فروشى شناخته مى شود. خانمى كه لاابالى است و حجاب خود را حفظ نمى كند، در نظر مردم ، زن بى بند و بارى است . شخصى كه ربا مى خورد و جامعه به عنوان رياخوار و پست مطرح مى شود.
گناه اين دسته از مردم به خودشان بر مى گردد و عكس العمل زيادى ندارد، اما گروهى هستند كه گناهانشان تنها به خودشان مربوط نيست و مردم تنها به خود آنان بدبين نمى شوند؛ بلكه اين گروه باعث منفور شدن يك جمعيت مى شوند؛ مثلا اگر يك روحانى بد باشد. همه را به سوى بدى مى كشاند: اذا فسد العالم فسد العالم عكسش نيز همين طور است ، يعنى اگر يك روحانى خوب باشد در گسترش خوبى ها مؤ ثر است و مردم را به روحانيت خوش بين مى كند.
مديران و كاركنان اداره هم اين گونه هستند؛ يعنى رئيس يك اداره يا معاونش و يا بالاخر هم كارمندى كه داراى ارباب رجوع است اگر بد باشند و با ارباب رجوع با خشونت و تكبر برخورد كنند، مردم اين بدى را به حساب خود آنان نمى گذارند، بلكه به حساب انقلاب مى گذارند و اين جا است كه گناه بسيار بزرگ مى شود، كارمند و مديرى كه مى تواند در عرض چند دقيقه كار انسان گرفتارى را انجام دهد و نمى كند گناه بسيار بزرگى را مرتكب شده است .
در روايات آمده است . امام صادق عليه السلام شيعيان را در منى نصيحت مى كرد، فرمود: ((اى شيعيان ما! اين قدر دل پيغمبر را نشكنيد، و ما را اذيت نكنيد)) در اين ميان يكى از شيعيان تعجب كرد و از جا برخاست و عرض كرد: يا بن رسول الله ، ما كى دل پيغمبر را شكستيم ، كى شما را آزرديم ؟ امام عليه السلام فرمودند: مگر تو نبودى كه ديروز بر مركب سوار بودى و شخصى بين راه مانده بود و گفت : من خسته ام مرا نيز سوار كن و تو بى اعتنا رد شدى و با اين كارت دل پيغمبر را شكستى !
و اما آن گناهى كه از اين هم بزرگتر است اين كه كار شما به نام انقلاب تمام مى شود و باعث بدبينى مردم به انقلاب سست مى شود. اين وضع ممكن است . عده اى را به كفر بكشاند؛ يعنى به گونه اى با آنان برخورد شود كه آرزوى حكومت طاغوت را كنند و بگويند زمان شاه بهتر از الان بود! و اين واقعا كفر است و گناه تمام آنان به گردن كسى است كه مردم را به نحوى ناراحت كرده و دل آنان را شكسته است . بسيار تاءسف انگيز است كه امروز عده اى مردم را به نحوى و به گونه اى به انقلاب بدبين مى سازند و باعث مى شوند كه اعتقاد مردم به روحانيت و انقلاب سست شود و پشت سر آنان حرف بزنند.
شقرانى كه از اولاد شقران غلام رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) است مردى شراب خوار بود، روزى بر در منصور دوانيقى ايستاده بود تا كمكى بگيرد. در اين حين ديد كه امام صادق عليه السلام از خانه منصور بيرون مى آيد و امام وى را مى شناخت ، شقرانى نزد حضرت آمد و از وى كمك خواست ، امام عليه السلام به شقرانى احترام كرده و براى انجام كار او به خانه منصور بازگشت خواسته او را براى منصور بازگو نموده و عطاى او را گرفته و آورد در آستين شقرانى نهاد سپس فرمود:
يا شقران ؛ ان الحسن من كل احد حسن وانه منك اءحسن ؛ لمكانك منا، و ان القبيح من كل اءحد قبيح و هو منك اقبح ؛ لمكانك منا؛(73)
اى شقرانى ، كار خوب از هر كسى خوب است و از تو خوب تر است ، زيرا كه تو، به ما منسوبى و كار بد از هر كسى بد است و از تو بدتر است ، چرا كه تو با ما نسبت دارى .
بسيار نيكو است كه اين روايت را تابلو كرده و بالاى سر خود بزنيم كه : ((كار خوب از هر كسى خوب است اما از تو خوب تر است ، و كار بد از هر كسى بد است و از تو بدتر چرا كه تو امروز منسوب به انقلابى )).
براى پيروزى اين انقلاب ، جوان هاى پاك باخته ، خون مقدسشان را هديه كردند، پدر و مادر و فرزندان شهدا و مفقودين اشك ها ريختند و جانبازان ، عزيزترين عضو خود را دادند و آزادگان محنت ها و مشقت ها به جان خريدند و… پس اگر من و تو امروز به وظيفه خود عمل نكنيم خون شهدا را پايمال كرده ايم .
مواظب باشيد كه نتيجه گفتار و كردار شما ضربه به انقلاب نزند. حضرت امام خمينى رحمه الله هر سال در درس هاى اخلاق خود به ما نصيحت مى كردند و مى فرمودند: مواظب باشيد كه كار شما به حساب ديگران گذاشته مى شود، اگر كارى كنيد كه ضربه به روحانيت بخورد و ايمان مردم به اين قشر سست شود گناه نابخشودنى است ؛ يعنى گناهى است كه ديگر، توفيق توبه را از انسان سلب مى كند.
59- عنكبوت 29، آيه 2.
60- نهج البلاغه صبحى صالح ، خطبه 16.
61- بقره 2، آيه 156.
62- معارج 70 آيه 20.
63- بحار الانوار، ج 72، ص 29، ح 26.
64- توبه 9 آيه 33.
65- انبياء 21 آيه 105.
66- قصص 28 آيه 5.
67- انشراح 94 آيه 5 - 6.
68- همان آيه ، 33.
69- همان آيه 33.
70- نور 24 آيه 30.
71- احزاب 33 آيه 32.
72- همان آيه 33.
73- شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 205.
علل اجابت دعا به هفت قسم تقسيم مى شود.
زيرا علل اجابت دعا يا (1) در خود دعاست (2) و يا در زمان دعا(3) و يا در مكان دعا و يا در حالات . و اين حالات به دو نحوه است (4) حالات خود دعا كننده (5) حالاتى كه دعا در آن واقع مى شود مجموع اينها پنج قسم مى شود (6) قسم ششم آنكه : از مكان و دعا تركيب مى شود (7) قسم هفتم آنكه : از زمان و دعا تشكيل مى يابد مجموع هفت قسم شد.
قسم اول : در وقت دعا
اما قسم اول كه به وقت بر مى گردد مثل شب جمعه و روز جمعه .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خورشيد بر روزى بهتر از روز جمعه طلوع نكرده است . سخن پرندگان در اين روز به هنگام برخورد يكى با ديگرى اين است سلام ! سلام ! روز خوبى است .
روايت شده كه وقتى رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) مى خواست از خانه زمستانى به هنگام فصل تابستان بيرون آيد روز پنج شنبه بيرون مى آمد و به هنگام رسيدن فصل زمستان به روز جمعه داخل خانه مى شد. و از ابن عباس روايت شده است كه آن حضرت شب جمعه خارج مى شد و شب جمعه داخل مى گرديد.
و از امام باقر (عليه السلام ) آمده : وقتى قبل از جمعه مى خواست چيزى صدقه دهد تا جمعه صبر ميكرد.
و از امام باقر (عليه السلام ) كه فرمود: خداى تعالى از ابتداى هر شب جمعه تا آخر آن از بالاى عرش ندا در مى دهد آيا بنده مؤ منى نيست تا پيش از دميدن سپيده براى دين يا دنيايش مرا بخواند تا من اجابتش كنم ؟ آيا عبد مؤ منى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از گناهانش توبه كند تا من او را بيامرزم ؟ آيا بنده مومنى نيست كه روزيش تنگ شده باشد تا قبل از طلوع فجر از من زيادت در روزى درخواست كند و من روزيش را زياد كنم و بر او وسعت دهم ؟ آيا عبد مؤ من بيمارى نيست كه قبل از طلوع فجر از من درخواست شفا كند پس او را شفا دهم ؟ آيا عبد مؤ من دربندى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از من درخواست آزادى كند و من او را برهانم و راهش را باز كنم ؟ آيا بنده مؤ من ستم كشيده اى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از من درخواست انتقام كند و من او را يارى كنم و برايش انتقام بگيرم ؟ آن حضرت فرمود: پس پيوسته اينگونه مردم را مى خواند تا صبح شود.
و از امام باقر و يا امام صادق (عليه السلام ) منقول است كه بنده مؤ من از خدا درخواست حاجت مى كند پس خداى اجابت و قضاى حاجت او را تا روز جمعه تاخير مى اندازد (تا آنكه به فضل روز جمعه مخصوص شود.)
و از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) آمده است كه فرمود: روز جمعه در نزد خدا سيد ايام و بزرگتر از همه آنهاست و بزرگترى از روز فطر و روز عيد قربان است و پنج خصوصيت دارد. خدا آدم (عليه السلام ) را در آن روز آفريد و آدم را در آن روز به زمين فرستد و در آنروز آدم را ميراند و در آن ، ساعتى است كه هيچكس در آن ساعت از خدا درخواست نكند جز آنكه خدا اجابت كند، در صورتيكه چيز حرام از خدا نخواهد و هيچ فرشته مقرب و آسمان و زمينى و بادها و كوهها و درختى نيست جز آنكه از روز جمعه مى ترسد از اينكه روز قيامت در آن قيام كند.
و از امام صادق (عليه السلام ) در مورد سخن حضرت يعقوب (عليه السلام ) و فرزندانش كه فرمود ((سوف استغفرلكم ربى (21))) بزودى از خدا براى شما طلب مغفرت مى كنم ، فرمود: حضرت يعقوب تا سحر روز جمعه دعا را به تاخير انداخت .
و در روز جمعه دو ساعت (ساعت استجابت دعا) است ساعت فراغ امام جمعه از خطبه تا برقرارى صفوف مردم و ساعت ديگر پايان روز (كه دعا اجابت مى شود) و روايت شده به هنگام غروب نصف قرص خورشيد. و امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ابتداى وقت استجابت دعا در روز از هنگام زوال آفتاب يعنى ظهر تا ساعتى بعد مى باشد بر آن محافظت شود، زيرا رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ بنده اى هيچ خيرى را در ساعت مذكور از خدا نخواهد جز آنكه خداى تعالى به او اعطاء مى كند.
جابربن عبد الله انصارى روايت كرد:
پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) روز دوشنبه و سه شنبه احزاب را نفرين كرد و در روز چهارشنبه بين ظهر و عصر به اجابت رسيد و خوشحالى در جبين آن حضرت ديده شد. جابر گويد با هيچ امر دشوارى روبرو نشدم كه در همان ساعت با خداى تعالى در ميان گذاشتم جز آنكه به اجابت رسيد.
و از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) وارده شده كه هر كس حاجتى دارد در نماز عشا از خدا بخواهد و به كسى از امت هاى پيشين اين وقت داده نشده يعنى وقت عشا.
و در روايتى ، آن وقت يك ششم اول از نصف دوم شب معرفى شده است و رواياتى كه در ترغيب و ارزش كسى كه نماز شب بخواند در حاليكه مردم در خوابند، و كسى كه ذاكر است در حالى كه مردم غافلند آمده است همين روايت آخرى را تاييد مى كند.
شكى نيست كه در آن هنگام مردم در خوابند ولى در نيمه اول شب مردم در همان حالت روز هستند و در پايان شب چه بسا مردم براى كسب و كار و سفرهايشان بيرون مى روند بنابراين جان شب همان غفلت مردم است كه دل براى عبادت آمادگى دارد، علاوه آنكه اين هنگام با جهاد با نفس و دورى از رختخواب و جدايى جايگاه نرم و خلوت با مالك عباد و سلطان دين و معاد توام است .
و مقصود از دل شب همين است و همين مضمون روايت عمربن اذينه است گفت از ابا عبدالله (عليه السلام ) - شنيدم كه مى فرمود: و در شب ساعتى است كه هيچ عبد مؤ منى نيست كه اتفاقا در آن ساعت نماز بگذارد و از خداى در خواست كند جز آنكه خداى اجابت كند عرضه داشتم اصلحك الله : اين ساعت كدام وقت از شب است فرمود: وقتى نيمه شب گذشت و يك ششم از اول نيمه دوم شب آمد.
و اما در مورد يك سوم آخر شب رواياتى متواتر داريم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى آخر شب شود خداى سبحان مى فرمايد آيا دعا كننده اى هست كه جوابش دهم ؟ و آيا خواهنده اى هست كه خواسته اش را به او دهم ؟ آيا استغفار كننده اى هست كه او را ببخشم ؟ آيا تايبى هست كه توبه وى را قبول كنم ؟
ابراهيم بن ابى محمود گفت به امام رضا عرضه داشتم نظر شما در مورد حديثى كه عامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند چيست كه پيامبر فرمود خداى تعالى در هر شب به آسمان دنيا مى آيد؟ آن حضرت در جوابم فرمود؟ خداى لعنت كند كسانى را كه سخنان را از معنايش بدر مى برند به خدا قسم رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) اينگونه نفرمود، بلكه فرمود: خداى تبارك و تعالى در ثلث آخر هر شب و در شب جمعه از اول شب فرشته اى را از آسمان به دنيا مى فرستد و به او امر مى كند كه ندا كند پس او فرياد مى كند آيا سائلى هست كه خواسته اش را بدهم ؟ آيا تايبى هست كه توبه اش را قبول كنم آيا استغفار كننده اى هست كه او را بيامرزم ؟ اى خواهان ! خير بيا و اى خواهان شر سخن كوتاه كن ! پس پيوسته به آن ، ندا مى كند تا آن كه فجر طلوع كند و در آن هنگام به جايگاهش در ملكوت آسمان باز مى گردد اين را پدرم از جدم از پدرانم از رسول خدا حديث كرد.
نصيحت
شايسته است كسى كه ايمان روشن و اعتقاد صحيح به گفتار پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) و فرزندان زهراى بتول در مسائلى از معارف قرآن كه از پروردگار بزرگ به بندگان مى رسانند دارد اينكه در اين ساعت ها حاجت هاى خود را در جواب ندا بفرستد و همانند كسى باشد كه بر در او فرستاده پادشاهى از پادشاهان آمده و از او خواهان اين است كه احتياجات خود را عرضه كند و بگويد: پادشاه به من اجازه داد كه به نزد تو آيم و تو را خبر دهم كه حوايج خودت را مى توانى به وسيله من بر او عرضه كنى و از او در خواست كنى تا آنها را بر آورد. حتما او از اين فرصت استفاده مى كند و حاجات مهم و اغراض خود را ذكر مى كند و هيچ حاجتى از خود و كسان مورد توجه خود را وا نمى گذارد و همه را به تفصيل ذكر مى كند خصوصا اگر آن پادشاه به دادن عطاى فراوان موصوف باشد و در انجام كارهاى نيكو معروف باشد و چنين كسى كه نياز به فرستاده پادشاه دارد هرگز از منادى پادشاه روى نمى گرداند، و او را بى جواب نمى گذارد و مقصود از اين خطاب فرستاده را، باسستى ضايع نمى كند (و اگر چنين كند) پس او شايسته خشم پادشاه است و با جواب ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (22) باز مى گردد و يا در جواب او همانند غافلها از او روى برگردانده مى شود تا آنكه جزء لشگريان محرومين قرار گيرد و با بارگناه و معصيت باز گردد و مشمول اين روايت شود كه هركس درخواست از خدا را ترك كند فقير مى گردد.
رضى الدين على بن موسى بن طاووس (قدس الله روحه الزكيه )، گفت : و اگر خواستى در آن هنگام بگو: خداى من تصديق به ربوبييت تو و خاتميت رسالت محمد (صلى الله و عليه و آله و سلم ) و به اين منادى كه از جود تو خبر مى دهد، نمودم و اگر گوشم صداى آن را نمى شنود، عقل من كه تصديق اخبار مشتمل بر وعده تو، دارد، آنرا شنيده است سپس من مى گويم : خوش آمدى اى فرشته اى كه از طرف مالك حكيم كريم جواد نيكوكار، نسبت به ما بر ما وارد شدى ما به زبان حال عقلمان گفتار تو را از معدن برآورنده در خواستمان شنيديم كه مى گويى : آيا سائلى هست كه در خواستش را بدهم . و من از شما تمام احتياجات خود را كه مقتضى دوام اقبال حق تعالى به من است مى خواهم و مى خواهم كه پيوسته توفيق روى آورى به او را داشته باشم و احسانش به من تمام گردد و ادب من در پيشگاه او كامل شود و اينكه مرا و هر چه را كه به آن وسيله به من نيكى مى كند حفظ كند و گفتار تو را از زبان سيد و مولايمان كه او اهل آنست كه ما را به آرزويمان رساند شنيديم كه آيا توبه كننده اى هست كه توبه او را بپذيرم و من هم توبه اختيارى مى كنم و هم توبه اضطرارى زيرا من عاجز و ضعيف از غضب و عقابش هستم و رضايت و ثوابش را نيازمندم اگر نفس من در توبه حقيقى راستگو هست تو دانى و الا زبان حال عقل من با همه وجودش تايب است و سخن تو را اى فرشته كه از طرف آقا و سلطانمان كه اهل مهربانى و پذيرش ماست را شنيديم كه گفتى آيا استغفار كننده اى هست تا آنكه او را بيامرزم و من بنده او هستم كه از همه چيزهايى كه او بدش مى آيد توبه مى كنم و براى عفو پناهنده به او هستم و اگر قلب و زبان من در استغفار درست مى گويند بسيار خوب و الا زبان حال عقل من و حالت درماندگى و خستگى شكستگى من در پيشگاه جلالت و عفو و رحمت او از طرف من استغفار مى كند، و من در پيشگاه عزت و رافت او خوار و ناچيزم و اى فرشته ! من اظهار اين خواسته و توبه و استغفار و بيچارگى و ذلت و شكستگى خود را به عنوان امانت به تو مى سپارم تا آنرا با حلم و كرم و رحمت وجود به پيشگاه كسى كه بر ما نعمت داد و تو را به سوى ما فرستاد و درهاى رسيدن را به روى ما باز كرد عرضه بدارى .
على بن طاووس گفت : اگر اين دعا را حفظ نكردى و آمادگى براى قرائت آن ندارى آنرا در كاغذى بنويس كه با تو و يا در زير سر تو باشد و آنرا همانند بهترين متاعت حفظ كن ! وقتى كه ثلث آخر هر شب شد جلويت بگير و بگو اى فرشته اى كه از طرف ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين آمدى اين قصه من است كه به تو تسليم مى كنم من نه زبان گفتگو دارد و نه قلب آماده اى كه كلام شايسته اى بتوانم بتو عرضه كنم . پايان سخن ايشان رحمة الله عليه .
گويم اگر مى توانى در اين وقت ادعيه اى كه اهل بيت فرمودند و به تو ياد دادند بخوانى پس خوشابحالت و اگر نمى توانى پس اين سخن را بگو:
بار خدايا من به تو ايمان آوردم و پيامبرت و اهلبيتش صلوات الله عليهم را در خبر از عفو بزرگوارانه و الطاف انس تو تصديق كردم بار خدايا درود بر محمد و اهل بيتش بفرست و مرا در دعاهاى نيكى از دنيا و آخرت كه در اين شب شده شريك قرار بده و آنگاه آنچه سزاوار توست با من رفتار كن نه آنچه سزاوار من است اى مهربانترين ! درود بفرست بر محمد و فرزندان پاكش .
بدان كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرموده : تمام حظ چشم را (كه خواب است ) به او ندهيد چون چشم كمترين شكر كنندگان است .
از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه وقتى بنده به خاطر رضايت خدا براى نماز شب از بستر شيرين بر مى خيزد و چشمانش هنوز پر از خوابست خداى تعالى به او بر ملايكه اش مباهات مى كند، مى فرمايد آيا بنده مرا نمى بينيد! از لذت بستر برخاست براى عبادتى كه من بر او واجب نكردم و شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم .
فايده (دعا در ساعت روز)
مى دانى كه روز دوازده ساعت است و در هر ساعتى توجه و توسل به امامى از ائمه هدى مى شود (10) چنانكه شيخ طوسى در مصباح دعاى وارد در هر ساعت را آورده است . و سيد رضى الدين رحمة الله عليه ذكر كرد كه هر روزى از ايام هفته به مهمانى يكى از ائمه (عليهم السلام ) و دهش صله اختصاص دارد و براى هر روز زيارتى مخصوص براى امامى كه اميد مهمانى و صله از او ميرود وارد شده است . روز شنبه مال پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) است و روز يكشنبه از آن مولى على (عليه السلام ) است و روز دوشنبه از آن امام حسن و حسين (عليه السلام ) است و روز سه شنبه از آن على بن الحسين و امام باقى و امام صادق (عليهم السلام ) است و روز چهارشنبه از آن امام كاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادى (عليهم السلام ) است . و روز پنجشنبه از آن امام حسن عسكرى عليه اسلام است و روز جمعه از آن حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد.
و نيز شب قدر كه به صورت ناشناخته در ماه رمضان است و چه بسا شب قدر در همين سه شب فرد (نوزده ، بيست و يك و بيست و سه ) باشد و در شب بيست و سه يعنى شب جهنى تاكيد بيشترى شده است و نيز شبهاى احيا و آن شبها عبارتند از: اولين شب ماه رجب ، شب پانزدهم ماه شعبان ، شبهاى عيد قربان و فطر. و اميرالمومنين (عليه السلام ) خوشش مى آمد كه در اين شبها فارغ البال باشد و نيز روز عرفه ، زيرا روز عرفه روز دعا و درخواست است و به همين خاطر در صورتى كه روزه انسان را از دعا باز مى دارد افطار در اين روز بهتر از روزه است گرچه ترغيب فراوانى در روزه آن وارده شده است و دعا به هنگام وزش بادها و به هنگام زوال ظهر و بارش باران و ريزش اولين قطره خون شهيد، زيرا روايتى از زيد شحام از امام صادق (عليه السلام ) وارد شده كه فرمود: در چهار وقت دعا كنيد: به هنگام وزش باد و زوال سايه (يعنى ظهر) و بارش باران و اولين قطره خون شهيد مؤ من . زيرا درهاى آسمان در اين هنگام باز مى شود. و از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: وقتى زوال ظهر شد درهاى آسمان و بهشت باز مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود عرضه داشتم : درچه هنگام ؟ حضرت فرمود: به اندازه چهار ركعت نمازى كه به آرامى خوانده شود.
وقت ديگر: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب وقت اجابت دعاست .
و روايت شده است : به هنگام طلوع فجر.
و روايت ابوالصباح كنانى از ابو جعفر (عليه السلام ) كه فرمود خداى تعالى بنده اى كه بسيار از او درخواست مى كند دوست دارد، بنابراين از سحر تا طلوع خورشيد دعا كنيد، زيرا در اين صورت درهاى آسمان باز مى شود و ارزاق تقسيم مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود.
قسم دوم در مكانهاى دعا
مثل سرزمين عرفه ، در خبر است كه خداى سبحان در آن روز به ملايكه مى گويد اى فرشتگان من ! آيا بندگان و كنيزانم را مى بينيد كه از گوشه و كنار دنيا ژوليده موى و غبار آلوده آمدند آيا مى دانيد چه مى خواهند؟
فرشتگان عرضه مى دارند از تو درخواست آمرزش دارند پس خداى مى فرمايد: شاهد باشيد كه من ايشان را آمرزيدم .
و روايت شد: از زمره گناهان ، گناهانى هستند كه جز در عرفه و مشعر بخشوده نمى شوند خداى تعالى فرمود:فاذاافضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (23) وقتى از عرفات روانه شديد در مشعر خداى را ياد آوريد و شب مشعر از شبهاى بيدار ماندنى است .
مكان ديگر:
حرم و كعبه است . از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هيچكس بر آن كوههانياستاده جز آنكه دعايش اجابت شد دعاى مؤ منين براى آخرت آنها به اجابت مى رسد و دعاى كفار براى دنياشان به اجابت مى رسد.
مكان ديگر:
مساجد است زيرا مسجد خانه خداست و كسى كه قصد رفتن به مسجد كند، قصد رفتن به سوى خدا و زيارت او كرده است . و در حديث قدسى آمده است بدانيد كه خانه هاى من در زمين مساجدند، و خوشابحال بنده اى كه در خانه اش تطهير كد، سپس مرا در خانه ام زيارت كند و خداى كريمتر از آن است كه زاير و خواهان خود را دست خالى باز گرداند.
سعيد بن مسلم از معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرد:
پدرم وقتى نيازى داشت به هنگام زوال ظهر آنرا از خداوند درخواست مى كرد، وقتى مى خواست در خواست كند ابتدا صدقه اى مى داد و بوى خوش استشمام مى كرد و به مسجد مى رفت و براى حاجت خود دعا مى كرد.
استفاده از روايت
و اين روايت بر چهار چيز دلالت دارد:
اول : زوال ظهر وقت درخواست حاجت است .
دوم : مستحب است كه جلوتر از دعا صدقه دهند.
سوم : استشمام بوى خوش .
چهارم : مسجد مكان طلب حاجت است .
و از اماكن دعا، بلكه بهترين جايگاه ، دعا در پيشگاه قبر امام حسين (عليه السلام ) است روايت شده كه خداى سبحان در قبال شهادت امام حسين (عليه السلام ) چهار خصلت به او داد: در خاك قبرش شفا قرار داد و دعا را در زير گنبد او اجابت مى كند و ائمه (عليهم السلام ) را از فرزندان او قرار داد و روزهايى كه زايرين زيارت قبرش مى كنند جزء عمرشان بحساب نمى آورد.
روايت شده كه امام صادق (عليه السلام ) بيمار شد، به كسانش دستور داد كه شخصى را اجير كنند كه در كنار قبر امام حسين (عليه السلام ) براى او دعاكنند. پس مردى از مواليان آن حضرت بيرون آمد و شخصى را در كنار در يافت و ماجرا را به او گفت آن مرد گفت من مى روم ، ولى امام حسين عليه السلام امامى است كه اطاعتش واجب است چنانكه امام صادق هم امامى است كه اطاعتش واجب است پس چگونه براى شفاى امام صادق در كنار قبر امام حسين (عليه السلام ) بايد دعا كرد. غلام به پيش امام صادق عليه السلام آمد و سخن او را نقل كرد. حضرت فرمود: همين طور است كه ايشان مى گويد ولى ايشان نمى داند كه خداى تعالى را مكانهايى است كه دعاها در آن اجابت مى شود بقعه حضرت امام حسين (عليه السلام ) از آن امكنه است .
قسم سوم از علل اجابت دعا (دعاى مشتمل بر اسم اعظم )(24)
از علل اجابت دعا، دعاهايى است كه مشتمل بر اسم اعظم هستند، خواه آن اسم را شخصا بدانيم ، خواه عينا آنرا ندانيم و اسم اعظم را كسى عينا نمى داند جز اشخاصى مثل پيامبران و اولياء الهى (عليهم السلام ) كه خداى ايشان را آگاه كرده است (11) و تلويحات و اشاراتى در اين زمينه وارد شده است مثل روايتى كه مى گويد: اسم اعظم در اخر سوره حشر آمده است و روايتى كه مى گويد اسم اعظم در آية الكرسى و اول آل عمران مى باشد. گفتند كه اسم اعظم در الحى القيوم است زيرا اين دو اسم وجه اشتراك هر دو و موجود در اين دو سوره مى باشد و از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) آمده كه - فرمود:((بسم الله الرحمن الرحيم )) نزديكتر است از سياهى چشم به سفيدى آن گفتند كه اسم اعظم در اين سخن است ((يا حى يا قيوم )) و گفته شده اسم اعظم يا ذالجلال والاكرام ست عده اى ديگر گفتند در اين سخن است : يا هو يا من لا هو الا هو
سخن عده اى ديگر آنكه اسم اعظم همان ((الله )) است و آن از: (1) اسماى مشهور پروردگار است . (2 و 3) بالاترين مقام رادر ذكر و دعا دارد (4) و امام همه اسما است .
(5) و كلمه اخلاص مختص به اوست و (6) شهادت به او داده مى شود.
و اين قول خيلى به صواب نزديك است ، زيرا رواياتى كه مدلول آن اين است كه ((الله )) اسم اعظم مى باشد فراوان است .
(امتيازات الله )
پس بدانكه اين اسم مقدس امتيازاتى بر سائر اسماء دارد:
اول : الله اسم خاص ذات مقدس حق است كه مخصوص اوست و به حقيقت و يا مجاز بر ديگران اطلاق نمى شود. خدايتعالى فرمود:هل تعلم له سميا(25) آيا جز الله را ديديد كه اسم الله داشته باشد.
دوم : اين اسم دلالت بر ذات دارد و هر كدام از باقى اسماء بر معانى ديگر دلالت دارند مثل قادر كه بر قدرت دلالت دارد و عالم بر علم دلالت دارد و امثال آن .
سوم : همه اسماء به اين نام ناميده مى شود و او به اسم ديگرى ناميده نمى شود مثلا به اسم الهى صبور مى گويند كه وى اسمى از اسماء الله است و نمى گويند: الله اسمى از اسماى صبور يا رحيم يا شكور است و با شش امتيازى كه قبلا گذشت مجموع امتيازات اين اسم به نه مى رسد.
سليمان و آصف برخيا
و روايت شده است كه سليمان (عليه السلام ) وقتى آمدن بلقيس را فهميد و بين آنها تنها يك فرسخ مانده بود فرمودايكم ياتينى بعرشها قبل ان ياتونى مسلمين (26)كى تخت بلقيس را مى تواند بياورد قبل از آنكه بلقيس و اطرافيان به تسليم بيايند؟ قال عفريت من الجن (27)عفريتى از جن (يعنى يكى از سركشان اجنه كه بسيار زيرك بود) گفت : انا اتيكه به قبل ان تقوم من مقامك من تخت او را مى آورم قبل از آنكه از تخت خود يعنى مجلسى كه در آن قضاوت مى كنى برخيزى (يعنى مجلسش تمام شود) و مجلس حضرت سليمان از صبح تا ظهر طول مى كشيد.وانى عليه لقوى امين : و من قوت برآوردن تخت او دارم و برطلاها (و زينت هاى آن ) امين هستم . ((فقال سليمان )).سليمان فرمود: من سريعتر از آن مى خواهم قال الذى عنده علم من الكتاب (28) آن كسى كه مقدارى از كتاب درنزد او بود يعنى آصف بن برخيا كه وزير حضرت سليمان و پسر خواهر او و مردى صديق بود كه اسم اعظم را مى دانست يعنى اسمى را كه وقتى خوانده شود خداى جوابش را مى دهد عرضه داشت : انا اتيك به قبل ان يرتد طرفك : من به يك چشم بهم زدن تخت بلقيس را مى آورم . گفتند: معناى اين عبارت اين است كه يعنى قبل از آنكه كسى كه به اندازه چشم انداز تو از دو دور است به تو برسد و گفته شده معنايش اين است كه قبل از باز گشت پلك تو به خاطر خستگى مى آرم .
پس معناى اين عبارت اين است كه : سليمان چشمش را باز كرد و تا نهايت نگاه كرد و ادامه داد و قبل از آن كه چشمش خيره گردد و بهم بيافتد تخت بلقيس آمده بود. كلبى گويد آصف به سجده افتاد و به اسم اعظم الهى از خدا درخواست كرد و تخت به زمين فرو رفت و در جلوى سليمان سبز شد گفتند: در آنجا كه تخت بود زمين شكافته شد و جلوى سليمان از زمين بيرون آمد و گفته شده كه زمين براى تخت درهم نورديده شد. و اين از امام صادق (عليه السلام ) هم روايت شده و گفته شد: آن اسم همان الله و اسم بعدى كه بعد از الله مى آيد رحمن است و گفته شده آن اسم ((يا حى يا قيوم است كه در زبان عبرى آهيا شراهيا(هستم كه هستم ) است .
گفته شده آن اسم يا ذالجلال والاكرام است . و گفته شده : ((يا الهنا واله كل شى ء الها واحدا و لا اله الا انت ))است .
و روايت شده خصوصيات الفاظ در اجابت دعا مؤ ثرند و ادعيه اى براى حاجت هاى مخصوص آمده مثل روايتى كه از امام صادق (عليه السلام ) در مورد كسى كه ده بار بگويد: يا الله يا الله به او گفته مى شود: لبيك بنده من حاجت خود رابگو، به تو داده مى شود. و نظير آن روايتى است كه در مورد كسى كه ده بار يارباه يارباه بگويد آمده است . چنانكه در مورد يارب يارب نيز چنين است . و نظير آن ياسيداه ياسيداه است . و نيز روايت شده كه هر كس در سجود خود سه بار بگويد ياالله يا رباه يا سيداه همان جواب مذكور را به او مى دهند.
شاءن و منزلت فاطمه زهرا عليهاالسلام را همين بس كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره اش زيباترين سخنان را بيان فرموده كه درباره هيچ يك از زنان عالم چنين چيزى نفرموده حتى درباره همسر و ساير دختران خود.
اينك از ميان دهها روايتى كه درباره اين شخصيت بى نظير نقل گرديده به چند روايت بسنده كرده سپس به نكاتى در اين جهت اشاره اى خواهيم داشت :
1- فاطمه عليهاالسلام پاره تن پيامبر
بخارى در صحيح خود از وليد از ابن عيينه از عمر بن دينار از ابى مليكه از مسور بن مخرمه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: فاطمة بضعة منى فمن اءغضبها اءغضبنى ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است .(4)
2- فاطمه عليهاالسلام قلب پيامبر
حسن بن سليمان در كتاب محتضر از تفسير ثعلبى از مجاهد از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه روزى آن حضرت از خانه بيرون آمد و در حالى كه دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته بود، چنين فرمود: هر كه اين را مى شناسد كه شناخته است و هر كه وى را نمى شناسد بداند: اين فاطمه عليهاالسلام دختر محمد است و او پاره تن من مى باشد، او قلب من است كه در بين دو پهلوى من قرار گرفته است ؛ پس هر كه او را آزار دهد مرا آزار داده و هر كه مرا آزار دهد خداى را آزار داده است . (5)
3- فاطمه عليهاالسلام تار موى پيامبر
جابر بن عبدالله گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليهاالسلام شعرة منى ؛ فمن آذى شعرة منى ، فقد آذانى فقد آذى الله و من آذى الله لعنه الله ملاء السموات و الارض .(6)
فاطمه عليهاالسلام تار موى من است و هر كه به تارى از موهاى من آزار برساند مرا آزار رسانده و هر كه مرا آزار رساند خدا را آزار رسانده است و هر كه خدا را آزار برساند، خداوند به اندازه آسمان ها و زمين او را لعنت خواهد كرد.
4- فاطمه نور چشم پيامبر
ابن فتال نيشابورى ضمن حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده است كه به على عليه السلام فرمود: يا على ، آن فاطمه عليهاالسلام بضعة منى و هى نور عينى و ثمرة فؤ ادى . على جان ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من و نور چشم و ميوه دلم مى باشد.(7)
5- فاطمه عليهاالسلام مايه سرور پيامبر
امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام بهجة قلبى وابناها ثمرة فؤ ادى و بعلها نور بصرى ؛ فاطمه عليهاالسلام مايه سرور و خوشحالى من مى باشد، همچنين دو فرزندش ميوه دلم و همسرش نور چشمم مى باشد.(8)
6- فاطمه برتر از آسمانها و زمين
و در حديثى ديگر درباره خلقت فاطمه عليهاالسلام فرمود: پس خداوند از نور دخترم فاطمه عليهاالسلام آسمان ها و زمين را آفريد، پس آسمان ها و زمين از نور دخترم فاطمه عليهاالسلام است و نور دخترم فاطمه عليهاالسلام از نور پروردگار است و دخترم فاطمه عليهاالسلام برتر از آسمانها و زمين است .(9)
7- فاطمه برگزيده خداوند
خطيب بغدادى ضمن اشاره به معراج پيامبر صلى الله عليه و آله از آن حضرت چنين روايت كرده كه فرمود: همان شبى كه مرا به آسمان بردند ديدم كه بر درب بهشت چنين نوشته بود: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على حبيب الله ، و الحسن و الحسين صفوة الله ، فاطمه عليهاالسلام خيرة الله و على باغضهم لعنه الله (10)
8- فاطمه يكى از حجت هاى خدا
طبرى در بشارة المصطفى به سند خود از امام زين از پدرش از امير مؤ منان از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: اءنا و على و فاطمه عليهاالسلام و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين حجج الله على اءعداءنا اءعداءالله و اءولياءنا اءولياءالله ؛ من و على و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و نه فرزند از فرزندان حسين حجت هاى خداوند بر بندگان او هستيم ، دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.(11)
9- فاطمه بهترين زنان اءمت
انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بهترين زنان امتم فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلى الله عليه و آله است (12)
10- برترين زنان اولين و آخرين
و در روايت ديگرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده چنين آمده : مردان عالم در زمان من على است و برترين زنان اولين و آخرين فاطمه عليهاالسلام است .(13)
11- اگر تمام خوبى ها مجسم شود
هم چنين درباره شخصيت بى مانند فاطمه عليهاالسلام فرمود: ولو كان الحسن شخصا لكان فاطمه عليهاالسلام بل هى اءعظم ؛اگر تمام خوبى ها و فضايل اخلاقى مجسم شود، شايسته است كه فاطمه عليهاالسلام باشد؛ بلكه فاطمه عليهاالسلام والاتر از همه آنها مى باشد.(14)
12- فاطمه مريم كبرى است
و از جمله بيانات و سفارش هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حال احتضار به على داشت اين بود؛ على جان ؛ فاطمه عليهاالسلام امانت خدا و رسولش در نزد تو مى باشد، پس از اين امانت خوب نگهدارى كن و مى دانم كه چنين خواهى كرد، بدان كه او مريم كبرى است .(15)
13- عزيزترين مردم نزد پيامبر
شيخ طوسى به سند خود از عبدالله بن حارث بن نوفل نقل كرده كه گفت از سعد بن مالك شنيدم كه مى گفت : از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: فاطمه عليهاالسلام بضعة منى من سرها فقد سرنى و من ساءها فقد ساءنى ، فاطمه عليهاالسلام اءعز البرية على ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است هر كه او را خشنود كند مرا خشنود كرده و هر كه او را آزار دهد مرا آزار داده فاطمه عليهاالسلام عزيزترين مردم نزد من مى باشد. (16)
14- محبوب ترين مردم
علامه مجلسى از برخى كتابهاى مناقب به سند خود از اسامه نقل كرده كه گفت : روزى در مسجد به على و عباس گذر كردم در حالى كه به بحث نشسته بودند، چون مرا ديدند از من خواستند كه از پيامبر صلى الله عليه و آله براى شان اجازه ملاقات بگيرم .
گويد: به رسول خدا عرض كردم : اين على و عباس هستند كه اجازه ملاقات مى خواهند.
حضرت فرمود: آيا مى دانى چه چيزى آنها را به اين جا آورده است ؟
گفتم : به خدا سوگند كه نمى دانم .
فرمود: اما من مى دانم براى چه به اين جا آمده اند و سپس اجازه ورود به آنها داد.
پس آن دو وارد شده و پس از سلام و اداى احترام در محضرش نشسته و اظهار داشتند اى رسول خدا كدام يك از افراد خانواده ات در نزد تو محبوب تر هستند؟پيامبر پاسخ داد: فاطمه .(17)
5- بحار الاءنوار، ج 43، ص 80. 6- بحارالاءنوار، ج 43، ص 80. 7- روضة الواعظين ، ص 150. 8- مقتل الحسين خوارزمى ، ج 1، ص 59. 9- بحارالاءنور، ج 15، ص 10. 10- تاريخ بغداد، ج 1، ص 259. 11- بشارة المصطفى ، ص 24. 12- احقاق الحق ، ج 10، ص 115. 13- همان ، ج 25، ص 37. 14- مقتل الحسين خوارزمى ، ج 1، ص 60. 15- فاطمة الزهراء، ص 58. 16- بحارالاءنوار، ج 43، ص 23. 17- همان ، ص 68، ذخاير العقبى ص ، 35.
حضرت فاطمه سلام الله علیها •
مَن أصعَدَ إلَى اللَّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ أهبَطَ اللَّهُ إلَيهِ أفضَلَ مَصلَحَتِهِ؛
آن كه عبادت خالصش را به سوى خداوند بالا فرستد، خداوند بهترين صلاحْديد خود را به سوى او فرو مىفرستد.
نهج الدعا: ح 1004
دارِ عَدُوَّكَ، وأخلِص لِوَدودِكَ
با دشمنت مدارا كن و دوستيت را براى دوستانت خالص گردان
موسوعه امام على: ح 5497
• امام صادق سلام الله علیه •
مَن قالَ فينا بَيتَ شِعرٍ، بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيتاً فِى الجَنَّةِ
هر كه درباره ما يک بيت شعر بگويد، خداوند متعال در بهشت يک خانه برايش بسازد.
تبلیغ بر پایه قرآن و حدیث: ح 302
نخست آنكه چون زن، انسان است، پرسش را مىتوان اين گونه مطرح كرد: فلسفه آفرينش انسان چيست؟ كه در پاسخ آن گفته مىشود: هر فلسفهاى كه براى آفرينش مرد مطرح مىشود (مانند: عبوديت، رسيدن به كمال مطلوب و مقام خليفه اللهى و…) بدون هيچ كم و كاستى، براى زن نيز صادق است، همان گونه كه آيه و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون(16) اين مطلب را مىرساند؛ زيرا وااژه انس در اين آيه، مرد و زن را دربر مىگيرد؛ پس بر اساس اين آيه، هدف از آفرينش زن،بندگى خداوند متعال است.
دوم آنكه پرسيده شود: فلسفه آفرينش زن در برابر مرد چيست؟ در اين باره گفت كه رسيدن دستگاه بزرگ آفرينش به هدف مورد نظر آفربننده آن و نيز حفظ نوع بشر، نيازمند همكارى و تعاون دو جنس مذكر و مونث است؛ از اين رو خداوند موجودات را به صورت مذكر و مونث آفريد تا با توليد مثل، نسل انسان از بين نرود و به كمال مطلوب برسد(17)؛ بنابراين زن مكمل آفرينش است و مىتوان گفت كه زن و مرد، مكمل يكديگر و مايه شكوفايى، نشاط و پرورش هم هستند، به گونهاى كه هر يك بدون ديگرى ناقص است؛ از اين رو يكى از فلسفههاى آفرينش دو جنس زن و مرد، سكونت و آرامش آنها است: و منء ايته ان خلق لكم من انفسكم ازوجا لتسكنوا اليها(18)؛ و از نشانههاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا كنار آنان آرامش يابيد(19)
16 - جن و انس را بيافريدم؛ مگر اين كه تنها مرا عبادت كنند. (سوره زاريات، آيه 56)
17 - ر.ك: شهيد مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 200 - 222.
18 - سوره روم، آيه 21.
19 - الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 16، ص 249؛ سيد محمد حسين فضل الله، تفسير من وحى القرآن، ج 18، ص 470
زندگي زن در ميان ملتهاي عقب مانده قديم
زندگى زن در امتها و قبائل وحشى ، از قبيل ساكنين افريقا و استراليا و جزائر مسكون در اقيانوسيه و امريكاى قديم و غير اينها نسبت به زندگى مردان نظير زندگى حيوانات اهلى بود، آن نظرى كه مردان نسبت به حيوانات اهلى داشتند همان نظر را نسبت به زن داشتند، و به زنان با همان ديد مى نگريستند.
زندگي زن در ميان ملتهاي متمدن قبل از اسلام
در بين امتهاي متمدن قبل از اسلام مانند مردم چين و هند و مصر و ايران قديم نيز زن هيچگونه استقلال و آزادي نداشته، بلكه در همه شؤون زندگي اش تحت قيموميت و سرپرستي و ولايت مرد بوده و حق مداخله در هيچ شأني از شؤون اجتماعي را نداشته است.
در ميان اين قبايل از زن به عنوان يك انسان متوسط و ضعيف استفاده مي كردند،انساني كه هيچگونه حقي نداشت مگر اين كه به انسانهاي ديگر در امور زندگي كمك كند.
شخصيت زن از ديدگاه اسلام
اما دين مبين اسلام در قرآن مجيد زيباترين، شيواترين و رساترين تعبير را در ارتباط و همبستگي وجود زن و مرد دارد:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن(آنها همانند لباس براي شما هستند و شما همانند لباس براي آنها هستيد.)
همانگونه كه لباس براي پوشش و زينت و مايه عفاف است زن و مرد براي همديگر نيز چنين نقشي دارند و هيچ يك از آن دو بر ديگري برتري ندارد.
در آيه 13 سوره حجرات نيز ملاك برتري را چنين معرفي مي نمايد:
يَأَيهَا النَّاس إِنَّا خَلَقْنَكم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثى وَ جَعَلْنَكمْ شعُوباً وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكرَمَكمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُم(اى مردم ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و شما را تيره هايى بزرگ و تيره هايى كوچك قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد نه اينكه به يكديگر فخر كنيد و فخر و كرامت نزد خدا تنها به تقوى است و گرامى ترين شما باتقوى ترين شما است.)
تفسير برخي مفسرين در مورد اين آيه اين است كه اگر شما بخواهيد روي بدن فخر كنيد هم مرد از يك مرد و يك زن خلق شده و هم زن از يك مرد و يك زن بوجود آمده است نه خلقت مرد بالاتر از خلقت زن است و نه بر عكس.
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
شخصيت زن از ديدگاه امام خميني (ره):
***حضرت امام خميني (ره):
اسلام در وقتي كه ظهور كرد در جزيرتالعرب‚ بانوان حيثيت خودشان را پيش مردان از دست داده بودند‚ اسلام آنها را سربلند و سرافراز كرد‚ اسلام آنها را با مردان مساوي كرد. عنايتي كه اسلام به بانوان دارد بيشتر از عنايتي است كه بر مردان دارد. مردان بر ملت ها حق دارند و زن ها حق بيشتر دارند‚ زن ها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ مي كنند. قرآن كريم انسان ساز است و زن ها نيز انسان ساز‚ وظيفه زن ها انسان سازي است. اگر زن هاي انسان ساز از ملت ها گرفته بشود‚ ملت ها به شكست و انحطاط مبدل خواهند شد‚ شكست خواهند خورد‚ منحط خواهند شد. زن ها هستند كه ملت ها را تقويت مي كنند‚ شجاع مي كنند. (صحيفه نور ج 11 صفحه 253 تاريخ: 12/11/58)
——————————————————————————
***حضرت امام خميني (ره):
همانطوري كه مرد در همه شئون دخالت دارد‚ زن هم دخالت دارد‚ همانطوري كه مرد بايد از فساد اجتناب كند‚ زن هم بايد از فساد اجتناب كند. زن ها نبايد ملعبه دست جوان هاي هرزه بشوند‚ زن ها نبايد مقام خودشان را منحط كنند و خداي ناخواسته بزك كرده بيرون بيايند و در انظار مردم فاسد قرار بگيرند. زن ها بايد انسان باشند‚ زن ها بايد تقوا داشته باشند‚ زن ها مقام كرامت دارند‚ زن ها اختيار دارند‚ همانطوري كه مردها اختيار دارند. خداوند شما را با كرامت خلق كرده است‚ آزاد خلق كرده است. خداوند همانطوري كه قوانيني براي محدوديت مردها در حدود اينكه فساد بر آنها راه نيابد دارد‚ در زن ها هم دارد. همه براي صلاح شماست‚ همه قوانين اسلامي براي صلاح جامعه است. آنها كه زن ها را مي خواهند ملعبه مردان و ملعبه جوان هاي فاسد قرار بدهند. خيانتكارند. زن ها نبايد گول بخورند‚ زن ها گمان نكنند كه اين مقام زن است كه بايد بزك كرده بيرون برود‚ با سر باز و لخت. اين مقام زن نيست‚ اين عروسك بازي است‚ نه زن. زن بايد شجاع باشد‚ زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت بكند. زن آدم ساز است‚ زن مربي انسان است.(صحيفه نور ج 11 صفحه 253 تاريخ: 12/11/58)
——————————————————————————–
*** حضرت امام خميني (ره):
نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است براي اينكه زنان‚ بانوان علاوه بر اينكه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند قشرهاي فعال را در دامن خودشان تربيت مي كنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است و از خدمت همه كس بالاتر است و اين امري است كه انبيا مي خواستند و مي خواستند كه بانوان قشري باشند كه همه آنها تربيت كنند جامعه را و شيرزنان و شيرمرداني به جامعه تقديم كنند.(صحيفه نور ج 14 صفحه 130 تاريخ: 25/12/59)
حضرت امام خميني (ره):
اين ولادت با سعادت[ولادت حضرت فاطمه سلام الله عليها] در زمان و محيطي واقع شد كه زن به عنوان يك انسان مطرح نبود و وجود او موجب سرافكندگي خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهليت به شمار مي رفت. در چنين محيط فاسد و وحشتزايي‚ پيامبر بزرگ اسلام دست زن را گرفت و از منجلاب عادات جاهليت نجات بخشيد. و تاريخ اسلام گواه احترامات بي حد رسول خدا صلي الله عليه و آله به اين مولود شريف است‚ تا نشان دهد كه زن‚ بزرگي ويژه اي در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد‚ كمتر نيست. پس اين روز‚ روز حيات زن و روز پايه گذاري افتخار و نقش بزرگ او در جامعه است.(صحيفه نور ج 14 صفحه 201 تاريخ 4/2/60)
——————————————————————————-
——————————————————————————–
——————————————————————————–
شخصيت زن از ديدگاه مقام معظم رهبري:
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
ما در مورد مساله زن از يك سو و مساله دانش و تخصص از سوي ديگر و مساله خدمت به افراد بشر هم از جانب ديگر‚ به نام اسلام ادعاهايي داريم. ادعاهاي ما‚ در چارچوب اسلام است. ما معتقديم زنان در هر جامعه سالم بشري قادرند و مي بايد فرصت پيدا كنند كه در حد سهم خود‚ تلاش و مسابقه خويش را در پيشرفتهاي علمي و اجتماعي و سازندگي و اداره اين جهان به عهده بگيرند. از اين جهت‚ ميان زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. هدف از آفرينش هر فرد انسان‚ عبارت از همان هدف آفرينش بشريت است‚ يعني رسيدن به كمال بشري و بهره بردن از بيشترين فضايلي كه يك انسان مي تواند به آن فضايل آراسته بشود. فرقي هم بين زن و مرد نيست. (تاريخ : 26/10/1368)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
اسلام مي خواهد كه رشد فكري و علمي و اجتماعي و سياسي و - بالاتر از همه - فضيلتي و معنوي زنان‚ به حد اعلي برسد و وجودشان براي جامعه و خانواده بشري - به عنوان يك عضو - حد اعلاي فايده و ثمره را داشته باشد. همه تعاليم اسلام از جمله مساله حجاب‚ بر اين اساس است. مساله حجاب‚ به معناي منزوي كردن زن نيست. اگر كسي چنين برداشتي از حجاب داشته باشد‚ برداشتش كاملا غلط و انحرافي است. مساله حجاب‚ به معناي جلوگيري از اختلاط و آميزش بي قيدوشرط زن و مرد در جامعه است. اين اختلاط‚ به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد - بخصوص به ضرر زن - است.(تاريخ : 26/10/1368)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
دنياي غرب‚ زن را به ابتذال كشاند. تا شصت‚هفتاد سال قبل از اين‚ در تمام اروپا و كشورهاي غربي‚ زن فقط در سيطره مرد - يا مرد خود و يا يك مرد ديگر مثل صاحب كارخانه و مزرعه - مي توانست باشد و هيچ حقي از حقوق اصلي يك انسان در يك جامعه متمدن را نداشت. حق راي و حق مالكيت و حق معامله نداشت. بعد آمدند زن را به ميدان كار و زندگي و فعاليت اجتماعي كشاندند‚ اما در همان حال‚ تمام وسايل را براي لغزش زن فراهم كردند و او را در متن جامعه‚ رها و بي پناه گذاشتند. سرمايه داران بزرگ‚ سياستمداران خبيث و پليد و گردانندگان دستگاههاي مخفي‚ فكر كردند كه مي توانند براي كارهاي سياسي و اقتصادي‚ از اين وضعيت بهتر استفاده كنند و زن را به ابتذال بكشانند. بله‚ در آن جاها‚ علم و سياست هم هست و زنها در ميدان علم و سياست هم جلو مي روند‚ اما به چه قيمتي همين حالاهم توده وعامه زنها - نه چهار نفر خانم دكتر يا متخصص يا نويسنده و برجستگان و زبدگان - در كشورهاي اروپايي و امريكايي كه از تمدن غربي حظ زيادي دارند‚ در وضعيت سخت و بي رحمانه يي زندگي مي كنند و ستم همسران وستم كاري كه بر آنان تحميل مي شود و كارهاي سخت و سنگيني كه بر دوش آنان مي گذارند‚ تحمل مي كنند. با اين كار‚ وانمود مي كنند كه زن را وارد ميدان اجتماع كرده اند‚ در حالي كه فرصت انديشيدن و فكر كردن و تصميم گرفتن هم براي آنان وجود ندارد. ( تاريخ: 26/10/1368)
——————————————————————————-
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
در غرب‚ ارتباط بي بندوبار زن و مرد‚ يك كار رايج است و عدم حجاب و واسطه و فاصله يي بين زن و مرد در معاشرتها‚ يك كار معمولي است. نمي گوييم كه در كشورهاي غربي‚ همه مردان يا زنان فاسدند. نه‚ چنين ادعايي نمي كنيم‚ چنين تهمتي نمي زنيم‚ واقعيت هم ندارد. در ميان آنان‚ يقينا مردان و زنان خوب و نجيب هم هستند‚ اما آزادي جنسي در جوامع غربي حاكم است. اين‚ در آن جا يك فرهنگ است. در فرهنگ غربي‚ آزادي شهوات جنسي‚ يك امر مباح و مجاز و بي قيدوشرط است.
بعضي از كشورهاي غربي‚ در اين قسمتها خيلي هم پيش رفته اند و زندگي خودشان را به شكلهاي شرم آوري درآورده اند و البته پشيمانند. اين چيزي است كه متفكران و سياستمداران و برنامه ريزان و مديران كشورهاي غربي در آن گير كرده اند و واقعا برايشان مشكل درست كرده است.
در كشورهاي اروپايي كه خودشان را پيشرفته مي دانند و در ادعا و تبليغات‚ مسايل حقوق بشر و آراي انسانها برايشان حايز اهميت است يعني فرانسه و انگليس اجازه ندادند كه چند نفر زن يا دختر مسلمان‚ با حجاب اسلامي رفت و آمد كنند و به مدارس بروند! اين جا اجبار و الزام را جايز مي شمارند و در آن ايراد و عيبي نمي بينند‚ اما جمهوري اسلامي به خاطر اين كه حجاب را در جامعه الزامي مي داند‚ همه اين محافل‚ آن را مورد اعتراض قرار مي دهند! اگر الزام زنان به شكلي از لباس و زي ايراد دارد‚ ايراد آن بيشتر از الزام به حجاب است‚ زيرا اين به سلامت نزديكتر است. حداقل اين است كه اين دو‚ با يك نظر ديده بشود‚ اما غرب اين طوري عمل نمي كند.
غرب‚ جمهوري اسلامي را به عنوان كشوري كه در آن‚ لباس زنان شكل الزامي دارد‚ مورد انتقاد قرار مي دهد‚ اما آن دولتهايي كه برهنگي و نبودن حجاب ميان زن و مرد را الزامي مي كنند‚ آنها را مورد انتقاد قرار نمي دهد! (تاريخ : 10/1/1369)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
چه ستمهايي كه در حق زن روا داشته شده و اسمش ستم است‚ و چه ستمهايي كه اسمش هم ستم نيست‚ اما در حقيقت ستم است‚ مثل همين سوق دادن به تجمل و مصرف گرايي و آرايشهاي بيهوده و مخارج سنگين و تبديل شدن به يك وسيله مصرف. اين‚ ستم بزرگي بر زن است. شايد بشود گفت كه هيچ ظلمي بالاتر از اين نيست‚ زيرا كه او را بكلي از آرمانها و اهداف تكاملي خودش غافل و منصرف مي كند و به چيزهاي خيلي كوچك و حقير سرگرم مي نمايد.(تاريخ : 16/10/1369)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
الگوي غربي امروز اروپايي‚ برخاسته و زاييده از الگوي باستاني رومي و يوناني آنهاست. آن روز هم اين طور بود كه زن وسيله يي براي تكيف و التذاذ مرد بود و همه چيز تحت الشعاع اين بود‚ امروز هم اين را مي خواهند‚ حرف اصلي غربيها اين است.
آنها با چه چيز زن مسلمان بيشتر دشمنند با حجاب او. آنها با چادر و حجاب صحيح و متقن شما از همه چيز بيشتر دشمنند. چرا چون فرهنگ آنها اين را قبول ندارد. اروپاييها اين طورند‚ آنها مي گويند هرچه را كه ما فهميده ايم‚ دنيا بايد از ما تقليد كند! مايلند كه جاهليت خودشان را بر معرفت عالم غلبه بدهند. آنهامي خواهند زن به سبك اروپايي را در جامعه رواج بدهند‚ كه عبارت است از سبك مد و مصرف و آرايش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسي بين دوجنس‚ مي خواهند اين چيزها را به وسيله زنان رواج بدهند. هرجا با اين هدفگيري غربيها مخالفت بشود‚ فريادشان بلند مي شود! اينها كم طاقت هم هستند! همين مدعيان غربي‚ كمترين مخالفتي را با مباني پذيرفته خودشان تحمل نمي كنند.
…در مكتب اسلام‚ حفاظ و حجابي بين زن و مرد وجود دارد. اين به معناي آن نيست كه زنان‚ عالم جداگانه يي غير از عالم مردان دارند‚ نه‚ زنان و مردان درجامعه و در محيط كار‚ با هم زندگي مي كنند‚ همه جا با هم سر و كار دارند‚ مشكلات اجتماعي را با هم حل مي كنند‚ جنگ را با هم اداره مي كنند و كردند‚ خانواده را با هم اداره مي كنند و فرزندان را پرورش مي دهند‚ اما آن حفاظ و حجاب در بيرون از محيط خانه و خانواده حتما حفظ مي شود. اين‚ آن نكته اصلي درالگوسازي اسلامي است. اگر اين نكته رعايت نشود‚ همان ابتذالي كه امروز غرب دچار آن است‚ پيش مي آيد. اگر اين نكته رعايت نشود‚ زن از پيشتازي در حركت به سمت ارزشها - كه در ايران اسلامي ديده شد - باز خواهد ماند. .( تاريخ : 22/8/1370)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
زن مسلمان بايد در راه فرزانگي و علم تلاش كند‚ در راه خودسازي معنوي و اخلاقي تلاش كند‚ در ميدان جهاد و مبارزه - از هر نوع جهاد و مبارزه اي پيشقدم باشد‚ نسبت به زخارف دنيا و تجملات كم ارزش‚ بي اعتنا باشد‚ عفت و عصمت و طهارتش در حدي باشد كه چشم و نظر هرزه ي بيگانه را به خودي خود دفع كند‚ در محيط خانه‚ دلارام شوهر و فرزندانش باشد‚ مايه ي آرامش زندگي و آسايش محيط خانواده باشد‚ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنكته و مهرآميزش‚ فرزندان سالمي را از لحاظ رواني تربيت كند‚ انسانهاي بي عقده‚ انسانهاي خوش روحيه‚ انسانهاي سالم از لحاظ روحي و اعصاب‚ در دامان او پرورش پيداكنند‚ و مردان و زنان و شخصيتهاي جامعه را به وجود بياورد. مادر از هر سازنده اي‚ سازنده تر و باارزش تر است. بزرگترين دانشمندان‚ ممكن است مثلا يك ابزار بسيار پيچيده ي الكترونيكي را به وجود بياورند‚ موشكهاي قاره پيما بسازند‚ وسايل تسخير فضا را اختراع كنند‚ اما هيچ يك از اينها اهميت آن را ندارد كه كسي يك انسان والا به وجود بياورد. و او‚ مادر است. اين‚ آن الگوي زن اسلامي است.
…اسلام با كاركردن زن موافق است. نه فقط موافق است‚ بلكه كار را تا آنجا كه مزاحم با شغل اساسي و مهمترين شغل او‚ يعني تربيت فرزند و حفظ خانواده نباشد‚ شايد لازم هم مي داند. يك كشور كه نمي تواند از نيروي كار زنان در عرصه هاي مختلف بي نياز باشد‚ اما اين كار نبايد با كرامت و ارزش معنوي و انساني زن منافات داشته باشد. نبايد زن را تذليل كنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمايند. تكبر از همه ي انسانها مذموم است‚ مگر از زنان‚ در مقابل مردان نامحرم‚ زن بايد در مقابل مرد نامحرم متكبر باشد. فلايخضعن في القول. در حرف زدن مقابل مرد نبايد حالت خضوع داشته باشد. اين‚ براي حفظ كرامت زن است. اسلام اين را مي خواهد و اين‚ الگوي زن مسلمان است. (تاريخ : 25/9/1371)
——————————————————————————
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
دنياي استكباري سرشار از جاهليت‚ در اشتباه است كه خيال مي كند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كند تا چشمهاي هرزه به او نگاه كنند و از او تمتع بگيرند و او را تحسين كنند. بساط آن چيزي كه امروز به عنوان آزادي زن در دنيا و از سوي فرهنگ منحط غربي پهن شده است‚ برپايه ي اين است كه زن را در معرض ديد مرد قرار بدهند تا از او تمتعات جنسي ببرند. مردان از آنها لذت ببرند و زنها وسيله ي التذاذ مردان بشوند. اين‚ آزادي زن است. كساني كه در دنياي جاهل و غافل و گمراه تمدن غربي ادعا مي كنند طرفدار حقوق بشرند‚ در حقيقت ستمگران به زن هستند. زن را به چشم يك انسان والا نگاه كنيد‚ تا معلوم شود كه تكامل و حق او و آزادي او چيست….
از روزي كه اروپاييها‚ تازه صنايع جديد را به وجود آوردند - در اوايل قرن نوزدهم كه سرمايه داران غربي كارخانه هاي بزرگ را اختراع كرده بودند - و احتياج به نيروي كار ارزان و بي توقع و كم دردسر داشتند‚ زمزمه ي آزادي زن را بلند كردند‚ براي اينكه زن را از داخل خانواده ها به درون كارخانه ها بكشانند‚ به عنوان يك كارگزار ارزان از او استفاده كنند‚ جيبهاي خودشان را پركنند و زن را از كرامت و منزلت خود بيندازند. امروز آنچه كه به عنوان آزادي زن در غرب مطرح است‚ دنباله ي همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمي كه در فرهنگ غربي به زن شده است و برداشت غلطي كه از زن در آثار فرهنگ و ادبيات غرب وجود دارد‚ در تمام دوران تاريخ بي سابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است‚ اما اين ظلم عمومي و فراگير و همه جانبه‚ مخصوص دوران اخير‚ و ناشي از تمدن غرب است. زن را به عنوان وسيله ي التذاذ مردان معرفي كردند و اسمش را آزادي زن گذاشتند‚ درحالي كه به واقع آزادي مردان هرزه براي تمتع از زن‚ و نه آزادي زن بود. (تاريخ : 25/9/1371)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
موضوع زن و برخورد جوامع با او‚ مسئله اي است كه از ديرباز در ميان جوامع و تمدنهاي مختلف مطرح بوده است. هميشه نصف مردم عالم‚ بانوان هستند. قوام زندگي در عالم‚ به همان اندازه كه به مردها وابسته است‚ به همان اندازه هم به زنها وابسته است. زنان‚ بزرگ ترين كارهاي آفرينش را‚ به طور طبيعي‚ برعهده دارند. كارهاي اساسي آفرينش‚ مانند توليدمثل و تربيت كودك‚ در دست زنان است. پس مسئله ي زنان‚ مسئله ي مهمي است‚ و از ديرباز‚ در جوامع‚ در بين متفكرين و در اخلاق و عادات گوناگون ملتها‚ وجود داشته است.
اسلام يك موضع برجسته را در اين بين انتخاب كرده‚ از افراط و تفريط جلوگيري كرده‚ و هشداري به همه ي مردم عالم داده است. اسلام‚ مرداني را كه به خاطر قدرتمند بودن جسمي يا توانايي مالي‚ زنان و مردان را به خدمت مي گرفتند و زن را مورد آزار و احيانا تحقير قرار مي دادند‚ به كلي سرجاي خود نشاند‚ و زن را در جايگاه حقيقي خودش قرار داد‚ و حتي از جهاتي‚ زن را در رديف مرد قرار داد: ان المومنين والمومنات والمسلمين والمسلمات… مرد مسلمان‚ زن مسلمان. مرد عابد‚ زن عابد. مرد متهجد‚ زن متهجد.
پس‚ در اسلام‚ همه ي اين مقامات معنوي و درجات انساني‚ بين زن و مرد‚ بالسويه تقسيم شده است. در اين موارد‚ مرد و زن با يكديگر مساوي و برابرند. هر كس كه براي خدا كار كند ( من ذكرا او انثي ) چه مرد باشد و چه زن‚ فلنحيينه حياتا طيبه .
اسلام در برخي جاها حتي زن را بر مرد ترجيح داده است. مثلا آنجا كه مرد و زن‚ پدر و مادري اند كه فرزندي دارند. اين فرزند‚ اگرچه فرزند هر دو نفر است‚ اما خدمتگزاري فرزند در مقابل مادر‚ لازم تر است. حق مادر بر گردن فرزند‚ بيشتر است‚ و وظيفه فرزند نسبت به مادر‚ سنگين تر است. (تاريخ : 20/7/1373)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
مردم ما چادر را انتخاب كرده اند. البته ما هيچ وقت نگفتيم كه حتما چادر باشد‚ و غيرچادر نباشد. گفتيم كه چادر بهتر از حجابهاي ديگر است. ولي زنهاي ما مي خواهند حجاب خودشان را حفظ كنند. چادر را هم دوست دارند. چادر‚ لباس ملي ماست. چادر‚ پيش از آنكه يك حجاب اسلامي باشد‚ يك حجاب ايراني است. مال مردم ما و لباس ملي ماست.
خانمهاي باسواد مسلمان مومن درسخواني كه يا مشغول تحصيل اند و يا در دانشگاهها بهترين علوم را دربالاترين مدارج تدريس مي كنند‚ زيادند. و اين‚ براي نظام اسلامي‚ مايه ي افتخار است. خانمهايي هستند كه‚ بحمدلله‚ بالاترين تخصصها را در پزشكي و در علوم گوناگون - در زمينه ي علوم انساني‚ در زمينه ي علوم تجربي و در زمينه ي علوم گوناگون ديگر دارند. خانمهايي هستند كه در زمينه ي علوم ديني پيشرفت كرده‚ و به مراتب بالا رسيده اند. يك روز يك خانم بزرگوار در ايران - در اصفهان - بود‚ به نام بانوي اصفهاني ‚ كه خانم بسيار عالي مقامي بود. مجتهده و عارف و فقيه بود. اما فقط او بود. امروز‚ بحمدالله‚ دخترهاي جواني كه در آينده ي نه چندان دور به مقامات عالي علمي‚ فقهي و فلسفي مي رسند‚ بسيارند. اينها افتخار نظام اسلامي هستند‚ و پيشرفت زن‚ يعني اين. (تاريخ : 20/7/1373)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
به بركت انقلاب‚ زن ايراني در راه بسيار خوبي افتاد. امروز‚ زن ايراني مي تواند در ميدان علم وارد بشود و مدارج علمي را طي كند‚ در حالي كه دين و عفاف و تقوا و وقار و متانت و شخصيت و حرمت زن مسلمان را هم حفظ كرده باشد.
…امروز‚ زن در كشور ما مي تواند در ميدان سياست و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و جهادي و كمك به مردم و انقلاب و حضور در ميدانهاي گوناگون‚ شخصيت خودش را با حفظ متانت و وقار و حجاب اسلامي نشان بدهد.
…آيا جنايتي بزرگتر از اين نسبت به زن وجود دارد كه بيايند سر او را با آرايش و مد و جلوه گري و لباس و طلا و زيورآلات بند كنند و از او به عنوان يك ابزار و وسيله‚ در راه مقاصد گوناگون استفاده كنند و نگذارند در ميدان سياست و اخلاق و تربيت وارد بشود اين‚ آن كاري است كه در رژيم گذشته‚ دقيقا و با برنامه انجام مي گرفت. (تاريخ : 26/10/1368)
——————————————————————————–
——————————————————————————–
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
در مسألهى زن از دنيا طلبگاريم؛ ما مدعى دنيائيم. حالا مؤسسات وابسته به سازمان ملل يا غير آنها يا فلان مجموعهى روزنامهنگار بيايند به اسم حقوق بشر، موضوع حجاب و بعضى از اين قبيل چيزها را زير سؤال بكشند و اظهار طلبگارى كنند، اين واقعيت قضيه را عوض نميكند. ما از دنيا طلبگاريم. دنيا كه عرض ميكنم، يعنى دنياى غرب. ما هستيم كه به دنيا خطاب ميكنيم و ميگوئيم: شما به بشريت عموماً و به زن خصوصاً خيانت كردهايد؛ با كشاندن زن و مرد به وادى ابتلائات جنسى و برافروختن و دامن زدن به آتش زيادهروىهاى جنسىِ بىقانون و بىنظم در جامعه، با آوردن زن به شكل متبرج به وسط ميدان. معلوم است كه زن، آن بخش زيباى آفرينش بشر است. اين بخش زيبا به طور طبيعى با اندكى در پرده بودن همراه است؛ اين خاصيت اين بخش زيبا و لطيف وجود انسانى است. اين پرده را دريدن و آنچه را كه بايد با نظم و قانون پيگيرى شود - آن نياز غريزى انسانى، چه در زن و چه در مرد - بىقانون و بىنظم در جامعه رواج دادن، بزرگترين خيانتى است كه در درجهى اول به زن و در درجهى بعد به همهى بشريت - زن و مرد - انجام گرفته؛ اين كار را سياستهاى غربى كردهاند. البته اولين ضرر و بزرگترين ضرر را هم خودشان بردهاند. الان مسألهى همجنسگرائى در دنياى غرب يكى از ابتلائات است. البته به رو نمىآورند؛ اما حقيقت قضيه اين است كه امروز براى انديشمندان و آنها يكى از دردهاى بزرگ و غيرقابل علاج شده است؛ چارهاى هم ندارند. آنطور حركت كردن، آنطور ادبياتِ پردهدرانه و عريان در زمينهى مسائل جنسى و ارتباط زن و مردم را به ميان آوردن، آنطور جنس زن را - يعنى همان بخش زيبا و لطيف و مستور و در پردهى وجود بشر را - براى شغل، براى تبليغات، براى كار، به ميدان كشاندن، از لبخند او، از زيبائىهاى او، از جسم او، از چهرهى او براى ترويج فلان جنس بىارزش و پست، براى به دست آوردن پول استفاده كردن، اين چيزها را هم دنبال خودش دارد؛ طبيعى است. اين كارها را دنياى غرب كرده، اين كارها را سياستهاى غربى كردهاند؛ مربوط به اديان هم نيست، مربوط به مسيحيت و يهوديت هم نيست؛ مربوط به سياستهاى جديدى است كه از حدود صد و پنجاه سال پيش - حالا دقيق نميتوانم عرض كنم - در دنيا رايج شده. .(تاريخ : 13/4/1386)
درباره اعمال است كه اگر عمل انسان خوب باشد در پيشگاه خداوند رو سفيد است و در پيش مردم هم عزيز و محترم و زندگى براى اين شخص بسيار آسان مىشود و زندگى اين چنين افراد سهل مىشود چون هميشه خدا را در نظر مىآورد در اين باره يك روايت بسيار جالب وارد شده است از رسول اكرم صلىالله عليه و آله:
قال النبى صلىالله عليه و آله اذا كان يوم القيامه انبت الله تعالى لطائفه من امتى اجنحه فيطيرون من قبور هم الى الجنان يسرحون فيها و يتنعمون كيف شاوا؟
فتقول الملائكه: هل رأيتم الحساب؟ فيقولون ما راينا حسابا.
فيقولون: هل جزتم الصراط؟ فيقولون: ما راينا صراطا.
فيقولون: هل رايتم جهنم؟ فيقولون: ما راينا شيئا.
فتقول: الملائكه من امه من انتم؟ فيقولون: من امه محمد صلىالله عليه و آله.
فيقولون: نشدناكم نشدناكم الله حدثونا ما كانت اعمالكم فى الدنيا؟ فيقولون: خصلتان كانتا فينا فبلغنا الله هذه الدرجه بفضل رحمه.
فيقولون: و ما هما؟ فيقولون: كنا اذا خلونا نستحيى ان نعصيه و نرضى باليسير مما قسم لنا.
فتقول الملائكه: حق لكم هذا(6)
حضرت رسول اكرم صلىالله عليه و آله فرمود: چون روز قيامت شود خداوند تبارك و تعالى بروياند بالهايى براى طائفه از امت من پس طيران كنند از قبرهاى خود به بهشت در حالى كه سير مىكنند در آن و برخوردارند از نعمت آن به هر نحوى كه بخواهد.
پس ملائكه مىگويند: آيا حساب را ديديد؟ مىگويند: ما حساب را نديديم.
مىگويند: آيا از صراط گذشتيد؟ مىگويند: ما صراط را نديديم.
مىگويند آيا جهنم را ديديد؟ مىگويند: ما جهنم را هم نديديم.
پس فرشتگان مىگويند: شما از امت كدام پيغمبر هستيد؟ مىگويند ما از امت حضرت محمد صلىالله عليه و آله هستيم.
ملائكه مىگويند: ما شما را قسم مىدهيم بخدا كه بيان كنيد كه اعمال شما در دنيا چه بوده؟ مىگويند: دو خصلت در ما بود كه خداوند به فضل رحمت خود ما را به اين درجه رسانيد.
ملائكه گويند: آن دو خصلت چه بود؟ گويند: ما هرگاه خلوت مىكرديم شرم مىنموديم كه خدا را معصيت كنيم و به آنچه خدا بما روزى كرده بود راضى بوديم.
پس ملائكه گويند: كه شايسته و حق شما است.
مومن آن است كه ظاهرش با باطن يكسان باشد چه در خلوت و چه در جلوت بايد براى مومن فرق نداشته باشد.
معصيت خيلى موثر است در زندگى يعنى انسان را گرفتار مىكند گناه نكردن سبب مىشود كه زندگى انسان براحتى بگذرد.
در زمان بنى اسرائيل مرد گناهكارى بود و از همه نوع معصيت كوتاهى نمىكرد او در يكى از مسافرتهاى خود به سر چاهى رسيد و ديد يك سگى از غايت تشنگى زبانش را بيرون آورده و له له مىزند و نفس نفس به چاه نگاه مىكند مرد گنهكار به حال سگ زبان بسته ترحم كرد و دلش سوخت شال خود را به كفش خود بست و به اين وسيله آب از چاه بيرون آورده به آن حيوان خورانيد و تشنگى او را فرو نشاند و كاملا سيراب نموده و نجاتش داد.
خداوند مهربان به پيامبران زمان وحى كرد كه به آن بنده بگو كارى كه انجام دادهاى كوشش ترا پذيرفتم و از عمل تو خوشنودم و لذا از سر تقصيرات و گناهانت گذشته و مورد عفو خود قرار دادم مرد عاصى پس از شنيدن جريان خود از كارهاى ناشايسته و قبيح خود نادم و پشيمان شد و از گمراهى بطريق هدايت و راه رستگارى برگشت(7).
چيزى بالاتر از اين نيست كه انسان خدمت به ديگران كند دست كسى را بگيرد شما نگاه كنيد يك فرد مرجع عالى قدر شيعه چه اندازه به مردم و به اسلام خدمت مىكند و لذا آثار اينها هميشه باقى است.
در روايت منقول است كه خداوند عزوجل به حضرت داود وحى كرد اى داود بشنو از من آنچه را مىگويم و حقيقت را به مردم ابلاغ كن هر كس روز قيامت به پيش من يك حسنه بياورد من او را داخل بهشت مىنمايم حضرت داود عرض كرد خدايا آن عمل كدام است خطاب رسيد كسى كه غم و غصه بنده مرا رفع نمايد و او را از ناراحتى آسوده كند(8).
بزرگان دين مربيان اخلاق فرمودند: در موقع بگو خدايا ما را يك لحظه بخودمان وامگذار و عاقبت ما را ختم به خير بگردان آنقدر افرادى بودند به مقاماتى نايل شدند ولى در عاقبت گرفتار عذاب الهى شدند و كسانى هم بودند در مرحله اول بيچاره بودند از خط مستقيم دور بودند و گرفتار عذاب خدا بودند ولى اواخر زندگى خداوند بر آنها منت گذاشت و آنها را هدايت كرد و عاقبت بخير شدند در اين زمينه تأييد عرضم.
راهزن در اثر توبه محبوب خدا مىشود
از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) منقول است كه فرمود: مردى با خانواده خويش از راه دريا مسافرت كرده و سوار كشتى شدند و در اثر نامساعد بودن دريا كشتى آنان شكسته و خرد شد جمعيتى كه در كشتى بودند همه آنها هلاك و غرق آب شدند جز همسر آن مرد كه روى تخته پاره كشتى قرار گرفته و امواج پيكر او را به لب دريا انداخت زن به جزيرهاى از جزاير دريا پناهنده شد و در جزيره با مردى كه راهزن بود مصادف گرديد كه شغل او هميشه ناراحت كردن مردم بود.
و در آن جزيره خود را مخفى مىساخت براى اذيت كردن ناگهان چشم گشود و زنى را ديد بالاى سرش ايستاده است گفت: آيا تو انسانى يا جن هستى زن جواب داد از انس هستم راه زن بدون اينكه با او حرفى بزند جلو او نشست و خواست با او عمل خلاف عفت مرتكب بشود.
زن كه خود را در چنگال يك مرد بىايمان و از خدا بى خبر گرفتار ديد مضطرب گرديد راهزن گفت: چرا ناراحتى آن بانوى با ايمان گفت: از خدا ترس دارم دزد گفت: از اين عمل و از اين كار تا حال انجام دادهايد زن جواب داد نه بخدا قسم آن مرد گفت: تو اينقدر از خدا ترس دارى در حاليكه تا اين موقع همچو عمل زشت را به جا نياوردى و الان نيز نفرت دارى پس بخدا قسم من از تو اولى ترم كه از خداى خود ترس داشته باشم.
پس از اين از بانو كناره گرفت و بجانب اهل عيال مراجعت نمود و در اثناء راه نفس خود را مورد مذمت قرار داد و توبه كرد و واقعا پشيمان شد از عمل سابق خود.
اتفاقا با راهب نصارا در راه تصادف و برخورد نمود كه آفتاب سوزان بر سر آنان مىتابيد آن مرد دير نشين به آن جوان گفت: از خدايت بخواه كه تكه ابرى بفرستد و بر سر ما سايه افكند تا از شدت حرارت خورشيد راحت شويم.
جوان در جواب گفت: من پيش خدا آبرو ندارم زيرا تا حال كار نيك بجا نياوردم و جرات ندارم از خدا چيزى در خواست نمايم.
عابد دير نشين گفت: پس من دعا كنم و تو آمين بگو جوان جواب داد قبول كردم راهب رو بطرف خدا نمود درخواست حاجت خويش كرد جوان نيز آمين گفت فورا به امر پروردگار لكه ابرى در آسمان پيدا شد و! سر آنان سايه افكند و مدتى زير همان ابر راه رفتند و پس از زمانى به سر دوراهى رسيدند و از يكديگر جدا و مفارقت نمودند و هر كدام راه خود را پيش گرفت ناگهان راهب ديد تكه اب بالاى سر آن جوان به حركت در آمد.
عابد گفت: اى جوان تو خوبتر از من بودهاى و براى احترام و مقام تو بوده است كه خداوند اين قطعه ابر فرستاده بود خواهش دارم از قصه و سرگذشت خود مرا مطلع ساز.
جوان داستان خود را با آن زن به عابد شرح داد راهب گفت: اى جوان بدان در اثر خوف و ترس كه بخود راه دادهاى خداوند از سر تقصيرات تو گذشته و ترا آمرزيده و متوجه باش كه ديگر پس از اين به طرف معصيت نروى(9).
6 - زبده الاحاديث ج 2 ص 320.
7 - انوار نعمانيه ج 4 ص 66.
8 - بحار الانوار ج 6 ص 5.
9 - اصول كافى ج 2 ص 69.
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
من به خانمهاي مسلمان‚ به خانمهاي جوان و به خانمهاي خانه دار عرض مي كنم: سراغ اين مصرف گرايي كه غرب مثل خوره به جان جوامع دنيا و از جمله جوامع كشورهاي درحال توسعه و كشورهاي رو به پيشرفت و از جمله كشور ما انداخته است‚ نرويد‚ مصرف بايد در حد لازم باشد‚ نه در حد اسراف. خانمهايي كساني كه همسرانشان يا خودشان مسيوليتهايي در بخشهاي مختلف كشور دارند‚ بايد از لحاظ دوري از اسراف‚ نسبت به ديگران الگو باشند. بايد براي ديگران درس باشند‚ و نشان بدهند كه شان زن مسلمان بالاتر از اين حرفهاست كه اسير زر و زيور و طلاآلات و از اين قبيل شود. نمي خواهيم بگوييم اينها حرام است. مي خواهيم بگوييم شان زن مسلمان بالاتر از اين است كه در دوراني كه بسياري از مردم جامعه ي ما محتاج كمك اند‚ كساني بروند پول بدهند طلا بخرند‚ زينت بخرند‚ وسايل زندگي رنگارنگ بخرند و در انواع و اقسام روشها و منشهاي زندگي‚ اسراف كنند. اسراف‚ الگوي زن مسلمان نيست.(در ديدار گروهي از بانوان - تاريخ : 25/9/1371)
رهبر معظم انقلاب اسلامي: |
ما مردم مسرفى هستيم؛ ما اسراف ميكنيم؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در وسائل گوناگون و تنقلات، اسراف در بنزين. كشورى كه توليد كنندهى نفت است، وارد كنندهى فرآوردهى نفت - بنزين - است! اين تعجبآور نيست؟! هر سال ميلياردها بدهيم بنزين وارد كنيم يا چيزهاى ديگرى وارد كنيم براى اينكه بخشى از جمعيت و ملت ما دلشان ميخواهد ريخت و پاش كنند! اين درست است؟! ما ملت، به عنوان يك عيب ملى به اين نگاه كنيم. اسراف بد است؛ حتى در انفاق راه خدا هم ميگويند. خداى متعال در قرآن به پيغمبرش ميفرمايد: “لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط"؛ در انفاق براى خدا هم اينجورى عمل كن. افراط و تفريط نكنيد. ميانهروى؛ ميانهروى در خرج كردن. اين را بايد ما به صورت يك فرهنگ ملى در بياوريم. قرآن ميفرمايد: “و الّذين اذا انفقوا"؛ كسانى كه وقتى ميخواهند خرج كنند، “لم يسرفوا و لم يقتروا"؛ نه اسراف ميكنند - زيادهروى ميكنند - نه تنگ ميگيرند و با فشار بر خودشان، زندگى ميكنند؛ نه، اسلام اين را هم توصيه نميكند. اسلام نميگويد كه مردم بايستى با رياضت و زهد آنچنانى زندگى كنند؛ نه، معمولى زندگى كنند، متوسط زندگى كنند.(خطبههاى نماز عيد سعيد فطر تاريخ:21/7/1386) |
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
به برادران و خواهران مسلمانمان در سراسر كشور عرض مي كنم كه موضوع قناعت را جدي بگيريد. منظورم از قناعت ‚ اين نيست كه دست به نعمتهاي الهي نزنيد و از آنها بهره مند نشويد‚ مقصود اين است كه حد و اندازه نگه داريد‚ زياده روي و اسراف نكنيد‚ نعمتهاي الهي را ضايع ننماييد - كه متاسفانه بسياري‚ مي كنند. در جمهوري اسلامي‚ كساني هستند كه دستشان به نعمتهاي الهي نمي رسد. نه به خاطر اينكه كم داريم. به خاطر اينكه بسياري به خودشان حق مي دهند كه نعمتهاي الهي را بي حساب و كتاب مصرف كنند‚ بي اندازه مصرف كنند‚ هيچ ملاحظه اي نكنند‚ هيچ حدي نگه ندارند و حتي نعمتهاي الهي را ضايع كنند‚ چقدر نان ضايع مي شود‚ چقدر غذاي طبخ شده ضايع مي شود‚ چقدر ميوه ي مصرف نشده ضايع مي شود و از خانه ها بيرون ريخته مي شود‚ چقدر لباس زيادتر از اندازه ي لازم - چند برابر اندازه ي لازم - خريداري مي شود و در خانه ها و صندوقها مي ماند‚ براي اينكه يك بار در مراسمي پوشيده شود‚ اينها اسراف است. مي خواهم اين مطلب را ملت عزيزمان بدانند كه اسراف‚ فعل حرام است‚ گناه است‚ خلاف شرع است‚ آنجايي كه اسراف باشد و اسراف مال و اسراف نعمتهاي الهي انجام گيرد‚ تضييع و تلف كردن نعمت است. تصميم بگيريد اين كار را نكنيد. البته خانواده هاي كم درآمد‚ شايد وسعشان هم نرسد كه بخواهند اسراف كنند‚ اما خانواده هاي پردرآمد و حتي بسياري از خانواده هاي متوسط‚ متاسفانه‚ اسراف مي كنند. من اين جمله را عرض كردم‚ برآن تاكيد و پافشاري مي كنم‚ و خواهشمندم كه ملت عزيزمان‚ اين سخن را مورد توجه قرار دهند‚ به آن اهميت بدهند‚ براي آن حسابي باز كنند‚ و سعي شان بر اسراف نكردن باشد.(تاريخ : 4/1/1372)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم. نمي گوييم هم زهدهاي آن چناني‚ كه متعلق به اولياالله است‚ نه‚ مسئولان درجه يك‚ مسئولان درجه دو‚ تا آن مسئولان درجات بعد هم بايد در حد خود زهد داشته باشند‚ بعد هم به عامه مردم مي رسد. عامه مردم هم نبايد اسراف و تجمل گرايي بكنند. اين طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسئولان باشد. اين مهريه هاي گران قيمت كه براي عقدهاي دخترهايشان مي گذارند‚ خطاست. نمي گويم حرام است‚ اما پديده بد و زشتي در جامعه است‚ زيرا ارزشهاي انساني را تحت الشعاع ارزش طلا و پول قرار مي دهد.(تاريخ : 26/1/1370)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
اين جانب از اين كه كساني مي كوشند تا در ميان مردم ما رسم تجمل گرايي و اسراف و ولخرجي را شايع كنند‚ شديدا نگران و متاسفم‚ و از اين كه مردم فداكار و انقلابي ايران در امور شخصي به مصرف گرايي سوق داده شوند و قناعت انقلابي را از ياد ببرند‚ به خدا پناه مي برم. ( تاريخ: 2/9/68)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
…توصيه دوم چيزي است كه آنهم براي جامعه ما بسيار مهم است‚ انضباط اقتصادي و مالي . من اين را از ملت و مسئولين كشور و مامورين دولت و آحاد ملت امسال تقاضا دارم. انضباط اقتصادي و مالي يعني مقابله با ريخت و پاش‚ زياده روي‚ اسراف‚ ريخت و پاش مالي و زياده روي در خرج كردن و زياده روي در مصرف كردن به هيچ وجه صفت خوبي نيست. نه اسمش جود و سخاست و نه كرم و بزرگ منشي است. فقط اسمش بي انضباطي اقتصادي و مالي است. اين كساني كه بي خود خرج مي كنند. زيادي خرج مي كنند و زيادي براي خودشان مصرف مي كنند. رعايت موجودي جامعه را از لحاظ امكانات اقتصادي نمي كنند. اينها انسانهايي هستند كه از نظر من بي انضباط از لحاظ امكانات اقتصادي مالي هستند. اين ملت كارش مشكل خواهد شد.
… بايد به قدر نياز و حاجت خرج و مصرف كرد. بخصوص آن كساني كه اموال عمومي را مصرف مي كنند. كساني اموال خودشان را هم مصرف مي كنند. اين مطلب خطاب به آنها هم هست‚ آنها هم زيادي مصرف مي كنند‚ بعضي پولدارند. حالا درآمدي انشاءالله از راه حلال و آنها كه از راه حرام باشد وضعشان بدتر است ولو كساني كه از راه حلال درآمدي را به دست آورده باشند‚ اگر در خرج كردن و وضع زندگي و تجملات بيهوده و بي جا‚ در ريخت وپاشها و در اعيان منشي و در اين امور اسراف كنند‚ بي انضباطي مالي و اقتصادي انجام داده اند. اين اسمش ريخت وپاش است و ريخت وپاش بد است. اين زندگي ديگران را از لحاظ رواني مختل مي كند و امكانات زندگي و اقتصادي را بي خود به هدر مي دهد. .(پيام نوروزي سال 1374 -تاريخ : 29/12/1373)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
در جامعه يي كه تلاش و بد عمل كردن نسبت به محرومان و بي اعتنا بودن نسبت به آنان همراه نباشد‚ مال مردم خوردن وجود نداشته باشد‚ اگر خلقيات اسلامي - همان چيزهايي كه در اسلام براي يك انسان فضيلت است‚ همان چيزهايي كه به تعبير روايات‚ جنود عقل است - رواج پيدا كند‚ مردم اهل صبر و استقامت باشند‚ اهل توكل و تواضع و حلم باشند‚ نسبت به يكديگر بدبين نباشند‚ نسبت به احوال يكديگر بي تفاوت نباشند‚ نسبت به سرنوشت جامعه قناعت وجود داشته باشد‚ زياده روي و اسراف و ريخت و پاش و اين چيزها نباشد‚ اگر حرص و افزون طلبي در امور مادي نباشد‚ اين جامعه به بهشت و گلستان تبديل مي شود. گرفتاري امروز مردم دنيا‚ حتي كشورهاي ثروتمند و پيشرفته‚ اين چيزهاست. تهيدستي از اخلاقيات است كه انسانيت را امروز در دنيا پريشان كرده است.(پيام نوروزي سال 1376 -تاريخ : 29/12/1375)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
من مي خواهم به مردم عزيزمان عرض بكنم كه امسال همه سعي كنند اسراف را كنار بگذارند. متاسفانه در زندگيهاي ما اسراف وجود دارد. اسراف‚ يعني تضييع نعمت الهي. يعني نشناختن قدر نعمت الهي. البته بيشتر مخاطب ما در اين سخن‚ افراد متمكنند. افرادي كه تهيدست يا متوسطند‚ به نظر مي رسد كه اينها كمتر اسراف مي كنند‚ اگر چه در بين اينها هم بعضا اسراف هست. كنار گذاشتن اسراف در چيزهايي كه به نظر كوچك مي آيد‚ مثل اسراف در مصرف بي رويه آب.
… ما وظيفه داريم كه خود را بر طبق آنچه كه دين از ما خواسته است و عقل سليم از ما مي طلبد‚ آن طور تنظيم كنيم. اسراف در آب‚ اسراف در نان‚ اسراف در مواد غذايي‚ اسراف در وسايل زندگي‚ زياده روي‚ زياد خريدن‚ زياد مصرف كردن‚ دور ريختن چيزهايي كه قابل استفاده است‚ اينها تضييع نعمت خداست.
… در همه امور ما بايد به صرفه جويي عادت بكنيم. صرفه جويي‚ يعني آن چيزي را كه قابل استفاده است و مي توانيم از آن استفاده كنيم‚ استفاده كنيم. نسبت به امكانات‚ با هوس رفتار نكنيم. دايما چيزهاي ماندگار را نو كردن‚ چيزهاي ضايع نشدني را دور ريختن‚ روش درستي نيست. به نظر من بايد مسئولان كشور‚ راه صرفه جويي و مقابله با اسراف را به مردم ياد بدهند‚ من به صورت كلي اين را عرض مي كنم. خود مسئولان دولتي هم بايد اسراف نكنند. اسراف مسئولان دولتي‚ از اسراف مردم عادي مضرتر است‚ زيرا كه اين اسراف در بيت المال است.(پيام نوروزي سال 1376 - تاريخ : 29/12/1375)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
به ملت ايران عرض كردم كه صرفه جويي را شعار خودتان قرار بدهيد. صرفه جويي‚ به معناي گدابازي نيست كه بعضي بگويند چرا نمي گذاريد مردم از نعمتهاي خدا استفاده كنند. نه‚ استفاده كنند‚ ولي اسراف و زياده روي نكنند‚ اسراف در جامعه‚ لازمه اشرافيگري و تقسيم نابرابر ثروت و مايه تضييع اموال عمومي و نعمت الهي است. صرفه جويي صحيح - همان كه در اسلام به آن قناعت مي گويند - به معناي نخوردن نيست‚ به معناي زياده روي نكردن‚ مال خدا را حرام نكردن‚ نعمت الهي را ضايع نكردن است. اگر جامعه يي بخواهد قناعت و صرفه جويي را - كه يك دستور اسلامي است - عمل بكند‚ بايد متوجه باشد كه در شكل كلي بايد به عدالت اجتماعي و مساله عدالت پرداخته شود. براي اين كه بشود اين راه را ادامه داد‚ همه و همه بايد كوشش كنند‚ حالا كه بحمدالله كشور در راه سازندگي حركت مي كند‚ از عدالت غفلت نكنند و ميدان براي سوءاستفاده كنندگان باز نشود.(مشهد مقدس - تاريخ : 1/1/1376)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
من آنچه را كه مي خواهم در اين برهه عرض كنم‚ اين است كه ملت عزيز‚ جدا از اسراف و زياده روي‚ پرهيز كنند. ما حق نداريم به عنوان يك ملت‚ مصالح بزرگ و ملي و دورنگر - بلكه مصالح نقد مهم و كنوني - خود را‚ به خاطر خواسته هاي شخصي خودمان - كه ما را به اسراف و بي بندوباري در مصرف مي كشاند - فدا كنيم و آنها را نديده بگيريم! همه بايد مساله صرفه جويي را جدي بگيرند.
عزيزان من! ملت ايران را به رياضت‚ دعوت نمي كنم‚ بحمدالله ما احتياجي به اين نداريم كه ملت خودمان را به رياضت‚ دعوت كنيم. فضاي غم آلود رياضت‚ از زندگي اين مردم‚ دور باد! من مردم را به قناعت‚ دعوت مي كنم‚ قناعت سرافرازانه‚ قناعت انسان عاقل و خردمندي كه مي داند آينده خود را با قناعت تامين مي كند‚ و زندگي و روال اقتصادي كشور را تسهيل‚ و به مسئولين كمك مي كند كه بتوانند تدابير صحيح را در كار اداره مملكت‚ اعمال كنند. (پيام نوروزي سال 1377 - تاريخ : 28/12/1376)
ببينيد اسراف چه كار مي كند! اسراف در نان‚ اسراف در آب‚ اسراف در برق‚ اسراف در مصالح ساختماني‚ اسراف در انواع و اقسام كالاهاي گوناگون‚ اسراف در اسباب بازي بچه و در وسايل تجملاتي! عزيزان من اين اسراف‚ همان كاري را با كشور مي كند كه دشمن مي خواهد! او از آن طرف به وسيله نفت‚ به وسيله تحريم اقتصادي و انواع و اقسام ضربه ها‚ برملت ايران ضربه وارد مي كند‚ از اين طرف هم خود ما با اسراف و صرفه جويي نكردن‚ ضربه او را تكميل مي كنيم! حرف من اين است.
من در پيام گفتم كه مردم را به رياضت اقتصادي دعوت نمي كنم‚ ابدا! چه رياضتي بحمدالله ملت ما احتياج به رياضت ندارد. من آنها را به قناعت‚ به صرفه جويي و به اسراف نكردن‚ دعوت مي كنم. اسراف‚ حرام است. اين هم نمي شود كه من و شما‚ مرتب ديگران را نصيحت كنيم‚ همه بايد سعي كنند كه اسراف را از زندگي خودشان‚ از زندگي شخصي و از زندگي كاري خود دور كنند.(صحن مطهر امام رضا (ع) - تاريخ : 1/1/1377)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
عزيزان من! يك ملت حق دارد با رفاه زندگي كند‚ حق دارد خوش بگذراند‚ حق دارد از انواع نعم الهي استفاده كند - در اين شكي نيست - همه قشرهاي يك ملت هم بايستي بتوانند استفاده كنند‚ ليكن حتي در مواقعي كه يك دولت و يك ملت‚ برخوردار از درآمد هم هستند‚ اسراف مضر و مذموم و شرعا حرام است‚ چه برسد آن وقتي كه درآمد يك كشور به طور موقت كم مي شود….
خطاب من در درجه اول متوجه كساني است كه متمكنين به كشورند‚ دستشان به دهانشان مي رسد و مي توانند خرج كنند‚ مي توانند گوشت‚ مواد غذايي‚ امكانات زندگي‚ محصولات مدرن‚ انواع و اقسام وسايل برقي و ماشينهاي گران قيمت تهيه كنند. چو دخلت نيست‚ خرج آهسته تر كن . نگو من دخل دارم‚ اين جا دخل شخصي ملاك نيست‚ دخل كشور ملاك است. وقتي كه يك ملت مقداري درآمدش كم مي شود‚ بايد ملاحظه كنند….
لازم است كه به مساله قناعت - به معناي اسراف نكردن - اهميت بدهند. اسراف نكردن در مواد غذايي‚ چه قدر مواد غذايي زايد دور ريخته مي شود. حتي اسراف نكردن در مواد دارويي‚ چقدر مواد دارويي غير لازم خريده مي شود و به خانه ها برده مي شود و بدون مصرف باقي مي ماند. مواد اوليه و يا خود دارو را بايد از خارج بخرند و بياورند‚ يا در داخل بايد با زحمت درست كنند. اينها ثروت و سرمايه مملكت است و از دست مي رود…. (خطبه هاي نماز جمعه تهران - تاريخ : 4/10/1377)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
سالهاست كه بنده درباره زندگي تشريفاتي مكرر تذكر مي دهم‚ اين دو جنبه دارد: يك جنبه از لحاظ اصل پايبندي به تجملات و تشريفات است‚ كه اين بد و دون شان انسان والاست‚ يعني يك وقت انسان به يك چيز غير لازم پايبند مي شود كه دون شان انسان است‚ بعلاوه‚ مسرفانه است‚ تضييع سرمايه ها‚ تضييع اموال و تضييع موجوديها در آن هست‚ اين يك بعد قضيه است كه اصل اسراف بد است‚ اصل تجمل همراه با اسراف و همراه با زياده روي است و بد است‚ ليكن جنبه دومي دارد كه اهميتش كمتر از جنبه اول نيست‚ و آن انعكاس تجمل شما در زندگي مردم است‚ بعضيها از اين غفلت مي كنند! وقتي شما جلوي چشم مردم‚ وضع اتاق و دفتر و محيط كار و محيط زندگي را آن چناني مي كنيد‚ اين يك درس عملي است و هركسي اين را مي بيند‚ بر او اثر مي گذارد‚ حداقل اين را بايد رعايت كرد.
فضا را‚ فضاي تجملاتي و تجمل گرايي و عادت كردن به تجمل قرار ندهيم‚ چون امروز اگر اين روحيه تجمل گرايي در جامعه ما رواج پيدا بكند - كه متاسفانه تا ميزان زيادي هم رواج پيدا كرده است - بسياري از مشكلات اقتصادي و اجتماعي و اخلاقي كشور اصلا حل نخواهد شد.(ديدار با كارگزاران نظام - تاريخ : 4/10/1378)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
منكراتي كه در سطح جامعه وجود دارد و مي شود از آنها نهي كرد و بايد نهي كرد‚ از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومي‚ اتلاف منابع حياتي‚ اتلاف برق‚ اتلاف وسايل سوخت‚ اتلاف مواد غذايي‚ اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين همه ضايعات نان داريم‚ اصلا اين يك منكر است‚ يك منكر ديني است‚ يك منكر اقتصادي و اجتماعي است‚ نهي از اين منكر هم لازم است‚ هر كسي به هر طريقي كه مي تواند‚ يك مسئول يك طور مي تواند‚ يك مشتري نانوايي يك طور مي تواند‚ يك كارگر نانوايي طور ديگر مي تواند.(تاريخ : 25/9/1379)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
از جمله چيزهايي كه روند حركت به سمت عدالت را در جامعه كند مي كند‚ نمود اشرافيگري در مسئولان بالاي كشور است‚ از اين اجتناب كنيد. اشرافيگري دو عيب دارد‚ عيب دومش از عيب اولش بزرگتر است. عيب اول اشرافيگري‚ اسراف است - اشرافيگري حلال را مي گوييم‚ يعني آن چيزي كه پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عيب دوم بدتر است و آن اين است كه فرهنگ سازي مي كند‚ يعني چيزي براي مسابقه دادن همه درست مي كند. البته در اين زمينه مسئولان درجه يك خيلي نقش دارند‚ تلويزيون خيلي نقش دارد‚ منش من و شما خيلي نقش دارد. (در ديدار رئيس جمهور و اعضاي هيات دولت - تاريخ : 5/6/1380)
*** مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
مصرف گرايي براي جامعه بلاي بزرگي است. اسراف‚ روزبه روز شكافهاي طبقاتي و شكاف بين فقير و غني را بيشتر و عميق تر مي كند. يكي از چيزهايي كه لازم است مردم براي خود وظيفه بدانند‚ اجتناب از اسراف است. دستگاههاي مسئول بخشهاي مختلف دولتي‚ بخصوص دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگي - بويژه صدا و سيما - بايد وظيفه خود بدانند مردم را نه فقط به اسراف و مصرف گرايي و تجمل گرايي سوق ندهند‚ بلكه در جهت عكس‚ مردم را به سمت قناعت‚ اكتفا و به اندازه لازم مصرف كردن و اجتناب از زياده روي و اسراف دعوت كنند و سوق بدهند. مصرف گرايي‚ جامعه را از پاي درمي آورد. جامعه يي كه مصرف آن از توليدش بيشتر باشد‚ در ميدانهاي مختلف شكست خواهد خورد. ما بايد عادت كنيم مصرف خود را تعديل و كم كنيم و از زياديها بزنيم.
جوانها اجتماعات خانوادگي تشكيل بدهند و كمكهاى افراد خانواده را جمع كنند و در درجه ى اول به مصرف فقرا و نادارهاى همان خانواده و فاميل برسانند؛ و اگر نيازى نبود، به فقراى ديگر رسيدگى كنند.
امروز در جامعه ما فقر وجود دارد. وظيفه ما به عنوان نظام اسلامي‚ ريشه كن كردن فقر در جامعه است. بايد در جامعه محروميت نباشد‚ اين تكليف ماست به عنوان دولت‚ به عنوان نظام اسلامي‚ به عنوان آحاد مردم. كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته ‚ اين وظيفه همه است. هر كدام به نحوي تجمل و اسراف و زياده روي را كم كنيم‚ اين درس ماه رمضان است‚ اين كار‚ همت و گذشت و بصيرت و آگاهي مي خواهد‚ از خداي متعال كمك بخواهيم. (خطبه هاي نماز عيد فطر تاريخ : 15/9/1381)
***مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
يكى از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ نه فقط آبى كه مصرف شُرب در خانهها مىشود، نوع آبيارى كشاورزى ما هم يك نوع مسرفانه است و آب را هدر مىدهيم. وظيفهى مسئولين و دستاندركاران اين بخش است كه به اين مسئله بهطور ويژه توجه كنند! پس به مسئلهى اسراف - هم در مسئلهى آب و هم در مسائل ديگر - بايد با اهميت نگاه كنند.(تاريخ : 11/2/1387)
قرآن كريم در سوره اعراف آيه 31 مي فرمايد : |
وَ كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين . بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد البته كه خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد . |
“اسراف” در آيات و روايات
***مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
لازم است به عنوان يك سياست، ما مسئلهى صرفهجوئى را در خطوط اساسى برنامهريزىهايمان در سطوح مختلف اعمال كنيم. مردم عزيزمان توجه داشته باشند كه صرفهجوئى به معناى مصرف نكردن نيست؛ صرفهجوئى به معناى درست مصرف كردن، بجا مصرف كردن، ضايع نكردن مال، مصرف را كارآمد و ثمربخش كردن است. اسراف در اموال و در اقتصاد اين است كه انسان مال را مصرف كند، بدون اينكه اين مصرف اثر و كارائى داشته باشد. مصرف بيهوده و مصرف هرز، در حقيقت هدر دادن مال است. جامعهى ما بايد اين مطلب را به عنوان يك شعار هميشگى در مقابل داشته باشد؛ چون وضع جامعهى ما از لحاظ مصرف، وضع خوبى نيست. اين را من عرض ميكنم؛ ما بايد اعتراف كنيم به اين مسئله. عادتهاى ما، سنتهاى ما، روشهاى غلطى كه از اين و آن ياد گرفتهايم، ما را سوق داده است به زيادهروى در مصرف به نحو اسراف. يك نسبتى بايد در جامعه ميان توليد و مصرف وجود داشته باشد؛ يك نسبت شايستهاى به سود توليد؛ يعنى توليد جامعه هميشه بايد بر مصرف جامعه افزايش داشته باشد. جامعه از توليد موجود كشور استفاده كند؛ آنچه كه زيادى هست، صرف اعتلاى كشور شود. امروز در كشور ما اينجورى نيست. مصرف ما به نسبت، از توليدمان بيشتر است؛ اين، كشور را به عقب ميرساند؛ اين، ضررهاى مهم اقتصادى بر ما وارد ميكند؛ جامعه دچار مشكلات اقتصادى ميشود. در آيات شريفهى قرآن بارها راجع به پرهيز از اسراف در امور اقتصادى تأكيد شده؛ اين به خاطر همين است. اسراف، هم لطمهى اقتصادى ميزند، هم لطمهى فرهنگى ميزند. وقتى جامعهاى دچار بيمارى اسراف شد، از لحاظ فرهنگى هم بر روى او تأثيرهاى منفى ميگذارد. بنابراين مسئلهى صرفهجوئى و اجتناب از اسراف، فقط يك مسئلهى اقتصادى نيست؛ هم اقتصادى است، هم اجتماعى است، هم فرهنگى است؛ آيندهى كشور را تهديد ميكند. (تاريخ : 1/1/1388 - مشهد مقدس)
***مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
امروز دشمن چشمش به نقطهى حساس اقتصادى است تا بلكه بتوانند اين كشور را از لحاظ اقتصادى دچار اختلال كنند. هرچه مىتوانند اختلال ايجاد كنند و هرچه هم نمىتوانند، در تبليغاتشان وانمود كنند كه اختلال هست! اين كارى است كه امروز در تبليغاتِ دشمنان ما، با قدرت و به شكلهاى مختلف انجام مىگيرد. راه مقابله هم انضباط مالى و صرفهجوئى و نگاه پرهيزگرانهى به مصرفگرائى است. من اين را مىخواهم به مردم عزيزمان تأكيد كنم: مصرفگرائى به صورت اسراف يكى از بيماريهاى خطرناك هر ملتى است. ما يك خرده به اين مصرفگرائىِ افراطى دچار هستيم. (تاريخ : 11/2/1387)
***مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي:
من بخصوص توصيه مي كنم كه مردم از اسراف‚ چه در ايام عيد و چه در طول سال آينده‚ و بويژه در مراسمي كه معمولا در آنها دچار اسراف مي شوند‚ خودداري كنند. مصرف بي رويه و زياد‚ قاعدتا از سوي قشرهاي مرفه انجام مي گيرد. چون قشرهاي ضعيف قادر نيستند كه زياد مصرف كنند. مصرفي كه از سوي يك قشر انجام مي گيرد‚ به زيان كشور است. يعني هم زيان اقتصادي‚ هم زيان اجتماعي و هم زيان رواني و اخلاقي دارد. من مكرر عرض كرده ام‚ باز هم مي گويم و خواهش مي كنم‚ كه مصرف گرايي را رها كنند. مصرف بايد به اندازه باشد‚ نه به حد اسراف و زياده روي.(تاريخ : 28/12/1370)
مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شکسته بجا آورد، یعنی دو رکعت بخواند:
شرط اول: آن که سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد.
کسی که رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است اگر رفتن او کمتر از چهار فرسخ نباشد باید نماز را شکسته بخواند بنابر این اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد باید نماز را تمام کند.
اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد باید نماز را شکسته بخواند چه همان روز و شب بخواهد برگردد یا غیر آن روز و شب .
اگر سفر، مختصری از هشت فرسخ کمتر باشد یا انسان نداند که سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شکسته بخواند و چنانچه شک کند که سفر او هشت فرسخ است یا نه، در صورتی که تحقیق کردن برایش مشقت دارد باید نمازش را تمام بخواند و اگر مشقت ندارد بنابر احتیاط واجب باید تحقیق کند که اگر دو عادل بگویند، یا بین مردم معروف باشد که سفر او هشت فرسخ است نماز را شکسته بخواند.
اگر یک عادل خبر دهد که سفر انسان هشت فرسخ است بنابر احتیاط واجب باید نماز را، هم شکسته بخواند و هم تمام
بخواند و روزه بگیرد و قضای آن را هم بجا آورد.
کسی که یقین دارد سفر او هشت فرسخ است اگر نماز را شکسته بخواند و بعد بفهمد که هشت فرسخ نبوده باید آن را چهار رکعتی بجا آورد و اگر وقت گذشته، قضا نماید.
کسی که یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست یا شک دارد که هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد که سفر او هشت فرسخ بوده اگر چه کمی از راه باقی باشد باید نماز را شکسته بخواند، و اگر بعد از تمام خواندن نماز فهمید سفرش هشت فرسخ بوده بنابر اقوی باید نماز را دوباره شکسته اعاده نماید. و در صورتی که وقت گذشته باشد باید بنابر احتیاط واجب نماز را دوباره قضا نماید.
اگر بین دو محلی که فاصله آنها کمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفت و آمد کند اگر چه روی هم رفته هشت فرسخ شود باید نماز را تمام بخواند.
اگر محلی دو راه داشته باشد یک راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد چنانچه انسان از راهی که هشت فرسخ است به آنجا برود باید نماز را شکسته بخواند و اگر از راهی که هشت فرسخ نیست، برود باید تمام بخواند.
اگر شهر دیوار دارد باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب کند، و اگر دیوار ندارد باید از خانه های آخر شهر حساب نماید.
شرط دوم : آن که از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جایی که کمتر از هشت فرسخ است مسافرت کند و بعد از رسیدن به آن جا قصد کند جایی برود که با مقداری که آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر بخواهد از آن جا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و به وطنش یا به جایی که می خواهد ده روز بماند برگردد باید نماز را شکسته بخواند.
کسی که نمی داند سفرش چند فرسخ است مثلا برای پیدا کردن گمشده ای مسافرت می کند و نمی داند که چه مقدار باید برود تا آن را پیدا کند باید نماز را تمام بخواند ولی در برگشتن چنانچه تا وطنش یا جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید نماز را شکسته بخواند و نیز اگر در بین رفتن قصد کند که چهار فرسخ برود و برگردد چنانچه رفتن و برگشتن هشت فرسخ شود باید نماز را شکسته بخواند.
مسافر در صورتی باید نماز را شکسته بخواند که تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود پس کسی که از شهر بیرون می رود و مثلا قصدش این است که اگر رفیق پیدا کند سفر هشت فرسخی برود چنانچه اطمینان دارد که رفیق پیدا می کند باید نماز را شکسته بخواند و اگر اطمینان ندارد باید تمام بخواند.
کسی که قصد هشت فرسخ دارد اگر چه در هر روز مقدار کمی راه برود وقتی به جایی برسد که دیوار شهر را نبیند و اذان آن را نشنود باید نماز را شکسته بخواند ولی اگر در هر روز مقدار خیلی کمی راه برود که نگویند مسافر است باید نمازش را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
کسی که در سفر به اختیار دیگری است مانند نوکری که با آقای خود مسافرت می کند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است ، باید نماز را شکسته بخواند.
کسی که در سفر به اختیار دیگری است اگر بداند یا گمان داشته باشد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود باید نماز را تمام بخواند.
کسی که در سفر به اختیار دیگری است اگر شک دارد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود یا نه باید نماز را شکسته بخواند و نیز اگر شک او از این جهت است که احتمال می دهد مانعی برای سفر او پیش آید چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد باید نمازش را شکسته بخواند.
شرط سوم: آن که در بین راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، یا مردد شود، باید نماز را تمام بخواند.
اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود چنانچه تصمیم داشته باشد که همان جا بماند یا بعد از ده روز
برگردد یا در برگشتن و ماندن مردد باشد، باید نماز را تمام بخواند.
اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد که برگردد باید نماز را شکسته بخواند.
اگر برای رفتن به محلی حرکت کند و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محل اولی که حرکت کرده تا جایی که می خواهد برود هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.
اگر پیش از آن که به هشت فرسخ برسد مردد شود که بقیه راه را برودیا نه ، و در موقعی که مردد است راه نرود و بعد
تصمیم بگیرد که بقیه راه را برود باید تا آخر مسافرت نماز را شکسته بخواند.
اگر پیش از آن که به هشت فرسخ برسد، مردد شود که بقیه راه را برود یا نه، و در موقعی که مردد است مقداری راه برود
و بعد تصمیم بگیرد که هشت فرسخ دیگر برود یا چهار فرسخ برود و برگردد تا آخر مسافرت باید نماز را شکسته بخواند.
اگر پیش از آن که به هشت فرسخ برسد مردد شود که بقیه راه را برود یا نه، و در موقعی که مردد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد که بقیه راه را برود چنانچه باقیمانده سفر او هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ باشد ولی بخواهد برود و برگردد باید نماز را شکسته بخواند ، ولی اگر راهی که پیش از مردد شدن و راهی که بعد از آن می رود روی هم هشت فرسخ باشد بنابر احتیاط، نماز را، هم شکسته و هم تمام بخواند اگر چه جمع واجب نیست و نماز شکسته است .
شرط چهارم: آن که نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد، یا ده روز یا بیشتر در جایی بماند، پس کسی که می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند باید نماز را تمام بخواند.
کسی که نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می گذرد یا نه، یا ده روز در محلی می ماند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.
کسی که می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند و نیز کسی که مردد است که از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند ولی اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد باید نماز را شکسته بخواند.
شرط پنجم: آن که برای کار حرام سفر نکند، و اگر برای کار حرامی مانند دزدی سفر کند، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آن که برای او ضرر داشته باشد، یا زن بدون اجازه شوهر سفری برود که بر او واجب نباشد، ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد، باید نماز را شکسته بخواند.
سفری که اسباب اذیت پدر و مادر باشد حرام است و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگیرد.
کسی که سفر او حرام نیست و برای کار حرام هم سفر نمی کند اگر چه در سفر، معصیتی انجام دهد مثلا غیبت کند یا شراب بخورد باید نماز را شکسته بخواند.
اگر مخصوصا برای آن که کار واجبی را ترک کند مسافرت نماید نمازش تمام است پس کسی که بدهکار است اگر بتواند بدهی خود را بدهد و طلبکار هم مطالبه کند چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد مخصوصا برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید باید نماز را تمام بخواند ولی اگر مخصوصا برای ترک واجب مسافرت نکند باید نماز را شکسته بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
اگر سفر او سفر حرام نباشد ولی حیوان سواری یا مرکب دیگری که سوار است غصبی باشد نمازش شکسته است ولی اگر در زمین غصبی مسافرت کند بنابر احتیاط واجب باید نماز را، هم شکسته و هم تمام بخواند.
کسی که با ظالم مسافرت می کند اگر ناچار نباشد و مسافرت او کمک به ظالم باشد باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار
باشد یا مثلا برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت کند، نمازش شکسته است .
اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت کند حرام نیست و باید نماز را شکسته بخواند.
اگر برای لهو و خوشگذرانی به شکار رود نمازش تمام است و چنانچه برای تهیه معاش به شکار رود نمازش شکسته است و اگر برای کسب و زیاد کردن مال برود احتیاط واجب آن است که نماز را، هم شکسته و هم تمام بخواند و باید روزه نگیرد.
کسی که برای معصیت سفر کرده، موقعی که از سفر برمی گردد اگر توبه کرده، باید نماز را شکسته بخواند و اگر توبه نکرده، و چیزی هم که بازگشت را از جزئیت سفر معصیت خارج کند حادث نشده باشد باید تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
کسی که سفر او سفر معصیت است، اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ باشد یا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد باید نماز را شکسته بخواند.
کسی که برای معصیت سفر نکرده اگر در بین راه قصد کند که بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند ولی
نمازهایی را که شکسته خوانده صحیح است .
شرط ششم: آن که از صحرانشین هایی نباشد که در بیابانها گردش می کنند و هر جا آب و خوراک برای خود و حشمشان پیدا کنند می مانند و بعد از چندی به جای دیگر می روند و صحرانشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند.
اگر یکی از صحرانشینها برای پیدا کردن منزل و چراگاه حیواناتشان سفر کند، چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد احتیاطا
واجب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
اگر صحرانشین برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند.
شرط هفتم: آن که شغل او مسافرت نباشد، بنابراین شتردار و راننده و چوبدار و کشتیبان و مانند اینها، اگرچه برای بردن اثاثیه منزل خود مسافرت کنند، در غیر سفر اول باید نماز را تمام بخوانند، ولی در سفر اول اگرچه طول بکشد، نمازشان شکسته است .
کسی که شغلش مسافرت است اگر برای کار دیگری مثلا برای زیارت یا حج مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند ولی اگر مثلا شوفر، اتومبیل خود را برای زیارت کرایه دهد و در ضمن خودش هم زیارت کند، باید نماز را تمام بخواند.
حمله دار یعنی کسی که برای رساندن حاجی ها به مکه مسافرت می کند چنانچه شغلش مسافرت باشد باید نماز را تمام بخواند، و اگر شغلش مسافرت نباشد، باید شکسته بخواند.
کسی که شغل او حمله داری است و حاجی ها را از راه دور به مکه می برد، چنانچه تمام سال یا بیشتر سال را در راه باشد، باید نماز را تمام بخواند.
کسی که در مقداری از سال شغلش مسافرت است ، مثل شوفری که فقط در تابستان یا زمستان اتومبیل خود را کرایه می دهد، باید در سفری که مشغول به کارش هست نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
راننده و دوره گردی که در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می کند، چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخی برود ، باید نماز را شکسته بخواند.
کسی که شغلش مسافرت است، اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند، چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد چه بدون قصد بماند، باید در سفر اولی که بعد از ده روز می رود، نماز را شکسته بخواند.
کسی که شغلش مسافرت است، اگر در غیر وطن خود ده روز بماند در سفر اولی که بعد از ده روز می رود، باید نماز را
شکسته بخواند چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد یا نداشته باشد.
کسی که شغلش مسافرت است، اگر شک کند که در وطن خود یا جای دیگرده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.
کسی که در شهرها سیاحت می کند و برای خود وطنی اختیار نکرده ،
بایدنماز را تمام بخواند.
کسی که شغلش مسافرت نیست، اگر مثلا در شهری یا دهی جنسی دارد که برای حمل آن مسافرتهای پی در پی می کند باید نماز را شکسته بخواند.
کسی که از وطنش صرف نظر کرده و می خواهد وطن دیگری برای خود اختیار کند، اگر شغلش مسافرت نباشد باید در مسافرت نماز را شکسته بخواند.
شرط هشتم: آن که به حد ترخص برسد، یعنی از وطنش یا جایی که قصد کرده ده روز در آنجا بماند، به قدری دور شود که دیوار شهر را نبیند و صدای اذان آن را نشنود، ولی باید در هوا غبار یا چیز دیگری نباشد که از دیدن دیوار و شنیدن اذان جلوگیری کند، و لازم نیست به قدری دور شود که مناره ها و گنبدها را نبیند، یا دیوارها هیچ پیدا نباشد، بلکه همین قدر که دیوارها کاملا معلوم نباشد، کافی است .
کسی که به سفر می رود، اگر به جایی برسد که اذان را نشنود، ولی دیوار شهر را ببیند یا دیوارها را نبیند و صدای
اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آن جا نماز بخواند، بنابر احتیاط واجب باید هم شکسته و هم تمام بخواند.
مسافری که به وطنش برمی گردد، وقتی دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود باید نماز را تمام بخواند ولی
مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند وقتی دیوار آن جا را ببیند و صدای اذانش را بشنود. بنابر احتیاط واجب باید
نماز را تأخیر بیندازد تا به منزل برسد، یا نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.
هرگاه شهر در بلندی باشد که از دور دیده شود یا به قدری گود باشد که اگر انسان کمی دور شود دیوار آن را نبیند کسی که از آن شهر مسافرت می کند، وقتی به اندازه ای دور شود که اگر آن شهر در زمین هموار بود دیوارش از آن جا دیده نمی شد باید نماز خود را شکسته بخواند و نیز اگر پستی و بلندی خانه ها بیشتر از معمول باشد باید ملاحظه معمول را بنماید.
اگر از محلی مسافرت کند که خانه و دیوار ندارد وقتی به جایی برسد که اگر آن محل دیوار داشت از آن جا دیده نمی شد باید نماز را شکسته بخواند.
اگر به قدری دور شود که نداند صدایی را که می شنود صدای اذان است یا صدای دیگری، باید نماز را شکسته بخواند، ولی اگر بفهمد اذان می گویند و کلمات آن را تشخیص ندهد باید تمام بخواند.
اگر به قدری دور شود که اذان خانه ها را نشنود ولی اذان شهر را که معمولا در جای بلند می گویند بشنود نباید نماز
را شکسته بخواند.
اگر به جایی برسد که اذان شهر را که معمولا در جای بلند می گویند نشنود ولی اذانی را که در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شکسته بخواند.
اگر چشم یا گوش او، یا صدای اذان غیر معمولی باشد در محلی باید نماز را شکسته بخواند که چشم متوسط، دیوار خانه ها را نبیند و گوش متوسط صدای اذان معمولی را نشنود.
اگر بخواهد در محلی نماز بخواند که شک دارد به حد ترخص، یعنی جایی که اذان را نشنود و دیوار را نبیند رسیده یا نه،
باید نماز را تمام بخواند، و در موقع برگشتن اگر شک کند که به حد ترخص رسیده یا نه، باید شکسته بخواند، و چون در بعضی موارد اشکال پیدا می کند باید آن جا نماز نخواند یا هم شکسته و هم تمام بخواند.
مسافری که در سفر از وطن خود عبور می کند وقتی به جایی برسد که دیوار وطن خود را ببیند و صدای اذان آن را بشنود
باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که در بین مسافرت به وطنش رسیده، تا وقتی در آن جا هست باید نماز را تمام بخواند ولی اگر بخواهد از آن جا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و برگردد وقتی به جایی برسد که دیوار وطن را نبیند و صدای اذان آن را نشنود باید نماز را شکسته بخواند.
محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
اگر قصد دارد در محلی که وطن اصیلش نیست مدتی بماند و بعد به جای دیگر رود، آن جا وطن او حساب نمی شود.
تا انسان قصد ماندن همیشگی در جایی که غیر وطن اصلی خودش است نداشته باشد وطن او حساب نمی شود مگر آن که بدون قصد ماندن آن قدر بماند که مردم بگویند این جا وطن او است .
کسی که در دو محل زندگی می کند مثلا شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می ماند، هر دو وطن او است . و اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار کرده باشد اشکال دارد و باید احتیاط مراعات شود.
در غیر وطن اصلی و وطن غیر اصلی که ذکر شد در جاهای دیگر اگر قصد اقامه نکند نمازش شکسته است چه ملکی در آن جا داشته باشد یا نداشته باشد و چه در آن جا شش ماه مانده باشد یا نه .
اگر به جایی برسد که وطن او بوده و از آن جا صرف نظر کرده نباید نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن دیگری هم برای
خود اختیار نکرده باشد.
مسافری که قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلی بماند، یا می داند که بدون اختیار ده روز در محلی می ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد و همین که قصد کند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند باید نماز را تمام بخواند، و همچنین اگر مثلا قصدش این باشد که از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند، باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند اگر از اول قصد داشته باشد که در بین ده روز به اطراف آن جا برود چنانچه جایی که می خواهد برود خطه سور بلداقامت یا از بساتین و مزارع و باغات اطراف آن باشد به مقداری که رفتن به آن جا منافی با صدق و اقامت در بلد نباشد باید در تمام ده روز نماز را تمام بخواند ولی چنانچه بخواهد تا کمتر از چهار فرسخ برود چنانچه در نیت او باشد که در بین ده روز فقط یک مرتبه برود و بیش از دو ساعت رفتن و برگشتن را طول ندهد، در همه ده روز باید نمازش را تمام بخواند.
مسافری که تصمیم ندارد ده روز در جایی بماند مثلا قصدش این است که اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا کند ده روز بماند باید نماز را شکسته بخواند.
کسی که تصمیم دارد، ده روز در محلی بماند، اگر چه احتمال بدهد که برای ماندن او مانعی برسد در صورتی که مردم به احتمال او اعتنایی نکنند باید نماز را تمام بخواند.
اگر مسافر بداند که مثلا ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده و قصد کند که تا آخر ماه در جایی بماند باید نماز را تمام بخواند
ولی اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد کند که تا آخر ماه بماند، باید نماز را شکسته بخواند اگرچه از موقعی که
قصد کرده تا آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد.
اگر مسافر قصد کند ده روز در محلی بماند، چنانچه پیش از خواندن یک نماز چهار رکعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود که در آن جا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شکسته بخواند و اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی از ماندن منصرف شود یا مردد شود تا وقتی در آن جا هست باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آن جا منصرف شود چنانچه یک نماز چهار رکعتی خوانده باشد روزه اش صحیح است و تا وقتی در آن جا هست باید نمازهای خود را تمام بخواند و اگر یک نماز چهار رکعتی نخوانده باشد روزه آن روزش صحیح است اما نمازهای خود را باید شکسته بخواند و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد.
مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند اگر از ماندن منصرف شود و شک کند پیش از آن که از قصد ماندن برگردد، یک نماز چهار رکعتی خوانده، یانه باید نمازهای خود را شکسته بخواند.
اگر مسافر به نیت این که نماز را شکسته بخواند مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد که ده روز یا بیشتر بماند باید نماز را چهار رکعتی تمام نماید.
مسافری که قصد کرده، ده روز در جایی بماند، اگر در بین نماز چهار رکعتی از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول رکعت سوم نشده، باید نماز را دو رکعتی تمام نماید و بقیه نمازهای خود را شکسته بخواند، و اگر مشغول رکعت سوم شده نمازش باطل است، و تا وقتی در آن جا هست باید نماز را شکسته بخواند اگر چه داخل در رکوع رکعت سوم شده باشد.
مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند اگر بیشتر از ده روز در آن جا بماند تا وقتی مسافرت نکرده باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.
مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند باید روزه واجب را بگیرد و می تواند روزه مستحبی را هم به جا آورد و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.
مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی بخواهد به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد به محل اقامه خود، باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی بخواهد به جای دیگری که کمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آن جا بماند باید در رفتن و در جایی که قصد ماندن ده روز کرده، نمازهای خود را تمام بخواند ولی اگر در جایی که می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید موقع رفتن نمازهای خود را شکسته بخواند و چنانچه در آن جا قصد ماندن ده روز کرد، نمازش را تمام بخواند.
مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی بخواهد به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد که به محل اولش برگردد یا نه، یا به کلی از برگشتن به آن جا غافل باشد، یا بخواهد برگردد، ولی مردد باشد که ده روز در آن جا بماند یا نه، یا آن که از ده روز ماندن در آن جا و مسافرت از آن جا غافل باشد، باید از وقتی که می رود تا برمی گردد و بعد از برگشتن نمازهای خود را تمام بخواند.
اگر به خیال این که رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند قصد کند که ده روز در آن جا بماند و بعد از خواندن یک نماز
چهار رکعتی بفهمد که آنها قصد نکرده اند اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتی که در آن جا هست باید نماز را تمام بخواند.
اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ، سی روز در محلی بماند و در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردد باشد بعد از گذشتن سی روز اگر چه مقدار کمی در آن جا بماند باید نماز را تمام بخواند ولی اگر پیش از رسیدن به هشت فرسخ ، در رفتن بقیه راه مردد شود، از وقتی که مردد می شود باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که می خواهد نه روز یا کمتر در محلی بماند اگر بعد از آن که نه روز یا کمتر در آن جا ماند بخواهد دوباره نه روز دیگر یا کمتر بماند همین طور تا سی روز، روز سی و یکم باید نماز را تمام بخواند.
مسافری که سی روز مردد بوده، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که سی روز را در یک جا بماند.
تبيان
مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند در صورتی باید نماز را تمام بخواند که تمام ده روز را در یک جا بماند، پس اگر بخواهد مثلا ده روز در نجف و کوفه یا در تهران و شمیران بماند باید نماز را شکسته بخواند.
اگر شما در ذهنتان نقطه پایانی برای کاری که میکنید نداشته باشید، به راحتی گم میشوید و دیری نمیگذرد که احساس سردرگمی میکنید. افراد موفق دقیقا میدانند که از زندگی چه میخواهند و برای انجام هر کارشان هدفی دارند.
وقتی شما هدفی در زندگی داشته باشید، میدانید که باید دقیقا بر روی چه چیزی تمرکز کنید، داشتن نقطه پایان در ذهن، شما را در رسیدن به مقصدتان راهنمایی میکند.
داشتن هدف تنها یک قسمت از ماجراست. برای اینکه به هدفتان برسید باید دلیلی داشته باشید. افراد موفق در پشت تمامی اهدافشان دلیلی دارند که آن دلیل حرکت آنها را به سمت هدفشان تداوم میبخشد. راه رسیدن به اهداف در زندگی همواره سهل و آسان نیست، افرادی که برای اهدافشان دلیلی ندارند در نیمه راه از پا میافتند و کنار میکشند.
اگر هدفتان این است که ده کیلو از وزنتان را کم کنید، ولی دلیلی برای این کار ندارید، هرگز نخواهید توانست به وزن ایدهآلتان برسید. پس بهتر است اینگونه فكر كنید كه، چون سه ماه دیگر جشن عروسی دوستتان است، وزنتان را کم کنید و دلیلتان را این قرار دهید که میخواهید در میان جمع خوش هیکل به نظر برسید. وقتی شما دلیل خوشایندی برای اهدافتان دارید، میتوانید با آسودگی بیشتری به مقاصدتان دست پیدا کنید.
جدا از هدف و دلیل، رسیدن به مقاصد خاص در زندگی دشواریهای خاص خود را دارد که گاهی انسان به تنهایی توان مقابله با آنها را ندارد.
سعی کنید یک تیم صمیمی برای خودتان تشکیل دهید که به شما در رسیدن به اهدافتان کمک کنند. این تیم میتواند بین دو تا شش نفر باشد.در انتخاب اعضای تیم دقت لازم را به خرج دهید و سعی کنید افرادی را که مثبت اندیش هستند و اهدافی شبیه شما دارند را برگزینید.
اگر نمیدانید که وقتتان را چطور سپری کنید، تقریبا همه وقتتان را از دست دادهاید. زمان، یکی از با ارزشترین منابع در اختیار انسان است. شما میتوانید پولتان را هدر دهید و دوباره برای کسب پول برنامهریزی کنید. ولی زمان از دست رفته را نمیتوان برگرداند.
باید مراقب نحوه سپری شدن زمانتان باشید. اگر هفتاد درصد زمانتان را صرف دیدن تلویزیون و گردش با دوستان میکنید، میتوان گفت که هرگز به اهدافتان نخواهید رسید. اگر راجع به تغییر در زندگی خود جدی هستید، همین حالا از کارهایی که زمان شما را به بطالت میگذرانند، دست بکشید و کارهای مفید را انجام دهید.
سریع تلاش میکنند، سریع از شکست میگذرند، تلاش میکنند و هرگز از حرکت نمیایستند. اگر برای بار اول به تیراندازی بروید، نمیتوانید اولین گلوله را دقیقا به هدف بزنید. در زندگی هم برای رسیدن به اهداف باید تلاش کرد. به سادگی از هدفتان دست نکشید، خیلی چیزها هستند که شما نمیدانید و با هر بار شکست آنها را تجربه میکنید. سریع یاد بگیرید، سریع عمل کنید و دست از تلاش نکشید.
شاید از بناهای به یادگار مانده از دوران هخامنشیان در تخت جمشید دیدن کرده باشید . اینطور گمان می رود ، اگر چرخی در خاطرات از ان دیار بزنید ، به خاطر خواهید آورد که در میان تمامی آن نگاره های تراشیده شده بر پیکر سخت سنگهای تخت جمشید و در میان صف های طولانی آورندگان هدایا به دربار شاهنشاه ایران زمین ، تصویری از پیکر هیچ زنی دیده نمی شود ، نه در تخت جمشید که در هیچ کدام از نگاره های بازمانده از آن دوران چنین نگاره هایی را نمی توان یافت ،( البته پیکره ها را نمی توان نادیده گرفت )، براستی چرا چنین است ؟ ایرانیان باستان جایگاه زن را چگونه می شمردند ؟
شاید در نگاه نخست و با قضاوتی زود هنگام ، ایرانیان باستان را متهم به مرد سالاری نماییم ، اما به هیچ روی چنین نبوده است و خلاف انچه گاه به دروغ تبلیغ شده است . ایرانیان آن دوران برای زن و جایگاه او احترامی شایان در نظر داشته و برابری زن و مرد از بدیهی قوانین اجتماعی اجدادمان بوده است . فّرو شکوه و ارجمندی هر فرهنگی را باید در احترام آن فرهنگ یا کیش بر زن و جایگاه او ارزیابی کرد . در میان اجداد ایرانیان جایگاه زن آنچنان بالا بوده که در هر دیدگاه آن را برابر مرد می دیدند . ، واژه ” بانو ” که در اصل از واژه پهلوی ” ریتا با گیانو ” آمده است ، به معنی پرتوی یزدانیست . در زمانی که در تمام گیتی زن را کنیز می انگاشتند ، ایرانیان زن را به وزارت و سرگردگی سپاه نظامی می گماردند . حتی در میان رومیان ، زن حق مرد دانسته می شد و مرد حق داشت آن گونه که می خواهد همچون وسایل زندگی با زن خویش رفتار کند . در کیش ایرانیان مردان حق انتخاب تنها یک زن را داشتند و ازدواج با بیش از یک زن گناهی هم سنگ بت پرستی ، خودکشی و بیدادگری می بود . زن در نزد ایرانیان ، زاده هنر و سراپا مهربانی بود ، زن را سرچشمه مهر می شمردند ، که از او تربیت فرزندان به ثمر می رسید . زن را مجموعه ای از هنرهای گیتی می دانستند و او را بر خلاف دیگر مظاهر نشانی از اوج پاکی و راستی می انگاشتند . فرزندان خود را به زنان پارسا می سپردند تا رسم پارسایی بیاموزند و پیمان همسری بستن با زن نیک کردار را راز سربلندی مرد می دانستند . کوروش بزرگ همواره در سخنان خود از دانایی و پارسایی مادرش سخن می گفته و ان را می ستود . زن پارسا در دیدگاه ایرانیان باستان فرشته عشق و وفاداری ” سپنتا آرمیتا ” شمرده می شد . اختیار گزینش همسر در ایران باستان بر عهده دختر بود و والدین تنها حق معرفی کردن همسر را داشتند و و این دختر بود که در نهایت همسر خود را گزینش می کرد . این رفتار شایسته جز بر آن نبود که زن در ایران باستان صاحب شعور و تفکر کامل دانسته می شد و برابری زن و مرد بدون کوچکترین شائبه رعایت می گردید .
از آنجا که ازدواج و همسر گزینی پیمانی مقدس شمرده می شد ، طلاق و جدایی بسیار سخت و نکوهیده بود . و در مقابل مردان و زنانی که ازدواج کرده بودند ، احترام و جایگاه بالاتری نسبت به مجرد ها داشتند .ایرانیان تشویق می شدند که همدیگر را برای همسر داشتن یاری کنند و از انجا که طلاق در آیین ایرانیان اختیاری نبود ، به همین دلیل در ابتدای زناشویی مهریه نوشته نمی شد . در نوشته هایی که در قطعات گلین از دوران باستان کشف گردید و اندکی قبل رمزگشایی شده است که در کار ساختن بنای تخت جمشید و پاسارگاد ، تعدادی از مدیران ناظر بر مراحل ساخت زنان بوده اند و پرداخت دستمزد کارگران با مهر رسمی آنان صورت می گرفته است . اصولا در ایران باستان بسیاری از زمینه های هنری ، نظیر معماری و موسیقی عرصه رشد و نشانگاه زنان بزرگی بود . آنان بر این بودند که زن در آفرینش از بهترین خصائل بهره برده است و ایزد به هنگام آفرینش زن ، تخم مهر و مهر مادری را در او کاشته ا ست . پیکرش را به زیباترین گونه تراشیده و گیسوانش را آراسته است و تمام آنچه از زیباخود داشت به زن ارزانی کرد . دستانش را سرچشمه هنرهای بسیاری قرار داد و مهر او را در دل انسان نهاد ، آوردن فرزند را از همین رو به زن واگذاشت که مهر آور آفرینش بود .
بخاطر تمام این اندیشه ها بزرگ بود که اگر زنی گناهی می کرد بسیار نکوهیده تر از مرد گناهکار بود ، چرا که زن را نشانه مهر ایزدی می شمردند و زنی که از این داده های ایزدی بهره نمی برد ، ناسپاس ایزد می شمردند .
باور داشتن به توانمندی های زن در ایران باستان چنان قدرتمند بود که حتی در دنیای امروز نیز به ندرت یافت می شود . زنان در دوران ساسانی ، مطابق قوانین اساسی آن عهد ، می توانستند بر تخت پادشاهی بنشینند ، قدرتی که بعد ها در قانون مشروطه جدید هم وجود نداشت . پس از کشته شدن خسرو پرویز در سال ۶۲۷ میلادی و بحرانی که سراسر ایران را فرا گرفت ، ” پوراندخت ” دختر خسرو پرویز ، بیش از یک سال ملکه ی ایران شد و پس از او مدتی خواهرش ” آذرمیدخت ” بر تخت نشست در قرن های پس از ان نیز در نقاط مختلف ایران ، شهزاده ملک خانم هایی بر تخت نشستند .
به هر روی زن ایرانی همواره ارزش و جایگاهی بالاتر از دیگر زنان داشته و دارد . این تنها خویشتن زن ایرانی است که باید دوباره به خود آید و جایگاه بالای خود را دوباره به کف آورد . واگر زنی ایرانی خود را از هنرها و سرشت نیکویش سربرگرداند و این نعمت را پاس نداشت آن را به تمامی بانوان ایران نسبت ندهیم .
* زن نقش بزرگي در اجتماع دارد، زن مظهر تحقق آمال بشر است.
* زن مربي انسان است.
* از دامن زن مرد به معراج مي رود.
* زن يكتا موجودي است كه مي تواند از دامن خود، افرادي به جامعه تحويل دهد كه از بركاتشان يك جامعه، بلكه جامعه ها به استقامت و ارزش هاي والاي انساني كشيده شوند.
* نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است؛ براي اينكه زنان، بانوان، علاوه بر اينكه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند ،قشرهاي فعال را در دامن خودشان تربيت مي كنند.
* من در جامعه زنها يك جور تحول عجيبي مي بينم كه بيشتر از تحولي است كه در مردها پيدا شده.
* اين جانب به زنان پر افتخار ايران مباهات مي كنم، كه تحولي آن چنان در آنان پيدا شد، كه نقش شيطاني بيش از پنجاه سال كوشش نقاشان خارجي و وابستگان بي شرافت آنان ، از شعراي هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاههاي تبليغاتي مزدور را، نقش برآب نمودند.
* زنان در عصر ما ثابت كردند كه در مجاهده همدوش مردان ، بلكه مقدم بر آنانند.
* ما مفتخريم كه بانوان و زنان ، پير و جوان و خرد و كلان ، در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند.
* من هر وقت بانوان محترم را مي بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف حاضر به [تحمل] همه طور زحمت ، بلكه شهادت هستند مطمئن مي شوم كه اين راه به پيروزي منتهي مي شود.
* بانوان رهبر نهضت ما هستند.
* شما بانوان شجاع دوشادوش مردان پيروزي را براي اسلام بيمه كرديد.
* شما خواهران در اين نهضت سهم بسزايي داشتيد.
* شما خواهران عزيز و شجاع، دوشادوش مردان پيروزي را براي اسلام بيمه كرديد.
* مردان ما مرهون شجاعتهاي شما زنان شير دل هستند.
* ما بسياري از موفقيت ها را مرهون خدمتهاي شما بانوان مي دانيم.
* خدمت مردها هم، بسيارش مرهون خدمت زنهاست.
* بانوان ايران ، در اين نهضت و انقلاب سهم بيشتري از مردان دارند.
* بانوان عزيز ما اسباب اين شدند كه مردها هم جرأت و شجاعت پيدا كنند.
* اين پيروزي را ما از بانوان داريم قبل از اينكه از مردها داشته باشيم.
* آنچه كه در ايران بزرگتر از هر چيز بود، تحولي است كه در بانوان ايران حاصل شد.
* اگر اين نهضت و انقلاب اسلامي هيچ نداشت جز اين تحولي كه دربانوان و در جوانان ما پيدا شد، اين يك امري بود كه كافي بود براي كشور ما.
* ملتي كه بانوانش در صف مقدم براي پيشبرد مقاصد اسلامي هست آسيب نخواهد ديد.
* چه افتخاري بالاتر از اينكه زنان بزرگوار ما در مقابل رژيم ستمكار سابق و پس از سركوبي آن، در مقابل ابرقدرتها و وابستگان آنان، در صف اول، ايستادگي و مقاومت از خود نشان دادند كه در هيچ عصري چنين مقاومتي و چنين شجاعتي از مردان ثبت نشده است.
* در تربيت و تعليم جامعه بزرگوار، بانوان پيشتاز باشند.
* اگر زنهاي انسان ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شكست وانحطاط خواهند رسيد.
* صلاح و فساد يك جامعه، از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد.
* شما مردان و زنان تاريخ، بايد پايداري در راه كوبيدن ستمكاران و دفاع از حق را به جهانيان و نسلهاي آينده ثابت كنيد.
ـ نقش زنان مجاهد در انقلاب اسلامی/ علیاکبر حسنی/ توحید/ 1360.
ـ تصوير زن در ده سال داستاننويسي انقلاب اسلامی/ زهرا زواریان / حوزه هنري/ 1370 .
ـ سيماي زن در كلام امام خميني(ره) / وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، اداره كل مركز و روابط فرهنگي / 1370.
ـ الگوی اجتماعی پایگاه و نقش زن مسلمان در جامعه اسلامی (براساس دیدگاه حضرت امام خمینی(ره))/ فاطمه صفری / سازمان تبلیغات اسلامی/ 1374.
ـ جايگاه زن در انديشه امام خميني(ره) / موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) / 1374.
ـ تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد/ مركز بررسي تاريخي/ 1378.
ـ زنان و انقلاب / محمدحسين حافظيان / انديشه برتر / 1380.
ـ هدفها و مبارزه زن ايران (از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوي) / محمدحسين خسروپناه / نشر پيام امروز / 1381.
ـ خاطرات مرضيه حديدچي (دباغ)/ محسن كاظمي/ دفتر ادبيات انقلاب اسلامي / 1381.
ـ يادهاي ماندگار (خاطرات من و همسرم دكتر هوشنگ اعظمي لرستاني) / فريده كمالوند / اشاره / 1381.
ـ حقوق سياسي، اجتماعی زنان قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران/ حسن طغرانگار/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی / 1383.
ـ خاطرات خانم نيرهالسادات احتشامرضوی (همسر شهید نوابصفوی)/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی / 1383.
ـ خورشيدواره (خاطرات طاهره سجادي)/مركز اسناد انقلاب اسلامي/ 1383.
ـ تحول نگرش نسبت به زن و تاثیر آن در انقلاب اسلامی/ نرگس نيكخواه قمصري / پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی/ 1384.
ـ جنبش حقوق زنان در ايران (از 1280 تا انقلاب 1357) / اليز ساناساريان، ترجمه نوشين احمدي خراساني / نشر اختران / 1384.
ـ نقش زنان در انقلاب اسلامی با گفتاری از امام و ناصر مکارم/ ع. ابوالقاسمی/ الفتح/ 1385.
ـ زنان مبارز ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی/ بنفشه حجازی/ قصیدهسرا / 1385.
ـ نقش زنان در نهضت امام خمینی (ره)/ ساسان طهماسبیکيهانی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ 1385.
ـ نقش سیاسی، اجتماعی زنان در تاریخ معاصر ایران/ مرتضی شیرودی/ زمزم هدایت/ 1386.
همانطور که گفته شد شفاعت عده ای حتی رهبران دعوت کننده به سوی کفر و ضلالت نیز شفاعت کننده قوم و گروه خویش هستند. با بررسی آیات چنین فهمیده می شود که علت این امر ظهور باطن دنیا و آخرت است، زیرا گمراه کردن در این جهان به صورت شفاعت برای وارد جهنم کردن در آن جهان تجلی می کند. در مورد فرعون آمده است: “یقدم قومه یوم القیامه فاوردهم النار” (هود / 98). در این معنا از شفاعت سلسله ای از شفاعت کنندگان پدید خواهد آمد که هر هدایت کننده ای، شفیع هدایت شدگان خود می شود (در نوع صحیح آن) در راس این سلسله، وجود پیامبر اسلام است.
در آیات و روایات افراد متعددی، به عنوان شافعان روز قیامت مطرح هستند از جمله این شفیعان می توان به موارد ذیل اشاره نمود:(1)
1-رسول اکرم (ص) اهل بیت علیهم السلام: از آیات چنین استفاده می شود که پیامبر اکرم (ص) علاوه بر مقام شفاعت، مقام اذن دادن در شفاعت را نیز واجد است. و این مقامی است خاص حضرتش و لذا، او شفیع همه شافعان است. “یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا ولاهم ینصرون الا من رحم الله” (دخان / 42-41) همان روزی که هیچ دوستی از دوستی نمی تواند حمایتی کند و آنان یاری نمی شوند مگر کسی را که خدا رحمت کند.
این آیه نشان می دهد، که شفاعت نوعی رحمت الهی است و به عبارت دیگر قائم به رحمت الهی است. از سوی دیگر می فرماید: “ما ارسلناک الارحمة للعالمین” (انبیاء /107) و نفرستادیم تو را ، جز آنکه می خواستیم به مردم جهان رحمتی ارزانی داریم. این کلام مطلق علاوه بر آنکه مقام شفاعت حضرت را اشاره دارد، مقام “اذن” که شفاعت بعد از آن و به واسطه آن حاصل می گردد را بیان می کند. پس رسول اکرم (ص) شفیع همه شافعان است، همان گونه که شاهد جمیع شاهدان است.
از امام باقر (ع) روایت شده است: “ما احد من الاولین و الآخرین الا و هو محتاج الی شفاعة محمد (ص) یوم القیامه” (2)از اولین و آخرین، كسی نیست كه در روز قیامت محتاج به شفاعت محمد (ص) نباشد.
2-انبیاء علیه السلام: قرآن کریم می فرماید:“و قالوا اتحذالله ولداً سبحانه بل عباد مکرمون… لایشفعون له الالمن ارتضی” (انبیاء/ 28-26)
و گفتند خدای رحمان فرزندی اختیار کرده است منزه است او بلکه آن ها بندگانی ارجمندند… جز برای کسی که خدا رضایت دهد، شفاعت نمی کند. و نیز می فرماید: و کسانی که به جای او می خوانند (می پرستند) اختیار شفاعت ندارد. مگر کسانی که آگاهانه به حق شهادت داده باشند. در این دو آیه، صحبت از “فرزند خدا” بود که یهود و نصارا، عزیر و مسیح را پسر خدا می دانستند و قرآن کریم در عین رد این ادعا یهود و نصارا شفاعت این انبیاء را به اذن خود صحیح دانسته است.
قرآن کریم می فرماید: “و بسا فرشتگانی در آسمان ها و زمین که شفاعتشان فایده ای ندارد دیگر بعد از این که خدا برای هر کسی که بخواهد و بپسندد، اذن دهد. (نجم /26)
4-شاهدان اعمال: “و کسانی از غیر خدا را که می خوانند، هیچ اختیاری ندارند مگر کسی که به حق شهادت دهد در حالی که آگاه است” (زخرف /86)
این آیه دلالت می کند که شهیدان قیامت – البته شهید به معنای شاهد براعمال، نه کسی که در جنگ کشته می شود – نیز جز شافعان هستند زیرا آن ها نیز به حق شهادت می دهند. این آیه بر شفاعت ائمه اطهار نیز دلالت می کند.
5-مؤمنین: اگر آیه “و آنان که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنان نزد پروردگارشان از صدیقان و گواهان می باشند” (حدید /19)
با آیه قبلی در کنار هم قرار دهیم، در می یابیم که مومنان نیز از شفیعان روز قیامت اند. زیرا خداوند در این آیه خبر داده است که مومنان به شهدا ملحق می شوند. (3) درباره شفاعت مومنان احادیث بسیاری وجود دارد از جمله روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است که: شفاعت مومنان مقبول است، ولی در مورد ناصب پذیرفته نمی شود و گاه مومن شفاعت همسایه خود را می کند. و پایین ترین مومنان که شفاعت می کنند برای سی نفر است و آن هنگام است که اهل دوزخ گویند: “فما لنا من شافعین ولا صدق حمیم” (شعرا /101-100) پس ما شفاعتگری نداریم و نیز ، دوستی صمیمی.
6-قرآن کریم: خداوند در وصف قرآنی می فرماید: “هدی و رحمة بشری للمسلمین” (نحل /89) در عین حال، رحمت را که در آیه 42 سوره ی دخان در فرازهای قبلی به آن اشاره کردیم مایه شفاعت می داند. در تایید این مطلب امام باقر (ع) فرمودند: کسی که قرآن را فرا بگیرد در روز قیامت در بهترین صورتی که نظر خلق برآن افتد ظاهر می گردد .. و بر یکایک صفوف مسلمین و شهدا و انبیاء و ملائکه می گذرد. پس قرآن شفاعت می کند، که مقبول می شود و اموری می طلبد که اجابت می شود. (4) (5)
7-توبه و عمل صالح: . (6)
خداوند در آیه 70 سوره فرقان می فرماید: مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل شایسته ای انجام دهد که در مورد چنین کسانی خداوند بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند.
معنای شفاعت در واقع تبدیل سیئه و بدی گناهکار به خوبی و حسنه است از جهت قربی که بین شفیع و گناهکار مورد شفاعت محقق است
البته شافعین منحصر به این موارد نیستند. آنچه که از روایات فهمیده می شود آن که اموری مانند امانت و خویشاوندان نیز شفیعان به شمار می آیند. (7) علامه طباطبائی از برخی آیات چنین استنباط می کند که ایمان به رسول اکرم (ص) نیز شفیع به حساب می آید و سخن خود را با این آیه به اثبات می رساند که می فرماید: “آمنو برسوله …. یغفرلکم” (حدید /28) به رسول او ایمان بیاورید …. تا شما را مشمول مغفرت خود قرار دهد.
خلاصه سخن ….
آنچه که از آیات و روایات استفاده می شود، شفیعان روز قیامت تنها چهارده معصوم نیستند. علاوه براین بزرگواران موارد دیگری از جمله: انبیاء الهی، ملائکه، شاهدان اعمال، مومنین، قرآن کریم، توبه و عمل صالح و نیز ایمان به رسول اکرم (ص) جز شفیعان روز قیامت به حساب می آیند.
پی نوشت ها:
1- علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص 263-260 و علامه طباطبائی، انسان از آغاز تا انجام، ص 183-177
2- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج2، ص202
3- علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص262
4- شیخ کلینی، اصول کافی، ج2، ص 598-596
5- علامه طباطبائی، انسان از آغاز تا انجام، ص 181
6- علامه طباطبائی، انسان از آغاز تا انجام، ص 183
7- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج8، ص43
قرآن کریم عمل زشت افشاى اسرار رسول خدا را تا آن جا ناپسند دانست که در پایان همین سوره با اشاره به داستان خیانت همسران نوح و لوط به این بندگان شایسته الهى، رفتار ناپسند همسران پیامبر را با خیانت آن زنان مقایسه کرد و با تعریض به آنان فهماند که ارتباط با رسول خدا مانع عذاب خدا نخواهد شد.
«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحینَ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللّهِ شَیئاً وَ قِیلَ ادْخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ» (تحریم/ 10)
ایجاد سکون و آرامش همسران در کنار یکدیگر، یکى از اهداف مهم ازدواج برشمرده شده است. وجود صفا، یک رنگى و صمیمیت در خانواده، علامت توفیق ازدواج در رسیدن به اصلیترین هدف بوده و نشانه آن است که زن و مرد هر دو به وظایف خود در برابر همسر، عمل میکنند.
در این میان، با توجه به وجود عواطف بسیار قوى در زنان، نقش آنان در تأمین بهداشت روانى خانواده چشم گیرتر است. زن میتواند روحیه خسته و ناامید همسرش را در برابر مشکلات تغییر دهد و یا دست کم، سنگ صبور ناراحتیها و آلام او باشد.1 هم چنان که میتواند در تضعیف روحیه همسرش نقش مؤثرى داشته باشد و حداقل او را از خود رنجانده و آزرده خاطر ساخته و موجبات تزلزل نظام خانواده را فراهم کند.
هنگامى که پارسایى و خلوص ایوب پیامبر (علیهالسلام) بر شیطان، گران آمد، از خداوند درخواست کرد که به او اجازه دهد ایوب را بیازماید. خداوند اجازه داد و از سه سو باران بلا بر سر ایوب بارید. نخست مال، سپس خانواده و در آخر، تنش در معرض بلا افتاد. ابلیس هم چنان در ادامه آزار دادن ایوب، این بار به کمک عفریتهاى تحت فرمانش، کوشید تعداد بسیار کم وفاداران به ایوب را نیز وسوسه کند تا دست از پشتیبانى او بردارند.
همسر ایوب نیز که در همه این صحنهها همراه و پشتیبان او بود، در برابر این وسوسه شیطان که گفت: «اگر خدا ایوب را دوست میداشت، او را به این مصایب مبتلا نمیساخت»، نتوانست مقاومت کند و به جاى دلدارى دادن به همسر، القائات ابلیس را به او منتقل کرد. ایوب که از این سخنان ملال آور و پذیرش وسوسههاى شیطان، بیش از آن بلاها ناراحت شده بود، قسم یاد کرد که اگر خداوند او را شفا داد، همسرش را با ضرباتى تأدیب نماید.2
خداوند متعال ایوب را شفا داد و او را به وفا به عهدى که با خدا بسته بود فرا خواند، ولى به پاس حمایتهاى بى دریغ این زن فداکار از همسرش، دستور داد تا ایوب به جاى ضربات متعدد تازیانه، دستهاى چوب ترکه در دست بگیرد و تنها یک بار به همسرش بزند.3
در واقع، قرآن کریم با تأیید این عهد، ناخشنودى خود را از ترک پشتیبانى مقطعى آن زن از همسرش (که تحت تأثیر القائات شیطانى بود) اعلام کرد و با تخفیف بسیار زیادى که براى مجازات او قائل شد، رضایت خود را از پشتیبانى او از همسرش در مراحل مختلف ابراز نمود.
نمونه دیگرى از آزردن همسر و برخورد قرآن با این شیوه رفتارى را در اولین آیه سوره تحریم مشاهده میکنیم:
«یا أیّها النَّبیُ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکَ تَبتَغِى مَرضاتِ أَزواجِکَ… »
اى پیامبر! چرا در طلب خشنودى (بعضى از) همسرانت چیزى را که خداوند بر تو حلال گردانده است، تحریم میکنى؟
جمله «آیا خشنودى همسرانت را میخواهى»، بر این اشاره دارد که آن چه آن حضرت برخود حرام کرده، عملى حلال بوده 4 و بعضى از همسرانش از آن عمل ناراضى بودند و آن قدر آن حضرت را در مضیقه قرار دادند و اذیت کردند تا ناگزیر شد سوگند بخورد که دیگر آن عمل را انجام ندهد.5 خداوند ضمن دلسوزى براى پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که چرا حلالى را بر خود حرام کرده است و آن در حقیقت در اثر عتاب و سرزنش زنانى بوده که آن بزرگوار را آزردهاند، پیامبر را به شکستن این سوگند فرا میخواند و اعلام میدارد که حسدورزى نکوهیده گروهى از زنان، نباید مانع برخوردارى آن حضرت از حلال الهى گردد: «قَد فَرَضَ اللّهُ لَکُم تَحِلَّةَ أَیمانِکُم». (تحریم/2)
به راستى که خداوند شکستن سوگندهایتان را (با دادن کفاره) بر شما روا داشته است.
نکته جالب توجه در داستان قَسَم ایوب (علیهالسلام) و سوگند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) آن است که در مورد ایوب، خداوند به دلیل آن که همسرش تحت تأثیر وسوسه شیطان واقع شد، سوگند او را تأیید نمود، ولى همسرش را مستحق تخفیف مجازات دانست و در داستان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) که آن حضرت براى خشنودى برخى از همسرانش و رهایى از آزار آنان چیزى را بر خود حرام کرده بود، آن جناب را به شکستن قسم و پیروى نکردن از خواسته نفسانى آنان فرا خوانده است.
از مقایسه این دو حکم مختلف، مبنى بر عمل به عهد در داستان ایوب و شکستن آن در داستان پیامبر، مشخص میشود که مهمترین اصل در محیط خانواده، احترام به همسر و پرهیز از ارتکاب اعمالى است که آزردگى خاطر و ناراحتى او را به دنبال دارد. از این رو، ایوب باید به سوگندى که درباره مجازات سخن همسرش خورده وفا نموده و حتى آن را به شکلى بسیار خفیف به مرحله اجرا درآورد، ولى پیامبر، لازم نیست به سوگندى که در پى آزار و اذیت زنانش یاد کرده، وفادار بماند و امر مباحى را بر خود حرام گرداند.
هم چنان که در آغاز این بحث گفته شد، زن با جلب اعتماد همسرش میتواند محرم اسرار او گردد و در این صورت، حتى اگر نتواند در حل مشکلات او را یارى کند، میتواند سنگ صبور همسرش باشد و با شنیدن درد دل او و پوشیده داشتن رازهایش، مرهمى بر غم او نهد. همان گونه که اگر رازدار اسرار شوهرش نباشد، ضمن تشدید دلسردى و افسردگى وى، تزلزل نظام خانواده را نیز موجب میشود.
آن جا که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) رازى را با یکى از همسرانش در میان نهاد و او آن راز را براى یکى دیگر از زنان افشا کرد، خداوند متعال، ضمن برخورد شدید با آنان، خاطر نشان ساخت که اگر به این توطئه ادامه دهند و با فاش کردن اسرار آن بزرگوار در پى ضربه زدن به شخصیت او برآیند، آن حضرت آنان را طلاق میدهد و همسرانى اختیار خواهد کرد که غم خوار و رازدار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) باشند.
قرآن کریم عمل زشت افشاى اسرار رسول خدا را تا آن جا ناپسند دانست که در پایان همین سوره با اشاره به داستان خیانت 6 همسران نوح و لوط به این بندگان شایسته الهى، رفتار ناپسند همسران پیامبر را با خیانت آن زنان مقایسه کرد و با تعریض به آنان فهماند که ارتباط با رسول خدا مانع عذاب خدا نخواهد شد.
«ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحینَ فَخانَتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللّهِ شَیئاً وَ قِیلَ ادْخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ» (تحریم/ 10)
خداوند درباره کافران مثلى میزند و آن همسر نوح است و همسر لوط که در حباله دو بنده از بندگان شایسته ما بودند، سپس به ایشان خیانت کردند و آن دو (پیامبر) در برابر امر (و عذاب) الهى چیزى را از آنان باز نداشتند و [به آن دو زن] گفته شود: همراه سایر وارد شوندگان وارد جهنم شوید.
پینوشتها:
1ـ وسایل الشیعه، ج 20، ص 32.
2ـ تفسیر فى ظلال، ج 5، ص 3021.
3ـ سوره ص/ 44.
4ـ در این که آن عمل چه بوده، اقوال مختلفی مطرح است و از آن جمله این که آن حضرت یکی از همسرانش (ماریه) را بر خود حرام کرد یا خوردن عسل را بر خود ممنوع نمود و یا از پذیرش زنی به نام «ام شریک» که خود را به رسول خدا بخشیده بود، خودداری می کرد.
5ـ تفسیر المیزان، ج 19، ص 522.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پیام جهان هستى
یكى از اذكار مهمى كه انسان را به خدا نزدیك مىكند و در مسیر حق ثابتقدم نگاه مىدارد، صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و آل اوست.
درود و صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله موجب علوّ درجات و ثواب براى فرستندگان آن خواهد بود و دیگر این كه فرستادن صلوات سبب مىشود نام و یاد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى همیشه زنده و جاوید بماند. به همین دلیل آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبیر این جهان به فرمان حضرت حق بر عهده آنها گذارده شده است، بر او درود مىفرستند. اكنون كه چنین است تمام انسانها باید با این پیام جهان هستى هماهنگ شوند و بر او درود بفرستند:
«اِنَّ اللهَ وَ ملائكَتَهُ یُصَلُّونَ على النّبىَّ یا ایّها الّذین آمنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلَّمُوا تسلیماً» (1)؛ خدا و فرشتگان بر پیامبر درود مىفرستند؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و كاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.»
پیامبر صلى الله علیه و آله، گوهر گرانقدر در عالم آفرینش است و اگر به لطف الهى در دسترس انسانها قرار گرفته، نباید ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و نزد فرشتگان فراموش كنند. او انسانى است كه از میان انسانها برخاسته، ولى نه یك انسان عادى، بلكه انسانى كه یك جهان در وجودش خلاصه شده است.(2)
ابوحمزه ثمالى از یكى از یاران پیامبرصلى الله علیه و آله به نام “كعب ابن عجوه” چنین نقل مىكند:
هنگامى كه آیه 56 سوره احزاب نازل شد، عرض كردیم “یا رسول الله! سلام بر تو را مىدانیم، ولى صلوات بر تو چگونه است؟” فرمود، بگویید:
«خدایا! صلوات و بركات خود را بر محمد علیه السلام و آل محمد علیهم السلام قرار بده همچنان كه بر ابراهیم و آل ابراهیم(ع) قرار دادى. همانا تو ستوده و بخشندهاى و بر محمد صلى الله علیه و آله و آل محمد علیهم السلام بركت ببخش چنان كه بر ابراهیم علیه السلام و آل ابراهیم بخشیدى كه تو ستوده و بزرگوارى.» (3)
رسول خدا فرمودند: «اِنَّ اولىَ النّاسَ بى یَوْمَ القیامةِ أَكْثَرُهُمْ عَلىَّ صَلاةً»؛ سزاوارترین مردم در روز قیامت به من آن كسى است كه بیشتر بر من درود فرستد.»
كیفیت صلوات
درباره كیفیت صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله، در روایات بىشمارى كه از طرق اهل سنت و اهلبیت علیهمالسلام رسیده، صریحاً آمده است كه «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» باید افزود در غیر این صورت صلوات ابتر و ناتمام خواهد بود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: بر من درود ناقص نفرستید. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چیست؟ حضرت فرمودند: این كه بگویید: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.
بلكه بگویید: اللّهُمَّ صَلَّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ.(4)
امام صادق علیه السلام نقل مىكند كه روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: آیا نمىخواهى مژدهاى به تو بدهم؟ آن حضرت جواب داد: چرا، پدر و مادرم فداى تو كه همیشه مژده دهنده به همه خیرها هستى. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: چند لحظه پیش جبرئیل علیه السلام چیز عجیبى به من گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: چه گفت: اى رسول خدا!، پیامبر صلى الله علیه و آله جواب دادند: جبرئیل علیهالسلام به من گفت: اگر شخصى بر من صلوات بفرستد و پس از آن بر اهلبیت من نیز صلوات فرستد، درهاى آسمان براى او گشوده شده و فرشتگان هفتاد صلوات براى او مىفرستند و این عمل باعث ریختن گناهان مىشود. آنگاه همانگونه كه برگ از درخت مىریزد، گناهان نیز از او مىریزند و خداوند متعال مىفرماید: خواسته تو را اجابت نمودم و كامروا و سعادتمند هستى. آنگاه خطاب به فرشتگان مىفرماید: فرشتگانم! شما هفتاد صلوات بر او مىفرستید و من هفتصد صلوات. پیامبر اضافه كرد: اما هنگامى كه بر من صلوات مىفرستد، پس از آن بر اهلبیتم صلوات نفرستد، بین آن صلوات و آسمان، هفتاد حجاب است و خداى بزرگ مىفرماید:
خواسته تو را نپذیرفتم و سعادتمند و كامروا نگشتى. فرشتگانم! دعاى او را بالا نبرید مگر زمانى كه عترت پیامبر صلى الله علیه و آله را به صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله ملحق سازد و همچنان این دعا بالا نمىرود تا زمانى كه عترت من در صلوات به من ملحق شوند.(5)
زمان و مكان صلوات
صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله محدودیت زمانى و مكانى ندارد اما در احادیث و روایات تأكید شده است كه مناسبترین زمان براى درود و صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله روز جمعه و شب جمعه است. پیامبر صلىالله علیه و آله فرمودند:
«اذا كانَ یَوْمُ الجُمُعَةِ وَ لَیْلَةُ الجُمُعَةِ فَاَكْثِروُا الصَّلاةَ عَلىَّ»(6)؛ چون روز جمعه و شب جمعه شود، بسیار بر من صلوات و درود بفرستید.
همچنین در روایات سخت تأكید شده است كه در هر روز جمعه بر محمد و اهلبیت او هزار مرتبه صلوات بفرستید و در روزهاى دیگر صد مرتبه(7) و نیز امام محمد باقرعلیه السلام فرمود:
«ما مِنْ شَىءٍ یُعْبَدُ اللهُ بِهِ یَوْمَ الجُمُعَةِ اَحَبُّ اِلىَّ مِنَ الصّلاةِ عَلى مُحمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ»(8)؛ هیچ عبادتى در روز جمعه نزد من محبوبتر از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام نیست.
همچنین در احادیث و روایات تأكید شده است كه در تمام مكانها (جز موارد محدود) زبان مىتواند به ذكر صلوات مشغول باشد. باز پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه فرمودهاند:
«حیثُما كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلىَّ فَاِنَّ صلاتَكُمْ تَبْلُغُنى»(9)؛ هر كجا باشید بر من صلوات بفرستید؛ زیرا صلوات شما در هر مكانى به من مىرسد.
مهمترین زمانها و مكانهایى كه به فرستادن صلوات در آنها تأكیده شده به شرح زیر است:
1. در هر مكانى كه نام پیامبر صلى الله علیه و آله ذكر شود.
2. در ابتداى هر كلامى كه داراى قدر و ارزش است؛ مثل خطبهها، سخنرانىها و… كه بهتر است با صلوات آغاز شود.
3. در ابتدا و انتهاى وضو.
4. هنگام ورود یا عبور از كنار مسجد.
5. در تعقیب نمازها، مخصوصاً نمازهاى صبح و مغرب.
6. قبل و بعد از دعا.
7. در خطبههاى نماز جمعه، عیدین و روز عید غدیر.
8. در هر شبانهروز.
9. در ماه مبارك رجب، مخصوصاً روز عید مبعث.
10. در ماههاى شعبان و رمضان.
11. هنگام بوییدن گل و ریحان.
12. بعد از عطسه كردن خود یا دیگرى.
13. هنگام ذكر و به یادآوردن نام خداوند.
14. هنگام اراده سفر.
15. هنگام سوارشدن بر مركب.
16. هنگام طى مسیرى كه به صورت سرازیرى است.
17. بعد از گفتن «اللّهم لبیك» در احرام حج.
18. هنگام داخل شدن در مسجدالحرام.
19. هنگام استلام حجر اسماعیل.
20. هنگام انجام طواف و سعى بین صفا و مروه.
21. هنگام وداع در میان ركن و باب در روز عرفه.
22. هنگام وقوف در مشعر.
23. هنگام ذكر و به یادآوردن نام خداوند متعال.
24. هنگام ذبح قربانى و بریدن سر حیوانات.
25. هنگام طى مسافت راه مدینه.
26. هنگام مشاهده مدینه منوّره و حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله.
27. هنگام توجه به قبر مقدس رسول خدا در بین قبر و منبر.
28. در ابتداى درس حدیث.
29. در ابتداى موعظه، هدایت و راهنمایى دیگران.
30. هنگام برخاستن از مجلس.
31. هنگام مصافحه با برادر مسلمان.
پی نوشتها:
1- احزاب، 56.
2- تفسیر نمونه، ج17، ص 418.
3- آثارالصادقین، آیتالله احسانبخش، ج11، ص210.
4- نقل روایت از مرحوم فیضالإسلام در ترجمه صحیفه سجادیه.
5- ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص377.
6- آثارالصادقین، ج11، ص211.
7- اصول كافى، كلینى، ج3، ص416.
8- همان، ص213.
9- كنزالعمال، ج1، ص 489.
حضرت زهراعليها السلام فرمودند: پدرم رسول خدا صلىالله عليه و آله بر من وارد شد در حالى كه مهياى خواب بودم. حضرت فرمودند: اى فاطمه نخواب مگر بعد از آن كه چهار عمل را به جاى آورى. اول اين كه: ختم قرآن كنى، دوم آن كه: پيامبران را شفيعان خود گردانى ، سوم اين كه ، مؤمنين را از خود خشنود گردانى ، چهارم آن كه: حج و عمره كنى. حضرت اين را فرموده و اقامه نماز كردند ، من صبر كردم تا نماز پدرم تمام شد. سپس پرسيدم يا رسول الله، مرا به چهار چيزى امر فرموديد كه در اين مدت زمان، قدرت انجام آنها را ندارم.
پدرم تبسمي كرده ، فرمودند: هرگاه سه مرتبه سوره «اخلاص» را بخوانى گويا ختم قرآن كرده اى، و هرگاه صلوات بفرستى بر من و پيامبران پيش از من ، همه ما شفيعان تو خواهيم بود و هرگاه براى مؤمنين استغفار كنى پس تمامى ايشان از تو خشنود مىشوند ، و هر گاه بگويى «سبحان الله و الحمدلله و الله اكبر» مثل اين است كه حج و عمره انجام داده باشى.
بوى عطر
مرحوم آخوند ملاعلى همدانى رحمة الله عليه ، حكايت نموده اند كه: روزى پيرمردى جهت حساب خمس و زكوة نزد من آمد ، متوجه شدم كه از آن پيرمرد بوى عطر عجيبى به مشامم مىرسد كه تا به حال نظير آن را استشمام نكرده ام. از او پرسيدم از چه عطرى استفاده مىكنى؟ گفت: اين بوى خوش ، قصه اى دارد كه تاكنون آن را براى احدى نقل نكرده ام. قصه اين است كه شبى در عالم خواب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را زيارت نمودم ، در حالى كه آن حضرت نشسته بودند و حدود ده يا بيست نفر اطراف ايشان حضور داشتند و من هم در آن مجلس بودم.
حضرت فرمودند: كداميك از شما بر من زياد صلوات مىفرستيد ؟ مىخواستم بگويم كه من زياد صلوات مىفرستم ، اما ساكت شدم. بار دوم پرسيدند: باز هم كسى پاسخ نگفت . براى بار سوم حضرت فرمودند: كدام يك از شما بر من زياد صلوات مىفرستد؟ مىخواستم بگويم من ، كه با خود فكر كردم شايد ديگران بيشتر از من صلوات مىفرستند. پس آنگاه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله، بلند شده و خطاب به من فرمودند: شما بر من زياد صلوات مىفرستى ، و مرا بوسيد ؛ از آن پس اين بوي عطر از من استشمام مي گردد.
صدقه زبان
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: اى مردم ، با اطاعت خدا به خدا نزديك شويد تا اين كه خداوند شما را به خير برساند… و از اموال خودتان در حقوق لازمه انفاق كنيد. در اين حال ، مردم بلند شده و عرض كردند اى رسول خدا بدن ما ضعيف است و مال و منالى هم نداريم كه بذل و بخشش كنيم، پس چه كنيم؟
حضرت فرمودند: صدقات قلبى و زبانى بدهيد. باز مردم سؤال نمودند : چگونه صدقه بدهيم؟ حضرت فرمودند: صدقات قلبى ، اين است كه محبت خدا و محمد رسول خدا و على ولى خدا و همه كسانى كه براى قيام در راه دين خداوند انتخاب شده اند ( ائمه معصومين ، عليهمالسلام،) و محبت پيروان آنها و كسانى را كه از دوستداران شيعيان هستند در دلتان ايجاد كنيد. اما صدقات زبان ، اين است كه مشغول به ذكر خداوند باشيد و صلوات بر محمد و آلش بفرستيد ، زيرا خداوند شما را به واسطه ي اين اعمال به بهترين درجات مىرساند.
صلوات و رنج شيطان عاجزترين مردم
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از راهى عبور مىكرد. در راه شيطان را ديد كه خيلى ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده اى؟ گفت: يا رسول الله از دست امت تو رنج مىبرم و در زحمت بسيار هستم . پيامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه كرده اند ؟ گفت: يا رسول الله امت شما شش خصلت دارند كه من طاقت ديدن و تحمل اين خصايص را ندارم . اول اين كه هر وقت به هم مى رسند سلام مىكنند. دوم اين كه با هم مصافحه ( دست دادن) مى كنند. سوم آن كه ، هر كارى را كه مى خواهند انجام دهند ان شاء الله مى گويند ، چهارم از اين خصلتها آن است كه استغفار از گناهان مى كنند ، پنجم اين كه تا نام شما را مى شنوند صلوات مىفرستند و ششم آن كه ابتداى هر كارى « بسم الله الرحمن الرحيم» مى گويند.
پيامبر خدا فرمودند: دوست داريد شما را به بخيل ترين ، كسل ترين ، عاجزترين ، دزدترين و جفاكارترين مردم راهنمايى كنم ؟ بخيلترين مردم كسى است كه هنگام ملاقات با مسلمانى به او سلام نمىكند ، كسلترين مردم كسى است كه در عين صحت و سلامتى و فراغت خاطر ، خداى خود را حمد و ستايش نمى كند ، دزدترين مردم كسى است كه از نمازش مى دزدد ، جفاكارترين مردم كسى است كه نام مرا بشنود و صلوات بر من نفرستد و عاجزترين مردم كسى است كه قدرت و توانايى دعا كردن را ندارد.
منبع:
برگرفته از كتاب حكايتهاى شنيدنى از فضائل و آثار صلوات
بهیادماندنیترین جمله حضرت آیتالله خامنهای در سال ۱۳۹۰ از نظر كاربران سایت اینترنتی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب انتخاب شد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در روزهای پایانی اسفندماه ۹۰ برای دومین سال پیاپی از كاربران خود خواست تا نظرشان را دربارهی مهمترین و بهیادماندنیترین جمله رهبر انقلاب در سال از طریق پیامك و ارسال كامنت ابراز نمایند.
در پایانِ این نظرسنجی كه تا روز ۱۴ فروردین ۹۱ ادامه داشت، جمله مربوط به «پشتیبانی علنی ایران از هرگونه مبارزه علیه اسرائیل» كه در نماز جمعه ۱۴ بهمنماه سال گذشته ایراد شده بود به عنوان مهمترین و محبوبترین جمله انتخاب شد.
همچنین جملات مربوط به «شرایط بدر و خیبر» و «پاسخ به تهدیدهای آمریكا» در جایگاه بعدی قرار گرفتند.
جدول ۱۰ جملهی اول محبوب كاربران به شرح زیر است:
رتبه از نظر كاربران |
جملهی بهیادماندنی سال ۱۳۹۰ |
۱ |
من همين جا به اين مناسبت، اين جمله را عرض بكنم: حكام بحرين ادعا كردند كه ايران در قضاياى بحرين دخالت ميكند. اين دروغ است. نه، ما دخالت نميكنيم. ما آنجائى كه دخالت كنيم، صريح ميگوئيم. ما در قضاياى ضديت با اسرائيل دخالت كرديم؛ نتيجهاش هم پيروزى جنگ سى و سه روزه و پيروزى جنگ بيست و دو روزه بود. بعد از اين هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژيم صهيونيستى مبارزه كند، مقابله كند، ما پشت سرش هستيم و كمكش ميكنيم و هيچ ابائى هم از گفتن اين حرف نداريم. اين حقيقت و واقعيت است. اما اينكه حالا حاكم جزيرهى بحرين بيايد بگويد ايران در قضاياى بحرين دخالت ميكند، نه، اين حرف درستى نيست؛ حرف خلاف واقعى است. ما اگر در بحرين دخالت ميكرديم، اوضاع در بحرين جور ديگرى ميشد! |
۲ |
ما امروز در شرائط شِعب ابىطالب نيستيم؛ ما در شرائط بدر و خيبريم. |
۳ |
هم آمريكا بداند، هم دستنشاندگانش بدانند، هم سگ نگهبانش رژيم صهيونيستى در اين منطقه بداند؛ پاسخ ملت ايران به هرگونه تعرضى، هرگونه تجاوزى، بلكه هر گونه تهديدى، پاسخى خواهد بود كه از درون، آنها را از هم خواهد پاشيد و متلاشى خواهد كرد. |
۴ |
ميليونها رسانه را به كار انداختند، براى اينكه مردم را دلسرد كنند. گاهى گفتند مردم در انتخابات (مجلس نهم) شركت نميكنند… در روز جمعهاى كه مىآيد، يك سيلى سختتر به چهرهى استكبار خواهد زد. |
۵ |
تاريخ بشريت، بر سر يك پيچ بزرگ تاريخى است. دوران جديدى در همهى عالم دارد آغاز ميشود. |
۶ |
يك جمله هم راجع به اين تهديدهاى آمريكا عرض بكنيم. مرتباً تهديد ميكنند؛ تهديد به اين زبان: همهى گزينهها روى ميز است! يعنى حتّى گزينهى جنگ. اين، تهديد به جنگ است با اين زبان. خب، اين تهديد به جنگ، به ضرر آمريكاست؛ خود جنگ، ده برابر به ضرر آمريكاست. |
۷ |
فلسطين، فلسطينِ «از نهر تا بحر» است، نه حتّى يك وجب كمتر. |
۸ |
حقيقتاً انتخابات، سيلى به چهرهى دشمنان اين ملت است… حساسيتش از دفعات قبل هم شايد بيشتر است؛ به خاطر اينكه تيرهاى موجود در تركش استكبار عليه شما مردم تمام شده. هرچه ميتوانستند، ضربه زدند. |
۹ |
این سال را «سال جهاد اقتصادی» نامگذاری میكنم و از مسئولان كشور، چه در دولت، چه در مجلس، چه در بخشهای دیگری كه مربوط به مسائل اقتصادی میشوند و همچنین از ملت عزیزمان انتظار دارم كه در عرصهی اقتصادی با حركتِ جهادگونه كار كنند، مجاهدت كنند. حركت طبیعی كافی نیست؛ باید در این میدان، حركت جهشی و مجاهدانه داشته باشیم. |
۱۰ |
تا من زنده هستم، تا من مسئوليت دارم، به حول و قوهى الهى نخواهم گذاشت اين حركت عظيم ملت به سوى آرمانها ذرهاى منحرف شود. |
حضرت فاطمه سلام الله علیها •
إحقاق الحقّ: ج 19، ص 129
امام حسنعسگرى (ع) فرمود: به حضرتعلى (ع) گفته شد، آيابراى حضرتمحمّد (ص) آيه و معجزهاى مثل آيه و معجزه حضرت موسى (ع) بود …؟ امام در پاسخ فرمود:
«اى وَالَّذى بَعَثَهُ بِالْحَقِّ نَبِيّاً ما مِنْ ايَهٍ كانَتْ لِأَحَدٍ مِنَ الْأَنْبِياءِ مِنْ لَدُنْ ادَمَ (ع) الى أَنِ انْتَهى الى مُحَمَّدٍ (ص)، الَّا وَ قَدْ كانَ لُمحَمَّدٍ (ص) مِثْلُها أَوْ افْضَلُ مِنْها …» «4»
آرى، قسم به آنكه او را بحق، به نبوّت برانگيخت، هيچ آيه و معجزهاى نيست كه براى كسى
امامت و ولايت، ص: 21
از انبيا از حضرت آدم تا آن حضرت، باشد مگر آنكه براى حضرت محمّد (ص) مانند آن يا بهتر و بالاتر از آن بود.
بزرگترين معجزه پيامبر، معجزه جاويدان او يعنى «قرآن مجيد» است كه در تمام زمانها و در ميان تمام جامعههاى بشرى تا قيامت، حجّت و نشانه حقانيّت پيامبر اسلام است و هر گز تحريف و باطل نمىشود و هيچگاه طراوت و روشنى خود را از دست نخواهد داد، در حالى كه معجزه ساير پيامبران چنين نبوده و طراوت و اعجاز آن مربوط به زمان و مكان خاص خود بوده است و خود آن معجزه باقى نمانده است.
حضرت رضا (ع) درباره قرآن و عظمت آن چنين فرمود: قرآن ريسمان استوار الهى و دستگيره مطمئن و روشن و شيوه كاملتر خدايى است كه بشر را به سوى بهشت مىبرد و از آتش رها مىسازد. در طول زمان كهنه و فرسوده نمىشود و بر سر زبانها پست و فاسد نمىگردد؛ زيرا چنين نيست كه قرآن براى زمانى خاص قرار داده شده باشد، بلكه خدا آن را دليل و معيار حق و بر هر انسانى حجّت قرار داده است. هيچگاه باطل، نه از گذشته و نه در آينده سراغ آن نمىآيد. اين قرآن از ناحيه فردى حكيم و در خور ستايش نازل شده است. «1»بحارالانوار ج17 ص 210
نظر به اهميت ويژه آموزش در اسلام، معلّم و مربى نيز از منزلت ارزندهاى برخوردار است. ارزش تعليم و آثارى كه از آن ناحيه بر سرنوشت دانش آموز و دانشجو بار مىشود، حساسيت مقام معلّم وارزش كارى او را دو چندان مىكند.
دراينجا به چند روايت درباره ارزش و مقام معلّمانى كه دركنار علم آموزى، راه خير و سعادت را نيز به دانش آموزان نشان مىدهند، اشاره مىكنيم تا عظمت مقام معلّم از نظر اسلام، روشن شود.
رسول اكرم صلىالله عليه و آله فرمود:
«انَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ حَتَّى النَّمْلَةِ فى جُحْرِها وَحَتَّى الْحُوتِ فِى الْبَحْرِ يُصَلُّونَ عَلى مُعَلِّمِ النَّاسِ الْخَيْرَ» «2»
سه دسته هستند كه كسى جز منافق، حق آنها را سبك نمىشمارد: كسى كه در اسلام، مويش را سفيد كرده و امام عادل و كسى كه نيكى را به ديگران آموزش مىدهد.
در روايات اهل بيت عليهمالسلام حقوق زيادى در اين زمينه بيان شده است كه ما به بيان برخى از آنها بسنده مىكنيم:
الف- تكريم و تعظيم:
يكى از حقوق استاد برشاگرد، تكريم و احترام اوست كه از اهميت ويژهاى برخورداربوده و يكى از اسباب توفيق در تحصيل علم است. حضرت سجّاد عليهالسلام در رسالهاى كه به «رساله حقوق» معروف است، چنين مىفرمايد:
«وَامَّا حَقُّ سائِسِكَ بِالْعِلْمِ، فَالتَّعْظيمُ لَهُ …» «2»
آرزو بر دو قسم است «آرزوهاى كاذب»، كه همچون سراب در بيابان زندگى ظاهر مىشود و تشنهكامان را به دنبال خود مىكشاند و هر لحظه تشنهتر مىسازد تا از شدت تشنگى هلاك شوند، و «آرزوهاى صادق» و مثبت و سازنده كه همچون آب حيات، گلستان وجود آدمى را سيراب و پرثمر مىسازد و انسان هر چه براى رسيدن به آن زحمت مىكشد، نشاط و معنويت بيشترى مىيابد.
اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده است: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلًا. (كهف: 46)؛ مال و فرزندان، زيور حيات دنيا هستند و باقيات الصالحات (ارزشهاى پايدار و شايسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميد بخشتر است.»
1- خدا کند شغل نافع به حال خود را تشخیص دهیم و تثبیت در آن پیدا کنیم و در آن ثابت قدم باشیم، و هر روز فکر تازه ای در سر نداشته باشیم و هر لحظه به رنگی نباشیم!
۲) به فکر خود باشیم، خود را اصلاح کنیم. اگر به خود نرسیدیم و خود را اصلاح نکردیم، نمی توانیم دیگران را اصلاح کنیم.
3) باید هر کسی در شبانه روز، مقداری از وقت خود را صرف تحصیل علوم دینیه کند، ولو به فرض، یک ساعت در شبانه روز
4) ابتلائات برای این است که یقین پیدا کنیم.
5) کسی که بداند در مرآی و مسمع خدا است، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم.
6) ما باید با احادیث سر و کار داشته و آنها را مطالعه کنیم؛ چرا که شفا در اینها است.
یستمعامل جدید شرکت «مایکروسافت» به نام «ویندوز 8» قابلیتها و امکانات متعدد جدیدی به چشم میخورد. ممکن است کار با آنها در نگاه اول برای کاربران سخت به نظر برسد، در صورتی که رابط کاربری «ویندوز 8» بسیار نیز کاربرپسند است. در این ترفند ها قصد داریم به معرفی 10 نکته و ترفند برای آشنایی بیشتر با «ویندوز 8» بپردازیم.
1. خاموش کردن دستگاه
خاموش کردن کامپیوتر در ویندوز 8 مقداری متفاوت از قبل است. برای این کار بایستی در نمایه Metro، نشانگر ماوس را بر روی دکمه Start در گوشه سمت چپ صفحه ببرید و سپس Settings را انتخاب کنید. در سمت راست، منویی ظاهر خواهد شد که شما میتوانید با مراجعه به Power، اقدام به خاموش کردن دستگاه کنید.
2. تبدیل درجه حرارت به سانتیگراد
در برنامه مربوط به آبوهوای موجود در نمایه Metro که با عنوان Weather مشخص شده است، به طور پیشفرض درجه هوا با واحد فارنهایت مشخص شده است. در صورتی که دوست دارید دما با سانتیگراد نمایش داده شود، کافی است کلیدهای ترکیبی Windows + C را فشار داده و به Settings بروید. در این قسمت میتوانید تغییرات لازم را اعمال نمایید.
3. عبور سریع از Lock Screen
در نمایه Metro «ویندوز 8» صفحهای به نام Lock Screen تعبیه شده است که پیش از ورود به ویندوز نمایش داده میشود. در صورتی که از صفحه نمایش لمسی استفاده میکنید با کشیدن انگشت خود بر روی صفحه میتوانید از این صفحه عبور کنید. همچنین با استفاده از دوبار کلیک ماوس و یا فشردن کلید Enter کیبورد نیز میتوانید صفحه Lock Screen را رد کنید.
4. جستجوی سریع
در صورتی که قصد جستجوی محتویات کامپیوتر را دارید و در صفحه آغازین نمایه Metro حضور دارید کافی است شروع به تایپ عبارت مورد نظر خود کنید. خواهید دید که صفحه جستجو ظاهر میگردد.
5. مشاهده برنامههای مورد علاقه به هنگام جستجو
در قسمت جستجو، لیستی از همه برنامههای نصب شده به چشم میخورد. برای ویرایش این لیست میتوانید به Control Panel رفته، بر روی منوی Search در سمتراست صفحه کلیک کرده و برنامههای مورد علاقه خود را به آن منتقل کنید.
6. باز نمودن Task Manager
در «ویندوز 8» نیز به مانند ویندوزهای قبلی با فشردن کلیدهای ترکیبی Ctrl+Shift+Esc میتوانید به Task Manager ویندوز دسترسی داشته باشید.
7. راهاندازی مجدد Windows Explorer
در «ویندوز 8» به مانند ویندوزهای قبلی امکان بستن کامل سرویس Windows Explorer یا explorer.exe وجود ندارد. با این حال شما میتوانید پس از مراجعه به Task Manager و انتخاب Windows Explorer بر روی دکمه Restart موجود در Task Manager کلیک کنید تا این سرویس از نو راهاندازی شود.
8. باز نمودن سریع منوی File History
شما میتوانید برای مشاهده تاریخچه هر فایل از قابلیت File History در «ویندوز 8» استفاده کنید. این قابلیت این امکان را فراهم میکند تا فایل خود را به نسخه قبلی آن بازگردانی کنید. برای این کار در هر پوشه، برای دسترسی سریع به File History میتوانید از سه دکمه پایین صفحه استفاده کنید. این دکمهها امکان بازگردانی فایل انتخابی را فراهم میکنند.
9. پیشنمایش پشتیبان فایلها
فایلهای Backup یا پشتیبان برخی فایلها که توسط قابلیت File History فراهم شده است، به صورت تصاویر کوچک نمایش داده میشود. کافی است آیکن آنها را انتخاب نمایید تا محتویات آنها قابل مشاهده شود.
10. افزودن برنامههای دیگر به صفحه آغازین نمایه Metro
شما میتوانید علاوه بر برنامههایی نظیر Weather و News، برنامههای دیگری را نیز به صفحه آغازین نمایه Metro اضافه کنید. برای این کار کافی است نام برنامه را جستجو کرده و پس از نمایش نتایج جستجو بر روی آن راستکلیک نموده و Pin را انتخاب نمایید. برای این که این برنامه از این قسمت حذف شود، میتوانید مجدد راستکلیک کرده و Unpin را انتخاب نمایید.
|
۴-اگر بخواهیم محیط خانه گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد. [همان ۱/۳۰۰]
۳) ائمه ما (علیهم السلام) دعاها را در اختیار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببینند. [همان: ۱/۱۸۹]
بنابر بعضی احادیث ، بیشتر باران حضرت مهدی (ع) عرب نیستند .شمار زیادی از ایرانیان جزء اصحاب خاص آن حضرت اند .
علی (ع) فرمود : گویا می بینم که ایرانیان در مسجد کوفه ،در خیمه های خود مشغول تعلیم قرآن به همان صورتی که نازل شده می باشند .
بحارالانوار،ج52 ،ص 364
امام زمان (ع) کوفه را مقر خلافت جدش امیر المومنین (ع) بوده ،به عنوان مقر خلافت خود انتخاب خواهد کرد .کوفه در آن زمان به قدری بزرگ می شود که خانه های آن به نهر کربلا-که اکنون نزدیک به صد کیلومتر فاصله دارد -متصل می شود .
در آن دوران چون مسجد کوفه ظرفیت آن جمعیت عظیم را ندارد ،توسعه می یابد یا مسجد دیگری بنا می شود که هزار در خواهد داشت .زمین کوفه در آن زمان آن قدر گران می شود که معادل یک وجب زمین کوفه ،طلا می دهند .
بحارالانوار ،ج52،ص 318 و ص33 ٍ324.326/11.
حَسِّنوُا أخلاقَكُم وأَلطِفُوا جِيرانَكُم وأَكرِمُوا نِسائَكم، تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ.
اخلاقتان را نيكو كنيد و با همسايگان خود مهربان باشيد و زنانتان را گرامى بداريد تا بدون حساب وارد بهشت شويد.
وسائل الشيعة - ج 1 - ص 301
آن شب که نماز جماعت که پایان یافت ، رسول خدا(ص) رو به علی (ع) کرد و فرمود ” علی جان ! امشب به میهمانی تو می آیم “
حضرت علی (ع) شرم کرد که بگوید در خانه چیزی نداریم که از شما پذیرایی کنم .تنها در پاسخ پیامبر (ص) عرض کرد “ای رسول خدا !آمدن شما به خانه ما موجب ارجمندی و بزرگواری ماست “
سپس برخاست ،به خانه آمد ،به فاطمه زهرا(س) گفت “ای پاره تن رسول !امشب پیامبر خدا (ص) به خانه ما می آید و در خانه چیزی نیست “
آن گاه رسول خدا (ص) ،علی مرتضی (ع) ، فاطمه زهرا (س) و حسن و حسین (ع) که سلام و درود خداوند بر آنان باد - گرد هم آمدند و آن طعام بهشتی را تناول کردند .
منهج الصادقین ،ج 2، ص 119-120
• پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله):
ما مِن رَجُلٍ يَغرِسُ غَرساً إلاّ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الأجرِ قَدرَ ما يَخرُجُ مِن ثَمَرِ ذلِكَ الغَرسِ.
هر كه نهالى بكارد، خداوند به مقدار ميوهاى كه از آن درخت به دست مىآيد، در نامه اعمال او پاداش مىنويسد.
حكمت نامه پيامبر اعظم(ص) - ح 10114. حكمت نامه پيامبر اعظم(ص) : ج13- ص44 - ح 10114
• امام عسکری (سلام الله علیه) :
• إتَّقُوا اللَّهَ وكونوا لَنا زَيناً ولاتَكونوا شَيناً.
تقواى الهى پيشه كنيد و زينت ما باشيد، نه مايه سرشكستى.
بحارالأنوار - ج 78 - ص 372 . میزان الحکمة ج13- ص198
امام مهدی (سلام الله علیه) : •
إنّا يُحيطُ عِلمُنا بِأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَىءٌ مِن أخبارِكُم.
ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.
بحار الأنوار - ج 53 - ص 175
اين روش که سابقه اي طولاني در نظامهاي آموزشي دارد به ارائه مفاهيم به طور شفاهي از طرف استاد و يادگيري آنها از طريق گوش کردن و يادداشت برداشتن از طرف شاگرد مي پردازد. در اين روش يک نوع يادگيري و رابطه ذهني بين استاد و شاگرد ايجادمي شود.
مراحل اجراي روش سخنراني
مرحله اول: آمادگي براي سخنراني
- آمادگي از نظر تجهيزات (آيا در سخنراني از وسايل آموزشي استفاده خواهد شد؟)
- آمادگي عاطفي (آيا من با آسودگي سخنراني مي کنم؟)
- آمادگي از نظر زمان (آيا زمان کافي براي آماده شدن وجود دارد؟)
مرحله دوم: مقدمه سخنراني
1- ايجاد رابطه بين استاد و شاگرد (استاد در ابتداي صحبت با دانش آموزان گپي بزند. لطيفه اي تعريف کند و …)
2- جلب توجه شاگردان: با فعاليتهايي همچون طرح سوال، بخث و گفتگو، استفاده از وسايل بصري مي توان به اين مهم دست پيدا کرد. در جلب توجه شاگردان، روايت نکات زير مي تواند بسيار مفيد باشد: الف: شناخت علايق و خواسته هاي شاگردان (توجه به عواملي همچون سن، جنس، وضع اجتماعي، اقتصادي و …)
ب: ايجاد انگيزش (در فرآيند تدريس، بهتر است به شاگرد گفته شود موضوع مشکل ولي قابل فهم و حل مي باشد.)
ج: بيان صريح هدفها و نکات مهم سخنراني
د: استفاده از پيش سازمان دهنده: ارائه پيش سازمان دهنده باعث دسته بندي اطلاعات، حفظ کردن آنها مي شود.
ه) پيش آزمون و فعال کردن آگاهي و اطلاعات شاگردان: آزوبل مي گويد: «يادگرفته هاي قبلي فراگيران مهمترين عامل در يادگيري آنهاست».
مرحله سوم: متن و محتوي سخنراني
1- جامع بودن محتوي: متن سخنراني بايد تمام اهداف آموزشي را در بر داشته باشد. شاگرداني که سخنراني معلمانشان جامعيت بيشتري داشته باشد بهتر ياد مي گيرند.
2- سازماندهي منطقي محتوي: اسکينر معتقد است وقتي مواد آموزشي خوب سازماندهي شوند. يادگيري آسانتر مي شود زيرا سازماندهي قدرت درک مفاهيم را افزايش مي دهد.
3- استقرار توجه شاگردان در طول ارائه محتوي
الف: تغييردادن محرک: تنوع در به کارگيري محرکها سبب بالا رفتن انگيزه يادگيري خواهد شد. بين تنوع در حرکات و حالات چهره استاد و پيشرفت تحصيلي شاگردان، رابطه مستقيم وجود دارد. تغييرات تُن صدا در هنگام صحبت متناسب با موضوع در يادگيري تأثيرگذار است. تحقيقات نشان داده است که رابطه تغيير محرک و پيشرفت تحصيلي در دبستان منفي و در دبيرستان مثبت است.
ب: تغيير کانالهاي ارتباطي: با تعييردادن ارتباط از سمعي به بصري احتمال تغيير مناسب در الگوي رفتاري به وجود مي آيد. بزرگسالان نظام آموزش بصري را بر سمعي ترجيح مي دهند. (استفاده از اسلايد، نمودار، عکس و ساير رسانه هاي بصري)
ج: فعاليت جسمي: يادگيري بايد به صورت فعالانه انجام شود. معلمان مي توانند روش تدريس خود را با امکان درگيري جسمي و فکري شاگردان در روند يادگيري، غني تر سازند. مثلاً با زنگ تفريحهاي کوتاه مدت در بين سخنراني، تکرار پاسخ شاگردان و استفاده از اسامي در مخاطب قراردادن آنها، موجب ايجاد توجه بيشتر در فرآيند تدريس شوند.
د: استفاده از طنز: کاربرد طنز در تدريس، ميزان توجه و يادگيري شاگردان را افزايش مي دهد (البته شوخيهايي که مربوط به مطلب تدريس شود).
ه: شور و حرارت سخنران: تحقيقات بيانگر اين نکته است که مطالبي که با ذوق و شوق از جانب استاد ارائه شود بيشتر و بهتر ياد گرفته مي شود. (آهنگ صدا، تغيير حالات چهره، ارتباط چشمي)
و: پرسش و پاسخ در حين سخنراني: سوال کردن از شاگردان مي تواند تأثيرات مطلوب زير را داشته باشد:
- تأکيد - تمرين - خودآگاهي - توجه - استراحت کوتاه - تکرار
مرحله چهارم: جمع بندي و نتيجه گيري
بعد از اتمام سخنراني استاد مي تواند:
الف: از شاگردان بخواهد که بعضي از نکات مهم درس را به خاطر بياورند يا نظر خود را درباره آنها بگويند.
ب: به سوالهاي شاگردان پاسخ گويد.
ج: نکات مهم و اساسي درس را گوشزد و مرور کند.
در پايان يک جلسه سخنراني، استاد بايد با شاگردان وارد مسائل غيررسمي شود تا خشکي و يکنواختي درس کاهش يابد و شاگردان در جلسات ديگر با رغبت بيشتر شرکت کنند.
محاسن و محدوديتهاي روش سخنراني
الف) محاسن
روش سخنراني، مختص کلاسهاي پرجمعيت است. روش بسيار ارزاني است. اين روش مي تواند تا حد زيادي با برنامه استاد تطبيق يابد. با توجه به موقعيتهاي زماني و مکاني و مجموعه تجهيزات، روش سخنراني بسيار انعطاف پذير است موقعيت سخنراني ممکن است سبب تقويت اجتماعي، ذوق زيبايي، علاقه، اعتماد به نفس و کاهش احساس تنهايي شود.
ب) محدوديت روش سخنراني
در اين روش، چون استاد متکلم وحده است شاگردان چندان فعال نيستند. بيشتر از حس شنوايي استفاده مي شود. قدرت تکلم شاگردان چندان تقويت نمي شود. تفاوتهاي فردي در آن منظور مي گردد. و محدوديت روش سخنراني بيشتر متعلق به عدم کاربرد صحيح آنهاست. اين روش، مستلزم وجود برخي از خصوصيات شخصيتي مانند صدا، روش سخنگويي، رواني سخن، آرامش و نظم و … است
مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد چشم است.
اگر از قرآن استفاده نمی کنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است.
نسبت این دنیا و عالم آخرت، مثل شکم مادر و عالم رحم با این عالم است (والموت ولاده الروح: مرگ، تولد روح است.
هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید.
ما باید در اعتقادات و اعمال، چه عمل شخصی مان و یا عمل نوعی و اجتماعی مان و در عبادتمان، از تحصیل رضایت خدا، لحظه ای غافل نشویم و مسامحه نکنیم که اگر مسامحه بکنیم، در همان آن، خاسر و زیانکار شده ایم.
وقتی که روح انسان به عالم دیگر رفت، می فهمد این همه تشریفات در دنیا لازم نبود.
باید بدانیم علاج ما، اصلاح نفس است در همه مراحل، و از این مستغنی نخواهیم بود و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
خدا می داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند، چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است
(سخنانی از مرحوم آیت الله بهجت )
هر روز، یک روایت از کتاب (جهاد النفس) وسائل الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان می بینید که سر یک سال، عوض شده اید!
(سخن از آیت الله بهجت )
گزارش نويسي : انتقال پاره اي از اطلاعات است که به کسي که از آن بي طلاع است و يا آگاهي کافي ندارد.
ويژگي يک گزارش خوب : براي تهيه پيش نويس و ارائه يک گزارش مطلوب که کارايي داشته باشد و مورد توجه خواننده آن قرار گيرد ، بايد اصول و قاعدي را رعايت کرده که مهم ترين آنها به شرح ذيل مي باشد :
1-وحدت موضوع 2- نظم و ترتيب مطالب 3- کامل بودن مباحث 4- کوتاه بودن سخن 5- رعايت اصول دستور زبان فارسي 6- املاي درست واژه ها 7- ساده نويسي 8- گويا بودن و صراحت کلام 9- سرعت در کار 10- رازداري 11- رعايت احترام و عفت کلام 12- امانت داري و راستي
حال مختصري در مورد هر يک توضيح داده خواهد شد .
1- وحدت موضوع : زياد بودن مطالب متعدد در يک گزارش آن را گرانبار مي سازد و از آنجايي که گزارش چند موضوع را در بر داشته باشد مجبوريم نسخه هاي متفاوتي از آن در قسمت هاي مختلف بايگاني کنيم که ممکن است به فراموشي سپرده شود پس بهتر است براي هر موضوع مستقل ،گزارش جداگانه اي تهيه شود .يا اگر مي خواهيم گزارش تفصيلي و جامعي تهيه کنيم که ناگزيم چندين مورد در آن بحث شود بايد مطالب را فصل بندي کنيم .
2- نظم و ترتيب مطالب : بيان مطالب به صورت پراکنده تاثير نامطلوبي بر ذهن خواننده مي گذارد ، نويسنده گزارش بايد مطالب خود را با ترتيب صحيح و منطقي بيان کند و از آشفتگي و درهم نوشتن اطلاعاتي که تهيه نموده است خودداري کند .
3- کامل بودن مباحث : موارد مورد بررسي در متن گزارش بايد در بردارنده همه اطلاعات مورد نياز باشد و مطالب به صورت کامل بيان گردد .البته کامل بودن مباحث به مفهوم پُر گويي و دراز نويسي نيست .مطالب طرح شده در يک گزارش بايد در عين کامل بودن به طور کوتاه و از توضيحات اضافي در آن خودداري گردد .
4- کوتاهي سخن : کوتاه نويسي يکي از رکن ها و مهم ترين نکته در گزارش نويسي است . در گزارش نبايد هيچ لفظ يا عبارت زائي به کار برده شود چون در دنياي امروزي همه خوانندگان نامه فرصت کافي براي خواندن نوشته هاي طولاني را ندارند و گزارش طولاني موجب خستگي خواننده مي شود .بنابراين گزارشگر بايد با بهره گرفتن از کمترين واژه ها و کوتاه ترين جمله ها استفاده کند . يعني کم گويي و گزيده گويي ،تا خواننده با علاقه و حوصله بيش تر به خواندن آن بپردازد .البته اختصار بيش از حد نيز نوشته را نارسا مي سازد .
5- رعايت اصول دستور زبان فارسي : نويسندگان گزارش بايد با عنايت و دقت به اين موضوع نظر کنند و با مطالعه دقيق ، با قواعد زبان فارسي آشنا شوند .ساختمان کلمه و انواع جمله و وجوه فعل و صفت ها و قيد ها را بشناسند و اصول درست نويسي را به کاربندند .جابه جا نوشتن ارکان جمله و به کار بردن قيد هاي غير ضروري و رعايت نکردن دستور زبان فارسي يکي از معايب گزارش است .
6- املاي درست واژه ها : گزارش بايد بدون غلط املايي نوشته شود .نويسنده هرگز نبايد واژه هايي که املاي درست آنها را نمي داند به کار برد . نوشتن يک واژه به صورت غلط يا نادرست ،گزارش را نزد خواننده آن بي اعتبار مي سازد.
7- ساده نويسي : گزارش بايد شيوا و رسا باشد ، يکي از وظايف مهم نويسنده گزارش ،روان و آسان نوشتن است .گزارشگر بايد مقصود خود را به دور از هر گونه لفظ پردازي و با استفاده از واژه هاي ساده و اداري بيان کند و در نوشته خود از تکلف و به کار بردن عبارت نامفهوم و واژه هاي نامانوس و ترکيب هايي که معناي آن ها براي همگان روشن نيست دوري کند . نوشتن بسيار ساده نيز توجه خواننده را جلب نمي کند .پس سادگي بايد با متانت و زيبايي متن همراه باشد .
8- گويا بودن و صراحت کلام : گزارش بايد به طور صريح و مستقيم بر موضوع دلالت کند و خالي از هر گونه ايهام باشد . نويسنده گزارش بايد بکوشد منظور خود را به طور روشن و گويا به رشته تحرير درآورد و از به کار بردن عبارت هاي رمزي و مبهم و پوشيده گويي پرهيز کند .
9- سرعت در کار : تهيه گزارش بيشتر به منظور حل ي مشکل اداري است ،که گاهي تاخير و کندي در تهيه آن مي تواند موجب وارد شدن خسارت و از بين رفتن حق يا حقوق کسي يا گروهي شود . هر چند رعايت سرعت يکي از اصول مهم در تهيه گزارش است ،ولي نويسنده نبايد به بهانه شتابزدگي ،اصول دستور زبان فارسي و نظم را رعايت نکند و متني درهم و نادرست ارائه دهد .
10- امانت داري و راستي : نگارش و گزارش نويسي فن شريفي است .اين فن نيازمند به دانش هاي گوناگون و امانت داري و حسن نظر و استواري راي مي باشد .
وقتی افرادی را می بینم که در تمام مدت عمرشان فقط در تکاپو هستند که قدم خیری برای مردم بر دارند و یا در عبادات و زیارات میکوشند و بهره مند هستند در دل آرزو میکنم که ای کاش من هم چنین بودم ولی تا موقع عمل میشود با اینکه سعی خود را میکنم نمی شود نمیدانم چکار باید بکنم که خداوند متعال توفیق زندگی توأم با بندگی را نصیبم کند؟ نیت و قصد میکنم و تلاش هم اما بی اثر میماند و یا بزودی به حالت قبل باز میگردم و در دنیای خودخواهی و منیّت فرو میروم برای یافتن اینکه چطور میتوانم توفیق پیدا کنم به بررسی پرداختم و به این نتایج رسیدم البته از قبل هم کماکان میدانستم اما این بار عمیقا به باور خود رساندم که دانستن کاری از پیش نمیبرد و باید هر مقدار طالب هستم به همان مقدار هم بکوشم و الا همه دلشان میخواهد پیامبر باشند و راه و رسم سلوک را هم خوب میدانند اما سال های سال در جا میزنند ما واقعا هنوز به این نرسیده ایم که وقتی حرف از عمل میشود نقش آن چقدر پر رنگ است و باید بدانیم که به یکباره نمی توان به آن ایده آلی که در ذهن داریم برسیم بلکه باید به تدریج و پله پله پیش رفت تا صعود کرد .
در این مسیر باید به یک دید کلی رسید و آنچه در بدو امر رخ مینماید چرایی و انگیزه ما از آن چیزی است که می خواهیم. و به عبارتی باید ببینیم نیت ما چیست؟ حالا ما متعالی ترین نیت را در نظر می گیریم و می گوییم می خواهیم به قرب الهی برسیم یعنی رسیدن به همان خیر دنیا و آخرت.
که از طریق حفظ خود حقیقی و معنوی انسان و سالم سازی و ارتقای کمالات روح حاصل می شود. همان که از آن به یاد خود تعبیر می شود و قرآن کریم آن را مستلزم یاد خدا معرفی می نماید. یاد خودی که هدف آن یاد خدا و معرفت الهی است.
و این مستلزم این است که انسان با ترک گناه و انجام واجبات، خویش را به گونه ای بسازد که شخصیت و زندگی او مورد رضایت خداوند باشد و در آخرت نیز شاهد نیکبختی و سعادت گردد.
بنابراین فرآیندی که باعث می شود انسان گناه را ترک کند و به انجام عبادات و اعمال نیک دینی و اخلاقی رو بیاورد و آن را با انگیزه فراوان انجام دهد چند چیز است که عبارت اند از:
1- خود را بشناسد و بداند که حقیقت او روح و قلب معنوی او است و نه بدن و جنبه های طبیعی.
و گفتیم که به دانستن قانع نباشد و آن را در عمل هم ثابت کند همانقدر که به جسمش میرسد به روح خود نیز برسد به نیازمندی هایی مقدس روح احترام بگذارد و او را در چنگال نفس سرکش به فراموشی نسپارد.
2- بداند که تمامی عوامل و عناصر دیدنی و شنیدنی و گفتارها و رفتارهایی که انجام می دهد مانند نهرهایی که به حوض واحدی می ریزند، به قلب انسان وارد می شوند و در آن تأثیر مثبت یا منفی ایجاد می کنند، شخصیت انسان حاصل تأثیر تمامی عوامل تربیتی و محیطی است.
اگر واقعا طالب صفای دل هستی باید ببینی در آن چه میریزی چه میشنوی چه میبینی مسلما از خلال این موسیقی های پوچ و بی مفهوم هیچ معرفتی وارد قلب خود نخواهی کرد و یا با دیدن انواع و اقسام فیلم ها و کتاب های بی و سروته که بجز پرورش قوه وهم و خیال چیزی نصیب شما نخواهد کرد
شاید به نظرتان مسخره و تکراری و شعار بیاید اما لطفا لحظه ای به امور روزمره خود نظری بیندازید یک ریز گوش ما در حال شنیدن موسیقی است . به گونه ای که گویا معتاد شده ایم که مدام در گوشمان چیزی نواخته شود و این اصلا خوب نیست . از جنبه دینی هم که به آن نگاه نکنیم و علمی ببینیمش خواهیم دید که چه اثرات مخربی روی مغز و اعصاب ما دارد .
3- تأثیر منفی گناه و همچنین آثار مثبت عمل صالح را در روح و قلب خود مورد مطالعه قرار دهیم و بدانیم که گناه و معصیت چه مقدار در روح تاریکی و کدورت ایجاد می کند و به عکس عبادات و اعمال صالح چقدر به او توانایی معنوی و نورانیت می بخشد.
4- نیاز خود در دنیا و آخرت به عمل صالح برخواسته از ایمان را خوب بداند و درک کند که بعد از مرگ همین اعمال نیک یا بد او هستند که تجسم پیدا می کنند و سعادت و شقاوت و لذت و یا رنج او را رقم خواهند زد. اگر این گونه خودشناسی برای انسان پیدا بشود، آنگاه انگیزه بسیار قوی ای برای ترک گناهان و عمل و عبادت خواهد داشت و البته در این صورت خداوند نیز به انسان توفیق عمل خواهد داد.
1. تلاش و همت خود انسان،
2. فراهم شدن شرایط از سوی دیگران
3. خواست خداوند و جور شدن امور.
در این راستا باید ابتدا توفیق تعریف شود تا مقدار نقش عوامل دخیل در آن نیز بیشتر آشکار گردد. امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه «وَ ما تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ؛ توفیقى برایم نیست مگر به کمک خداوند تعالى» (هود/88) و نیز آیه شریفه «إِنْ یَنْصُرْکُمُ… ؛ اگر خداى تعالى ناصر شما باشد کسى بر شما غالب نیست و اگر او شما را خوار گرداند…» (آل عمران/160) چنین فرموده
اند هر گاه بنده آن طاعتى را که خداى تعالى امر فرموده انجام دهد کارش بر وفق امر الهى مىباشد و بنده هم به خاطر همین عمل موافق امر الهى موفق نامیده مىشود و دیگر چندان مهم نیست کدام یک از عوامل بیشتر و یا کمتر در آن دخیل بوده است.
بنابراین توفیق یعنى موافقت اعمال با اوامر الهى. اما گاهى واژه توفیق در بین عرف بطور عامتر استعمال مىشود و آن یعنى عمل بر وفق هدف به تحقق بیانجامد.
در هر حال براى کسب توفیق اسباب دیگری مىباشد که بعضى از آنها عبارتند از:
1- اطاعت از اوامر الهى: مولاعلى علیه السلام مىفرمایند: «ایها الناس انه من استنصح الله وفق و من اتخذ قوله دلیلاً هدى للتى هى اقوم فان جارالله آمن و عدوه خائف؛ اى مردم هر کس خداوند تعالى را نصیحت گر خود پذیرد موفق شده است (و به توفیق دست یافته است) و هر کس قول خداوند تعالى را راهنماى خود گیرد به چیزى هدایت یافته که پابرجاتر و مستحکمتر مىباشد زیرا پناهنده به خدا ایمن و دشمنش ترسو و دل نگران است» (شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 9، ص 106) در روایت شماره بعد مىفرمایند: «من استنصح الله حاز التوفیق؛ هرکس خداوند تعالى را ناصح خود گیرد توفیق را کسب کرده است»
بنابراین اولین سبب کسب توفیق اطاعت از اوامر الهى و گوش به فرمان خداوند بودن است. اگر بنده مطیع خدای متعال باشد برای انجام کار نیک و عمل صالح توفیق می یابد و حتی هنگام معصیت ممکن است خدای متعال میان او و گناه مانع و فاصله ایجاد نماید.
2- بهره بردن از تجربیات موفق گذشته: تجربههاى توفیق آمیز گذشته خود عاملی برای توفیق یافتن در ا نجام اعمال است. امام على(ع) مىفرمایند: «من التوفیق حفظ التجربة؛ از جمله توفیق، تجربه مىباشد.»
4- در خواست از خدا: دعا و درخواست مخصوصاً با تضرع و حال و اشک چشم و دل شکسته علاوه بر آثار مادى و معنوى استجابت، دل را بر انجام اوامر الهى رقیق و آماده مىسازد و آن را از کدورات تعلق و تشویش و اضطرابهاى ناشى از وسوسههاى یأسآور شیطان و نفس اماره پالایش مىدهد.
توسل به ائمه اطهار(ع) هم در همین راستا مىباشد فقط غفلت نشود که «… و من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزاء بنفسه…» امام رضا(ع) مىفرمایند: هر کس از خدا توفیق را مسئلت کند در حالى که کوشا و تلاش گر نیست خود را به استهزاء و شوخى گرفته است.
5- موافقت و خواست الهی: البته برتر از همه ارادهها اراده الهی است. اراده الهی بر اساس عدالت، حکمت و رحمت او می باشد. این جاست که فاکتورهای متعددی در موفقیت و عدم موفقیت ما دخالت دارد که از آن به عوامل ظاهری مادی و عوامل ناپیدای معنوی یاد می کنند.
آنچه مهم است این است که ما طبق وظیفه خود عمل کنیم و موانع را تا جایی که میتوانیم برطرف کنیم.
انسان باید انگیزه خدایی داشته باشد و در حال حرکت به سوی او باشد، این حالت باعث میشود حالت رضایت به او دست داده و به همین سبب خداوند اسباب لازم برای توفیق او را که خود بدان آگاهتر است فراهم مینماید.
شرط نتیجه بخشیدن این چند توصیه و راهکار فقط عمل به آن مىباشد
1- همه چیز چون بسیار شود خوار و ارزان گردد ، مگر علم و دانش كه هر چه بیشتر شود عزیزتر باشد.
2- جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می یابد كه خواندن ، كار روزانه اش باشد.
3- كتاب معلمی است كه بدون عصا و تازیانه ما را تربیت می كند.
4- كتابِ خوب در حكم رفیق خوب است.
5- كوشش برای كسب دانش نخستین و یگانه پایه ی فضیلت است.
6- همه ی اندیشه و گفتار و كردار نیك نتیجه علم و معرفت است و همه ی اندیشه و گفتار و كردار زشت ثمره نادانی.
7- اطاقِ بدون كتاب مانند جسم بی روح است.
8- اگر مادر نباشد جسم انسان ساخته نمی شود واگر كتاب نباشد روح بشر پرورش نمی یابد.
9- بعد از كتب آسمانی شریف ترین و مفیدترین كتاب ها بیوگرافی و شرح حال است.
10-بهترین كتاب آن كتابی است كه انسان را به تفكر وادارد و الا به درد پاره كردن هم نمی خورد.
11-جهان كتابی بسیارعالی است ولی كسی كه خواندن نمی داند فایده ای از محتوای آن بر نتواند گرفت.
12-چند دقیقه یا چند ساعت از وقت را با مطالعه گذرانیدن یكی از بزرگترین لذایذ روحی انسان است.
13-خواندن، انسان را كامل می كند و سخنرانی و گفتگوی او را حضور ذهن و سرعت انتقال می دهد.
14-كتاب برای جوانان راهنمایی است كه آنها را به سوی شرافت و فضیلت می كشاند.
15-مطالعه ی كتاب یعنی تبدیل ساعت های ملامت بار به ساعات لذتبخش .
آنگاه كه اميرالمومنين على (عليه السلام ) به دنيا آمد، نور حضرت از كعبه تا سينه آسمان را شكافت و بتهايى كه بر روى كعبه نصب شده بود به صورت افتادند.
شيطان فرياد بر آورد و گفت : واى بر بتها و عبادت كنندگانشان از اين فرزند
على (عليه السلام ) وليد الكعبه ، ص 41
1- نخوردن صبحانه کسانی که صبحانه نمیخورند قند خونشان به سطح پائین تری افت میکند ،این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی میشود.
2- پرخوری این امر باعث تصلب شرائین (سختی دیواره رگهای مغز) شده و منجر به کاهش قدرت ذهنی میشود.
3- مصرف دخانیات این امر باعث کوچک شدن چند برابری مغز و منجر به آلزایمر میشود.
4- مصرف زیاد قند و شکر جذب پروتئین و مواد غذائی را متوقف میکند و منجر به سوء تغذیه و احتمالا اختلال در رشد مغزی خواهد شد.
5- آلودگی هوا مغز بزرگترین مصرف کننده اکسیژن در بدن ماست ،دمیدن هوای آلوده باعث کاهش اکسیژن تامینی مغز شده و منجر به کاهش کارآیی مغز میشود.
6-کمبود خواب خواب به مغزمان اجازه استراحت میدهد.
7- پوشاندن سر به هنگام خواب خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش تجمع دی اکسید کربن و کاهش تجمع اکسیژن شده و منجر به تأثیرات مخرب مغزی خواهد شد.
8- کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری کار سخت یا مطالعه در زمان بیماری ممکن است منجر به کاهش کارآئی مغز و در نتیجه صدمه مغزی شود.
9- کاهش افکار مثبت فکر کردن بهترین راه برای تمرین دادن به مغزمان است ،کاهش افکار مثبت مغزی ممکن است باعث کوچک شدن مغز شود.
10- کم حرفی مکالمات انتزاعی (ذهنی) منجر به عدم ترویج بهره وری از مغز خواهد شد.
• امام صادق (سلام الله علیه) :
تُربَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ وأهلُها مِنّا و نَحنُ مِنهُم… أما إنَّهُم أنصارُ قائِمِنا.
خاك قم، مقدّس است و اهل آن از مايند و ما از آنانيم… بدانيد كه آنها ياوران قائم ما هستند.
اهل بيت در قرآن و حديث : ج2- ص772- ح 1206
امام جواد علیه السلام
خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند ، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زیرا آن ، ساعتی است که درهای آسمان در آن هنگام باز گردد و روزی ها در آن تقسیم گردد و حاجت های بزرگ بر آورده شود .
کافی ، ج 2 ، ص (478)
• پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله): •
لَو كانَ الدِّينُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَيّا لَتَناوَلَهُ اُناسٌ مِن أبناءِ فارسَ.
اگر دين به ستاره ثريّا آويزان باشد، مردمانى از ايرانيان آن را به زير خواهند كشيد.
ميزان الحكمة : ج9 – ص82 - ح
• امام صادق (سلام الله علیه) : •
المُنتَظِرُ لِلثّاني عَشَرَ كَالشّاهِرِ سَيفَهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللَّهِ يَذُبُّ عَنهُ.
منتظر ظهور امام دوازدهم مانند كسى است كه در ركاب پيامبر خدا شمشير كشيده است و از ايشان دفاع مىكند.
اهل بيت در قرآن و حديث :ج2- ص780- ح
پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله):
يَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَيُوَطِّئونَ لِلمَهدِيِّ سُلطانَهُ.
مردمى از مشرق قيام مىكنند و زمينه حكومت مهدى را فراهم مىآورند.
اهل بيت در قرآن و حديث: ج2- ص768 - ح 1198
• امام سجّاد (سلام الله علیه) :
إنَّها [الصَّدَقةَ] تَقَعُ في يَدِ اللَّهِ قَبلَ أن تَقَعَ في يَدِ السّائلِ.
صدقه قبل از اينكه در دست نيازمند قرار گيرد، در دست خداوند قرار مىگيرد.
عدّة الدّاعى - ح 121
• امام صادق (سلام الله علیه) : •
مَن بَنى مَسجِداً بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيتاً في الجَنَّةِ.
هر كس براى خدا، مسجدى بسازد، خداوند برايش خانهاى در بهشت مىسازد.
الكافي: ج 3 - ص 368 - ح 1. ميزان الحكمة: ج5- ص219- ح8477
مناسبتهاي روز:
رژه باشکوه همافران درمقابل امام خمينى قدس سره و اعلان بيعت نيروى هوايى با ايشان (1357 ش) ـ روز نيروى هوايى ـ عمليات والفجر 8 و فتح فاو (1364ش) ـ بناى مسجد قُبا (اولين مسجد در اسلام) در مدينه (1 ق)
نمی دانم این ماجرا واقعی است یا نه ، و متاسفانه به تهران و اونجایی ها نیز دسترسی ندارم تا به موزه گلستان بروم و واقعیت را پیدا کنم اما راوی گفت و ما هم می گوییم :
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود
پیرمرد ماهیگیر چشمش به گوهر گرانبهایی افتاد که در آب برق می زد! آن را برداشت و در کیسه خود گذاشت. در راه بازگشت به مسافری رسید و با هم همسفر شدند.
هنگام ظهر زیر سایه درختی برای صرف غذا ایستادند. پیر مرد سفره ای از کیسه خود بیرون آورد تا با هم غذایی خورند. مرد آن گوهر را دید و از پیر مرد خواست تا آن را به او دهد! او بدون درنگ گوهر را به مرد داد!
مرد با خود اندیشید که ثروتمند شده و بقیه عمر را خوشبخت خواهد بود. از پیر مرد تشکر و خداحافظی کرد و به سرعت روانه شهر شد.
بعد از چند روز پیر مرد وارد بازار شهر شد. در گوشه ای از بازار همسفرش را دید. مرد به سرعت به سوی پیرمرد آمد و گفت این گوهر را از من بگیر! پیر مرد گفت آیا این گوهر ارزشی ندارد؟!
مرد گفت: این گوهر بسیار با ارزش است اما من چیز گرانبهاتری از تو می خواهم!
حقیقتِ بخشندگی!
این گوهر را از من بگیر و در عوض بگو چگونه می توانم مانند تو بدون تامل از این گوهر چشم بپوشم!
یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد :
من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست .
حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد :
الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت :
مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم .
حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود :
ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :
آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم
ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر میبرد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای ! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکــر می کنیم. الان موقع این کار نیست به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت:
پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه «الله»را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود:
بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت:
از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله»تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب».
پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله):
أسعَدُ العَجَمِ بِالإسلامِ أهلُ فارسَ.
خوشبختترين ملّت غير عرب به واسطه اسلام، ايرانياناند.
حكمت نامه پيامبر اعظم(ص) : ج5- ص462 - ح 3781