مديران و امتحان الهى
به فرموده قرآن كريم تمام انسان ها بايد امتحان شوند و در اين امتحان نمرات انسان ها بررسى مى شود كه كدام يك نمره ممتاز و قبولى و كدام يك نمره مردودى گرفته اند. اين امتحان براى اين نيست كه براى خداوند ثابت شود كه چه كسى آدم خوبى است و چه كسى بد، بلكه براى اين نيست كه ما بفهميم كارنامه عملمان چگونه است . خداوند با اين امتحان ، خوبى و بدى خودمان را به ما مى نماياند.
احسب الناس ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين ؛(59)
انقلاب اسلامى ما براى تمام مردم يك امتحان بود؛ براى روحانى ، ادارى ، نظامى ، زارع ، كاسب ، سياسيون ، كارگزاران ، غربال عجيبى بود؛ همان جمله اى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
والذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة ؛(60)
بسيارى از ما مردم از عهده امتحان خوب برنيامديم ، پروردگار عالم به وسيله اين انقلاب به ما فهماند كه چكاره ايم !
انواع امتحان ها
ولنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال والاءنفس و الثمرات و بشرالصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون . اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون (61)
اين آيه شريفه مى فرمايد: اى انسان تو را آفريديم و به اين دنيا آورديم تا به كمال و سعادت برسانيم ، مواظب باش كه هر آن در معرض امتحانى ، گاهى به مال ، گاهى به جان ، گاهى به وسيله فرزندت و..
اگر از قرآن بپرسيد كه : عالم هستى براى چه چيزى خلق شده است ؟ در جواب مى فرمايد: براى انسان . و اگر سوال كنيد: انسان براى چى آفريده شده ؟ مى فرمايد: براى اين كه به مقام عنداللهى برسد و انسان كاملى شود؛ يعنى به جايى برسد كه به جز خدا نبيند و نخواهد. انسان به اين مقام نمى رسد مگر اين كه با مشكلات و ابتلائات دست و پنجه نرم كند، همانند آن دانه گندم .
انسان زمانى به سعادت مى رسد كه بر مصيبت ها و سختى ها پيروز شود و در برابر آن ها صبر و استقامت ورزد و خود را نبازد. معمولا انسان ها در مواجهه با مشكلات دو قسم هستند:
1 - افرادى كه صبور نيستند و استقامت ندارند و خود را مى بازند و در نتيجه سقوط مى كنند؛ به فرموده اميرالمؤ منين عليه السلام مصيبت را مى بينند و سختى را تحمل مى كنند، اما به كمال و سعادت نمى رسند و بلكه در ((اسفل السافلين )) جاى مى گيرند.
2 - گروه ديگر در مقابل اين دسته هستند؛ يعنى مصيبت و گرفتارى را لطف خدا مى دانند. از ديدگاه بزرگان علم اخلاق مصيبت از الطاف خفيه خداست . و معتقدند: همان طور كه ((مال ))، ((قدرت )) و ((تمكن )) از نعمت هاى بزرگ خداست ، مصيبت ، بلا و مشكلات نيز از نعمت هاى او است .
الف - ((لطف جلى )) يعنى : نعمت هايى كه به انسان ها مى دهد و آنان هم توجه به اين نعمت ها دارند؛ مثل پول ، رياست ، تمكن و قدرت .
ب - ((لطف خفى )) يعنى : گرفتارى هايى كه به نظر انسان بدبختى و بيچارگى است ؛ مثل مرگ فرزند، فقر و ندارى و….
آرى ، از ديدگاه عارفان ، مرگ فرزند، لطف است ، فى المثل وقتى خبر شهادت حاج آقا مصطفى را به امام خمينى رحمة الله مى دهند مى فرمايد: انا الله و انا اليه راجعون ، مرگ مصطفى از الطاف خفيه خداست . عرفا در اين جهان جز لطف نمى بينند و اگر با يك عينك علماى اخلاق به جهان بنگريم بايد بگوييم : الطاف خفيه خدا از الطاف جليه اش بهتر است ، چرا كه انسان را به مقامات عالى مى رساند.
از ديدگاه عرفا حتى جهنم نيز از الطاف خفيه است ؛ زيرا فرد جهنمى را بهشتى مى كند، اگر جهنم نبود انسان لياقت بهشت رفتن پيدا نمى كرد. پس بايد به جهنم برود و مانند آن سنگ معدنى در كوره چندين هزار درجه اى ذوب شود تا كدورتش گرفته شود و زمينه براى رفتن به بهشت بيايد.
غفلت انسان
انسان ، غافل و سبك سر است . گاه اهداف ، برنامه ها و فلسفه خلقت خويش را فراموش مى كند. با اين غفلت در برابر حادثه ها مى شكند و در هنگام فراوانى نعمت ، مغرور مى شود و انسانيت خود را مى بازد، قرآن مى فرمايد:
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا؛(62)
به راستى كه انسان ، بسيار آزمند و بى تاب ، خلق شده است ، چون صدمه اى به او رسد عجز و لابه كند و چون چيزى به او رسد بخل ورزد.
نعمت و نقمت هر دو وسيله آزمايش و امتحان انسان است .
از نظر على عليه السلام رياست خوب است اما براى اثبات حق و از بين بردن باطل ، براى اين كه با آن گره اى از مشكلات مسلمانان باز شود.
بنابراين ، آن رياستى بد است كه انسان را جهنمى كند، انسان را به زمين بزند. همين طور بقيه نعمت ها مثل پول ، علم و…
براى عارف ، فقر از الطاف خفيه است ؛ چرا كه اگر با فقر بسازد خداوند برا او درود مى فرستند: اولئك عليهم صلوات من ربهم .
اما همين فقر، بعضى ها را به كفر مى كشاند:
كاد الفقر اءن يكون كفرا.(63)
گاهى ، فقر كفر آور است .
پس نبايد غافل بود كه مشكلات و سختى ها همه مقدمه اين است كه انسان به كمال و فلاح برسد. اگر قرآن را با تاءمل بخوانيم همين نكته را به روشنى از آن در مى يابيم ؛ مثلا خداوند در اين آيه شريفه كه در سه جاى قرآن كريم تكرار شده است مى فرمايد:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ؛(64)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست ، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند.
آرى ، اين آيت الهى ، نويد مى دهد كه دين اسلام به دست مظلومين و مستضعفين ، جهانى خواهد شد، يعنى به دست آنان كه هميشه شكنجه شده و يا كشته داده اند، به دست آنان كه در يك دستشان قرآن است و در دست ديگرشان ولايت ، و همواره در زندگى مظلومند.
در آيه ديگر مى فرمايد:
ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكران الارض يرثها عبادى الصالحون ؛(65)
در حقيقت ، در زبور، پس از تورات ، نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
يقينا فرد صالح از نظر قرآن آن است كه در يك دستش قرآن و در دست ديگرش عترت باشد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از ((بندگان صالح )) شيعيان اند. آرى ، به دست اين شيعه و با رهبرى ولى عصر عج پرچم اسلام در روى كره زمين برافراشته مى شود.
قرآن در جاى ديگر اسم همين شيعه را مستضعف گذاشته است .
حكيمه خاتون مى گويد: وقتى حضرت ولى عصر عج به دنيا آمد امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: عزيزم را بياور. پاره ماه را سر دست گرفتم و آوردم خدمت آقا بلافاصله اين آيه را خواند كه :
و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم الائمة و نجعلهم الوارثين ؛(66)
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين ، فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث كنيم .
خداوند خواسته است كه پرچم اسلام به دست مستضعفين در روى كره زمين برافراشته شود. و مستضعف حكومت جهانى پيدا كند. قوانين اسلام سرتاسر جهان را بگيرد. از اين كه قرآن اين همه تكرار مى كند كه : حكومت ، از آن مستضعفين خواهد بود. نكته اش اين است كه : اى شيعه ! از ابتدا مظلوم بوده اى ، از روزى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت و سقيفه بنى ساعده تشكيل شد 114 نفر از عاقلان ، عالمان و فهميده ها با سقيفه بنى ساعده مخالفت كردند، از جمله : اباذر، سلمان ، عمار و…و زنانى چون : زهرا، فضه خادمه ، ام سلمه و…
اين 114 نفر و گروهى شدند به نام ((حزب الله )) و از همان آغاز تشكيل ، شهيد دادند و زجر كشيدند، محسن سقط شد. زهرا رنج كشيد، اميرالمؤ منين عليه السلام در بدترين وضعيت قرار گرفت ، در مقابل چشمانش زهرا را زدند و ساكت ماند و خود آن بزرگوار فرموده است . سخت ترين لحظه براى من زمانى بود كه در مقابل ديدگانم زهرا را زدند و من هيچ نگفتم .
در نهج البلاغه مى فرمايد: 25 سال صبر كردم مثل كسى كه استخوان در گلو و خار در چشمش باشد.
شيعه تاكنون شكنجه هاى فراوان ديده ، ظلم هاى فراوان كشيده است ، قضيه كربلا و… تا سرانجام اين جنگ تحميلى به جرم شيعه بودن از طرف استكبار به شما تحميل شده است ، يا واقعه جمعه خونين مكه به همين علت اتفاق افتاد.
خداوند مى تواند بدون اين درد سرها و مشكلات دين خون را در جهان پياده كند و پيامبرش را به تمام دنيا مسلط نمايد و… اما سنت خدا اين است كه : انسان هاى لايق به كمال برسند. به قول شهيد مظلوم بهشتى رحمة الله ، ((بهشت را به بهاء دهند نه به بهانه )) اگر بهشت مى خواهى ، اگر لقاى پروردگار را مى خواهى بايد سختى بكشى . باز قرآن مى فرمايد:
فان مع العسر يسرى ، ان مع العسر يسرى (67)
پس بدان كه با دشوارى ، آسانى است . آرى ، با دشوارى آسانى است .
از اين بحث مختصر به دست مى آوريم كه موفقيت هر انسان - از جمله مديران و كارگزاران - در گرو اين است كه بدانند در قاموس خلقت ، امتحان و آزمايش وجود دارد و اساسا خداوند متعال ، انسان را به گونه اى آفريده است كه با ((امتحان )) به رستگارى مى رسد. حال كه چنين است بايد به مقام و موقعيتى كه در اختيار ما گذاشته به عنوان يك وسيله آزمايش و امتحان بنگريم و بكوشيم با برنامه ريزى ، عقلانيت و توكل به خدا به مردم خدمت نماييم . اگر چنين كنيم ، اداره و سازمان خود را به عبادت گاه تبديل كرده ايم ، چرا كه بزرگ ترين عبادت ، خدمت به خلق خداست .
اهميت خردورزى و احتياط در مديريت
چند دسته و گروه اند كه هميشه بايد محتاط باشند و با عصاى احتياط راه بروند، و كارهايشان را در زندگى سنجيده انجام دهند:
1 - افرادى كه سنشان از چهل سال به بالا است و به عبارتى در سرازيرى قرار گرفته اند و در واقع هر قدمى كه بر مى دارند، همان اندازه به روز حساب نزديك تر مى شوند. در اين مورد روايتى هست كه مى فرمايد:
من بلغ اءربعين ولا يتعصى فقد عصى ؛
كسى كه چهل ساله شود و عصا دست نگيرد گناه كرده است .
اين معناى ظاهرى روايت است و مسلما معنايش اين نيست كه افراد چهل سال به بالا بايد عصا به دست بگيرند. از اين روايت ، مى توان چنين استفاده كرد كه : انسان ها از چهل سالگى به بعد بايد احتياط بيشترى كنند و با عصاى احتياط حركت نمايند، بايد رفتار و كردارشان را بپايند تا روز قيامت سرافكنده و خجالت زده نباشند.
اين مطلب نيز در روايت آمده است كه : انسان ها وقتى به چهل سالگى مى رسند، از سوى خداوند، به فرشتگان خطاب مى شود كه ديگر عقل او كامل شده و تجربه پيدا كرده و مى داند كه به قبر و قيامت نزديك مى شود، بر او سخت بگيريد و گناهانش را دقيق تر بنويسيد.
چقدر سخت است كه در روز قيامت خطاب شود: اى پيرمرد! اى مجرم ! اى كسى كه عقلت كامل شده بود، چرا گناه كردى ؟ چرا نسنجيده گفتى و شنيدى و چرا در كارهايت عاقبت انديش نبودى ؟! و…
2 - توصيه اى هم به خالق هاى كارمند و ادارى دارم و آن ، اين كه با عصاى احتياط حركت كنند. در اين باره روايات فراوان وجود دارد، آنان در عين كار در اداره ، بايد مواظب حجاب ، نوع برخوردها و نشست و برخاست ها باشند.
درباره حجاب بيش از ده آيه در قرآن وجود دارد كه اين آيات به ما مى فهماند كه زن بايد مواظب خودش باشد. اين دستور قرآن است كه زن در حد امكان بايد با مرد نامحرم تماس نداشته باشد، و در صورت ناچارى به اندازه ضرورت .
فاذا ساءلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم ..(68)
و چون از زنان چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دل هاى شما و دل هاى آنان پاكيزه تر است .
و دليلش را چنين آورده كه : اگر زن و مرد نامحرم با يكديگر تماس نداشته باشند براى دل هر دو بهتر است ؛ يعنى تماس كه در دل ، طمع به وجود آورده و سرانجام فساد ايجاد مى كند.
در خصوص بيرون رفتن زنان از خانه قرآن مى فرمايد:.
وقرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى ..(69)
و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار مى كنيد.
البته مفهوم آيه اين نيست كه زن مطلقا بيرون بيايد و كمالات را براى خود كسب نكند. بى شك مى دانيم كه تحصيل زنان و دختران در مدرسه و دانشگاه و يا ضرورت هاى شغلى ديگر مانند طبابت ، معلمى ، پرستارى و مشاغلى از اين قبيل ، لازمه اش آن است كه زن از خانه بيرون آيد. آن چه در قرآن مورد نهى واقع شده ، رفت و آمدهاى بى جا و تفريح هاى بى مورد است .
و قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم ..(70)
اى پيامبر به مردان با ايمان بگو چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشانند.
اگر انسان احتمال دهد كه نگاهش منجر به فساد مى شود بايد نظر نكند، مى فرمايد اگر نگاه شهوت انگيز نبوده و موجب فساد هم نباشد باز هم بيش از اندازه نبايد نگاه كرد.
اين كه قرآن مى فرمايد مرد از زن نامحرم و زن از مرد نامحرم چشم بپوشند و به يكديگر نظر نكنند، دو معنا در آن هست :
الف : نگاهت را كنترل كرده و به اندازه ضرورت نظر كن ؛
ب : سر به زير باش و به زن نگاه نكن و چشم هايت را به چشمان زن نينداز.
در هر حال خداوند مى فرمايد: نظر كردن مرد و زن نامحرم به يكديگر بايد به اندازه ضرورت بوده و از روى شهوت و ريبه نباشد.
مطلب ديگرى كه در قرآن آمده درباره حرف زدن زن است كه زن در حرف زدن بايد با احتياط باشد و خود را كنترل نمايد و صدايش را نازك ، لطيف و شهوت انگيز نكند:
فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض (71)
پس به ناز و كرشمه سخن مى گوييد تا آن كه در دلش بيمارى است طمع ورزد.
براى اين كه لطافت در گفتار و نازك كردن صدا و بالاخره صحبت شهوت انگيز موجب تحريك شهوت ديگران و در نهايت باعث به وجود آمدن فساد مى گردد و افرادى كه قلبشان مريض است و تقوا ندارند به او طمع مى كنند.
سفارش ديگرى كه قرآن به زنان دارد اين است كه :
ولا تبرجن تبرج الجاهلية (72)
و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار مى كنيد.
نكته اى كه در آيه شريفه وجود دارد و تكان دهنده است اين كه مى فرمايد: خانم ! تو مسلمانى ، جالب شدن و جلب نظر كردن ، كار جاهليت است و از رفتارهاى زنان غير مسلمان است ، آنان در دوران جاهليت در كوچه و بازار به گونه اى حركت مى كردند كه مردان به آنان نگاه كنند.
اى بانوان محترم كارمند، معلم ، طبيب ، پرستار، براى شما كه مسلمان و پيرو قرآن هستيد، پوشيدن جوراب و چادرهاى آن چنانى حرام است ، پوشيدن كفشى كه صدا دارد و رهگذران را به خود جلب كند حرام است و خلاصه اين كه هر نوع آرايشى كه نظر نامحرم را جلب نمايد از ديدگاه اسلام حرام است ، اين فتواى تمام مجتهدان و مراجع است و هيچ اختلافى در آن نيست .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه حضرت زهرا نشسته بودند كه ابن ام مكتوم وارد شد، تا خواست داخل اتاق شود فاطمه زهرا عليها اسلام پشت پرده رفت . پيامبر براى اين كه به ما هم بفهماند فرمود: زهرا جان ، ابن ام مكتوم كه نابينا است ، چرا پشت پرده رفتى ؟ زهرا گفت : يا رسول الله ! من كه چشم دارم ، پيامبر به قدرى خوشحال شد كه فرمود: من به قربان تو.
اسلام نمى گويد كه زن ، اجتماعى نباشد و در اجتماع وارد نشود، معلم و دكتر و….نباشد. بلكه مى گويد زن بايد عفيف و در مقابل نامحرم ، متكبر و با قاطعيت باشد.
صفت ديگرى كه براى زن گفته شده اين است كه بايد ترسو باشد؛ يعنى در مواقع خلوت تنها از خانه بيرون نيايد و به ماشينى كه جز راننده و يا افراد نامحرم نيستند سوار نشود. خلاصه در هر جايى كه احتمال بسيار ضعيف مى دهد كه ممكن است عفتش لكه دار شود بايد با عصاى احتياط راه برود. پنجاه بلكه هفتاد درصد از فسادها در اثر بى احتياطى خانم ها در عفت است .
چه بسيار ديده شده كه يك تبسم ، عمل منكر و نامشروعى را به دنبال داشته است و يك نگاه چه مصيبت هايى را به بار آورده است .
نتيجه كردارهاى مديران و كاركنان اداره ها
اعمال انسان ها از جهت تاءثير دو قسم است :
افرادى كه گفتار و كردارشان به حساب خودشان گذاشته مى شود؛ مثلا اگر كاسبى گران فروشى مى كند و مشترى اش كم مى شود و مردم ديگر به مغازه اش نمى روند، و در جامعه به عنوان گران فروشى شناخته مى شود. خانمى كه لاابالى است و حجاب خود را حفظ نمى كند، در نظر مردم ، زن بى بند و بارى است . شخصى كه ربا مى خورد و جامعه به عنوان رياخوار و پست مطرح مى شود.
گناه اين دسته از مردم به خودشان بر مى گردد و عكس العمل زيادى ندارد، اما گروهى هستند كه گناهانشان تنها به خودشان مربوط نيست و مردم تنها به خود آنان بدبين نمى شوند؛ بلكه اين گروه باعث منفور شدن يك جمعيت مى شوند؛ مثلا اگر يك روحانى بد باشد. همه را به سوى بدى مى كشاند: اذا فسد العالم فسد العالم عكسش نيز همين طور است ، يعنى اگر يك روحانى خوب باشد در گسترش خوبى ها مؤ ثر است و مردم را به روحانيت خوش بين مى كند.
مديران و كاركنان اداره هم اين گونه هستند؛ يعنى رئيس يك اداره يا معاونش و يا بالاخر هم كارمندى كه داراى ارباب رجوع است اگر بد باشند و با ارباب رجوع با خشونت و تكبر برخورد كنند، مردم اين بدى را به حساب خود آنان نمى گذارند، بلكه به حساب انقلاب مى گذارند و اين جا است كه گناه بسيار بزرگ مى شود، كارمند و مديرى كه مى تواند در عرض چند دقيقه كار انسان گرفتارى را انجام دهد و نمى كند گناه بسيار بزرگى را مرتكب شده است .
در روايات آمده است . امام صادق عليه السلام شيعيان را در منى نصيحت مى كرد، فرمود: ((اى شيعيان ما! اين قدر دل پيغمبر را نشكنيد، و ما را اذيت نكنيد)) در اين ميان يكى از شيعيان تعجب كرد و از جا برخاست و عرض كرد: يا بن رسول الله ، ما كى دل پيغمبر را شكستيم ، كى شما را آزرديم ؟ امام عليه السلام فرمودند: مگر تو نبودى كه ديروز بر مركب سوار بودى و شخصى بين راه مانده بود و گفت : من خسته ام مرا نيز سوار كن و تو بى اعتنا رد شدى و با اين كارت دل پيغمبر را شكستى !
و اما آن گناهى كه از اين هم بزرگتر است اين كه كار شما به نام انقلاب تمام مى شود و باعث بدبينى مردم به انقلاب سست مى شود. اين وضع ممكن است . عده اى را به كفر بكشاند؛ يعنى به گونه اى با آنان برخورد شود كه آرزوى حكومت طاغوت را كنند و بگويند زمان شاه بهتر از الان بود! و اين واقعا كفر است و گناه تمام آنان به گردن كسى است كه مردم را به نحوى ناراحت كرده و دل آنان را شكسته است . بسيار تاءسف انگيز است كه امروز عده اى مردم را به نحوى و به گونه اى به انقلاب بدبين مى سازند و باعث مى شوند كه اعتقاد مردم به روحانيت و انقلاب سست شود و پشت سر آنان حرف بزنند.
شقرانى كه از اولاد شقران غلام رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) است مردى شراب خوار بود، روزى بر در منصور دوانيقى ايستاده بود تا كمكى بگيرد. در اين حين ديد كه امام صادق عليه السلام از خانه منصور بيرون مى آيد و امام وى را مى شناخت ، شقرانى نزد حضرت آمد و از وى كمك خواست ، امام عليه السلام به شقرانى احترام كرده و براى انجام كار او به خانه منصور بازگشت خواسته او را براى منصور بازگو نموده و عطاى او را گرفته و آورد در آستين شقرانى نهاد سپس فرمود:
يا شقران ؛ ان الحسن من كل احد حسن وانه منك اءحسن ؛ لمكانك منا، و ان القبيح من كل اءحد قبيح و هو منك اقبح ؛ لمكانك منا؛(73)
اى شقرانى ، كار خوب از هر كسى خوب است و از تو خوب تر است ، زيرا كه تو، به ما منسوبى و كار بد از هر كسى بد است و از تو بدتر است ، چرا كه تو با ما نسبت دارى .
بسيار نيكو است كه اين روايت را تابلو كرده و بالاى سر خود بزنيم كه : ((كار خوب از هر كسى خوب است اما از تو خوب تر است ، و كار بد از هر كسى بد است و از تو بدتر چرا كه تو امروز منسوب به انقلابى )).
براى پيروزى اين انقلاب ، جوان هاى پاك باخته ، خون مقدسشان را هديه كردند، پدر و مادر و فرزندان شهدا و مفقودين اشك ها ريختند و جانبازان ، عزيزترين عضو خود را دادند و آزادگان محنت ها و مشقت ها به جان خريدند و… پس اگر من و تو امروز به وظيفه خود عمل نكنيم خون شهدا را پايمال كرده ايم .
مواظب باشيد كه نتيجه گفتار و كردار شما ضربه به انقلاب نزند. حضرت امام خمينى رحمه الله هر سال در درس هاى اخلاق خود به ما نصيحت مى كردند و مى فرمودند: مواظب باشيد كه كار شما به حساب ديگران گذاشته مى شود، اگر كارى كنيد كه ضربه به روحانيت بخورد و ايمان مردم به اين قشر سست شود گناه نابخشودنى است ؛ يعنى گناهى است كه ديگر، توفيق توبه را از انسان سلب مى كند.
59- عنكبوت 29، آيه 2.
60- نهج البلاغه صبحى صالح ، خطبه 16.
61- بقره 2، آيه 156.
62- معارج 70 آيه 20.
63- بحار الانوار، ج 72، ص 29، ح 26.
64- توبه 9 آيه 33.
65- انبياء 21 آيه 105.
66- قصص 28 آيه 5.
67- انشراح 94 آيه 5 - 6.
68- همان آيه ، 33.
69- همان آيه 33.
70- نور 24 آيه 30.
71- احزاب 33 آيه 32.
72- همان آيه 33.
73- شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 205.