سخن و کار نیک
• امام على سلام الله علیه •
قُولُوا الخَيرَ تُعرَفُوا بِهِ وَاعمَلُوا الخَيرَ تَكُونُوا مِن أهلِهِ؛
سخن نيک بگوييد تا بدان شناخته شويد و كار نيک كنيد تا از نيكوكاران شويد.
خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث: ح
• امام على سلام الله علیه •
قُولُوا الخَيرَ تُعرَفُوا بِهِ وَاعمَلُوا الخَيرَ تَكُونُوا مِن أهلِهِ؛
سخن نيک بگوييد تا بدان شناخته شويد و كار نيک كنيد تا از نيكوكاران شويد.
خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث: ح
به فرموده قرآن كريم تمام انسان ها بايد امتحان شوند و در اين امتحان نمرات انسان ها بررسى مى شود كه كدام يك نمره ممتاز و قبولى و كدام يك نمره مردودى گرفته اند. اين امتحان براى اين نيست كه براى خداوند ثابت شود كه چه كسى آدم خوبى است و چه كسى بد، بلكه براى اين نيست كه ما بفهميم كارنامه عملمان چگونه است . خداوند با اين امتحان ، خوبى و بدى خودمان را به ما مى نماياند.
احسب الناس ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين ؛(59)
انقلاب اسلامى ما براى تمام مردم يك امتحان بود؛ براى روحانى ، ادارى ، نظامى ، زارع ، كاسب ، سياسيون ، كارگزاران ، غربال عجيبى بود؛ همان جمله اى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
والذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة ؛(60)
بسيارى از ما مردم از عهده امتحان خوب برنيامديم ، پروردگار عالم به وسيله اين انقلاب به ما فهماند كه چكاره ايم !
انواع امتحان ها
ولنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال والاءنفس و الثمرات و بشرالصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون . اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون (61)
اين آيه شريفه مى فرمايد: اى انسان تو را آفريديم و به اين دنيا آورديم تا به كمال و سعادت برسانيم ، مواظب باش كه هر آن در معرض امتحانى ، گاهى به مال ، گاهى به جان ، گاهى به وسيله فرزندت و..
اگر از قرآن بپرسيد كه : عالم هستى براى چه چيزى خلق شده است ؟ در جواب مى فرمايد: براى انسان . و اگر سوال كنيد: انسان براى چى آفريده شده ؟ مى فرمايد: براى اين كه به مقام عنداللهى برسد و انسان كاملى شود؛ يعنى به جايى برسد كه به جز خدا نبيند و نخواهد. انسان به اين مقام نمى رسد مگر اين كه با مشكلات و ابتلائات دست و پنجه نرم كند، همانند آن دانه گندم .
انسان زمانى به سعادت مى رسد كه بر مصيبت ها و سختى ها پيروز شود و در برابر آن ها صبر و استقامت ورزد و خود را نبازد. معمولا انسان ها در مواجهه با مشكلات دو قسم هستند:
1 - افرادى كه صبور نيستند و استقامت ندارند و خود را مى بازند و در نتيجه سقوط مى كنند؛ به فرموده اميرالمؤ منين عليه السلام مصيبت را مى بينند و سختى را تحمل مى كنند، اما به كمال و سعادت نمى رسند و بلكه در ((اسفل السافلين )) جاى مى گيرند.
2 - گروه ديگر در مقابل اين دسته هستند؛ يعنى مصيبت و گرفتارى را لطف خدا مى دانند. از ديدگاه بزرگان علم اخلاق مصيبت از الطاف خفيه خداست . و معتقدند: همان طور كه ((مال ))، ((قدرت )) و ((تمكن )) از نعمت هاى بزرگ خداست ، مصيبت ، بلا و مشكلات نيز از نعمت هاى او است .
الف - ((لطف جلى )) يعنى : نعمت هايى كه به انسان ها مى دهد و آنان هم توجه به اين نعمت ها دارند؛ مثل پول ، رياست ، تمكن و قدرت .
ب - ((لطف خفى )) يعنى : گرفتارى هايى كه به نظر انسان بدبختى و بيچارگى است ؛ مثل مرگ فرزند، فقر و ندارى و….
آرى ، از ديدگاه عارفان ، مرگ فرزند، لطف است ، فى المثل وقتى خبر شهادت حاج آقا مصطفى را به امام خمينى رحمة الله مى دهند مى فرمايد: انا الله و انا اليه راجعون ، مرگ مصطفى از الطاف خفيه خداست . عرفا در اين جهان جز لطف نمى بينند و اگر با يك عينك علماى اخلاق به جهان بنگريم بايد بگوييم : الطاف خفيه خدا از الطاف جليه اش بهتر است ، چرا كه انسان را به مقامات عالى مى رساند.
از ديدگاه عرفا حتى جهنم نيز از الطاف خفيه است ؛ زيرا فرد جهنمى را بهشتى مى كند، اگر جهنم نبود انسان لياقت بهشت رفتن پيدا نمى كرد. پس بايد به جهنم برود و مانند آن سنگ معدنى در كوره چندين هزار درجه اى ذوب شود تا كدورتش گرفته شود و زمينه براى رفتن به بهشت بيايد.
غفلت انسان
انسان ، غافل و سبك سر است . گاه اهداف ، برنامه ها و فلسفه خلقت خويش را فراموش مى كند. با اين غفلت در برابر حادثه ها مى شكند و در هنگام فراوانى نعمت ، مغرور مى شود و انسانيت خود را مى بازد، قرآن مى فرمايد:
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا؛(62)
به راستى كه انسان ، بسيار آزمند و بى تاب ، خلق شده است ، چون صدمه اى به او رسد عجز و لابه كند و چون چيزى به او رسد بخل ورزد.
نعمت و نقمت هر دو وسيله آزمايش و امتحان انسان است .
از نظر على عليه السلام رياست خوب است اما براى اثبات حق و از بين بردن باطل ، براى اين كه با آن گره اى از مشكلات مسلمانان باز شود.
بنابراين ، آن رياستى بد است كه انسان را جهنمى كند، انسان را به زمين بزند. همين طور بقيه نعمت ها مثل پول ، علم و…
براى عارف ، فقر از الطاف خفيه است ؛ چرا كه اگر با فقر بسازد خداوند برا او درود مى فرستند: اولئك عليهم صلوات من ربهم .
اما همين فقر، بعضى ها را به كفر مى كشاند:
كاد الفقر اءن يكون كفرا.(63)
گاهى ، فقر كفر آور است .
پس نبايد غافل بود كه مشكلات و سختى ها همه مقدمه اين است كه انسان به كمال و فلاح برسد. اگر قرآن را با تاءمل بخوانيم همين نكته را به روشنى از آن در مى يابيم ؛ مثلا خداوند در اين آيه شريفه كه در سه جاى قرآن كريم تكرار شده است مى فرمايد:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ؛(64)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست ، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند.
آرى ، اين آيت الهى ، نويد مى دهد كه دين اسلام به دست مظلومين و مستضعفين ، جهانى خواهد شد، يعنى به دست آنان كه هميشه شكنجه شده و يا كشته داده اند، به دست آنان كه در يك دستشان قرآن است و در دست ديگرشان ولايت ، و همواره در زندگى مظلومند.
در آيه ديگر مى فرمايد:
ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكران الارض يرثها عبادى الصالحون ؛(65)
در حقيقت ، در زبور، پس از تورات ، نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
يقينا فرد صالح از نظر قرآن آن است كه در يك دستش قرآن و در دست ديگرش عترت باشد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از ((بندگان صالح )) شيعيان اند. آرى ، به دست اين شيعه و با رهبرى ولى عصر عج پرچم اسلام در روى كره زمين برافراشته مى شود.
قرآن در جاى ديگر اسم همين شيعه را مستضعف گذاشته است .
حكيمه خاتون مى گويد: وقتى حضرت ولى عصر عج به دنيا آمد امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: عزيزم را بياور. پاره ماه را سر دست گرفتم و آوردم خدمت آقا بلافاصله اين آيه را خواند كه :
و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم الائمة و نجعلهم الوارثين ؛(66)
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين ، فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث كنيم .
خداوند خواسته است كه پرچم اسلام به دست مستضعفين در روى كره زمين برافراشته شود. و مستضعف حكومت جهانى پيدا كند. قوانين اسلام سرتاسر جهان را بگيرد. از اين كه قرآن اين همه تكرار مى كند كه : حكومت ، از آن مستضعفين خواهد بود. نكته اش اين است كه : اى شيعه ! از ابتدا مظلوم بوده اى ، از روزى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت و سقيفه بنى ساعده تشكيل شد 114 نفر از عاقلان ، عالمان و فهميده ها با سقيفه بنى ساعده مخالفت كردند، از جمله : اباذر، سلمان ، عمار و…و زنانى چون : زهرا، فضه خادمه ، ام سلمه و…
اين 114 نفر و گروهى شدند به نام ((حزب الله )) و از همان آغاز تشكيل ، شهيد دادند و زجر كشيدند، محسن سقط شد. زهرا رنج كشيد، اميرالمؤ منين عليه السلام در بدترين وضعيت قرار گرفت ، در مقابل چشمانش زهرا را زدند و ساكت ماند و خود آن بزرگوار فرموده است . سخت ترين لحظه براى من زمانى بود كه در مقابل ديدگانم زهرا را زدند و من هيچ نگفتم .
در نهج البلاغه مى فرمايد: 25 سال صبر كردم مثل كسى كه استخوان در گلو و خار در چشمش باشد.
شيعه تاكنون شكنجه هاى فراوان ديده ، ظلم هاى فراوان كشيده است ، قضيه كربلا و… تا سرانجام اين جنگ تحميلى به جرم شيعه بودن از طرف استكبار به شما تحميل شده است ، يا واقعه جمعه خونين مكه به همين علت اتفاق افتاد.
خداوند مى تواند بدون اين درد سرها و مشكلات دين خون را در جهان پياده كند و پيامبرش را به تمام دنيا مسلط نمايد و… اما سنت خدا اين است كه : انسان هاى لايق به كمال برسند. به قول شهيد مظلوم بهشتى رحمة الله ، ((بهشت را به بهاء دهند نه به بهانه )) اگر بهشت مى خواهى ، اگر لقاى پروردگار را مى خواهى بايد سختى بكشى . باز قرآن مى فرمايد:
فان مع العسر يسرى ، ان مع العسر يسرى (67)
پس بدان كه با دشوارى ، آسانى است . آرى ، با دشوارى آسانى است .
از اين بحث مختصر به دست مى آوريم كه موفقيت هر انسان - از جمله مديران و كارگزاران - در گرو اين است كه بدانند در قاموس خلقت ، امتحان و آزمايش وجود دارد و اساسا خداوند متعال ، انسان را به گونه اى آفريده است كه با ((امتحان )) به رستگارى مى رسد. حال كه چنين است بايد به مقام و موقعيتى كه در اختيار ما گذاشته به عنوان يك وسيله آزمايش و امتحان بنگريم و بكوشيم با برنامه ريزى ، عقلانيت و توكل به خدا به مردم خدمت نماييم . اگر چنين كنيم ، اداره و سازمان خود را به عبادت گاه تبديل كرده ايم ، چرا كه بزرگ ترين عبادت ، خدمت به خلق خداست .
اهميت خردورزى و احتياط در مديريت
چند دسته و گروه اند كه هميشه بايد محتاط باشند و با عصاى احتياط راه بروند، و كارهايشان را در زندگى سنجيده انجام دهند:
1 - افرادى كه سنشان از چهل سال به بالا است و به عبارتى در سرازيرى قرار گرفته اند و در واقع هر قدمى كه بر مى دارند، همان اندازه به روز حساب نزديك تر مى شوند. در اين مورد روايتى هست كه مى فرمايد:
من بلغ اءربعين ولا يتعصى فقد عصى ؛
كسى كه چهل ساله شود و عصا دست نگيرد گناه كرده است .
اين معناى ظاهرى روايت است و مسلما معنايش اين نيست كه افراد چهل سال به بالا بايد عصا به دست بگيرند. از اين روايت ، مى توان چنين استفاده كرد كه : انسان ها از چهل سالگى به بعد بايد احتياط بيشترى كنند و با عصاى احتياط حركت نمايند، بايد رفتار و كردارشان را بپايند تا روز قيامت سرافكنده و خجالت زده نباشند.
اين مطلب نيز در روايت آمده است كه : انسان ها وقتى به چهل سالگى مى رسند، از سوى خداوند، به فرشتگان خطاب مى شود كه ديگر عقل او كامل شده و تجربه پيدا كرده و مى داند كه به قبر و قيامت نزديك مى شود، بر او سخت بگيريد و گناهانش را دقيق تر بنويسيد.
چقدر سخت است كه در روز قيامت خطاب شود: اى پيرمرد! اى مجرم ! اى كسى كه عقلت كامل شده بود، چرا گناه كردى ؟ چرا نسنجيده گفتى و شنيدى و چرا در كارهايت عاقبت انديش نبودى ؟! و…
2 - توصيه اى هم به خالق هاى كارمند و ادارى دارم و آن ، اين كه با عصاى احتياط حركت كنند. در اين باره روايات فراوان وجود دارد، آنان در عين كار در اداره ، بايد مواظب حجاب ، نوع برخوردها و نشست و برخاست ها باشند.
درباره حجاب بيش از ده آيه در قرآن وجود دارد كه اين آيات به ما مى فهماند كه زن بايد مواظب خودش باشد. اين دستور قرآن است كه زن در حد امكان بايد با مرد نامحرم تماس نداشته باشد، و در صورت ناچارى به اندازه ضرورت .
فاذا ساءلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم ..(68)
و چون از زنان چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دل هاى شما و دل هاى آنان پاكيزه تر است .
و دليلش را چنين آورده كه : اگر زن و مرد نامحرم با يكديگر تماس نداشته باشند براى دل هر دو بهتر است ؛ يعنى تماس كه در دل ، طمع به وجود آورده و سرانجام فساد ايجاد مى كند.
در خصوص بيرون رفتن زنان از خانه قرآن مى فرمايد:.
وقرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى ..(69)
و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار مى كنيد.
البته مفهوم آيه اين نيست كه زن مطلقا بيرون بيايد و كمالات را براى خود كسب نكند. بى شك مى دانيم كه تحصيل زنان و دختران در مدرسه و دانشگاه و يا ضرورت هاى شغلى ديگر مانند طبابت ، معلمى ، پرستارى و مشاغلى از اين قبيل ، لازمه اش آن است كه زن از خانه بيرون آيد. آن چه در قرآن مورد نهى واقع شده ، رفت و آمدهاى بى جا و تفريح هاى بى مورد است .
و قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم ..(70)
اى پيامبر به مردان با ايمان بگو چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشانند.
اگر انسان احتمال دهد كه نگاهش منجر به فساد مى شود بايد نظر نكند، مى فرمايد اگر نگاه شهوت انگيز نبوده و موجب فساد هم نباشد باز هم بيش از اندازه نبايد نگاه كرد.
اين كه قرآن مى فرمايد مرد از زن نامحرم و زن از مرد نامحرم چشم بپوشند و به يكديگر نظر نكنند، دو معنا در آن هست :
الف : نگاهت را كنترل كرده و به اندازه ضرورت نظر كن ؛
ب : سر به زير باش و به زن نگاه نكن و چشم هايت را به چشمان زن نينداز.
در هر حال خداوند مى فرمايد: نظر كردن مرد و زن نامحرم به يكديگر بايد به اندازه ضرورت بوده و از روى شهوت و ريبه نباشد.
مطلب ديگرى كه در قرآن آمده درباره حرف زدن زن است كه زن در حرف زدن بايد با احتياط باشد و خود را كنترل نمايد و صدايش را نازك ، لطيف و شهوت انگيز نكند:
فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض (71)
پس به ناز و كرشمه سخن مى گوييد تا آن كه در دلش بيمارى است طمع ورزد.
براى اين كه لطافت در گفتار و نازك كردن صدا و بالاخره صحبت شهوت انگيز موجب تحريك شهوت ديگران و در نهايت باعث به وجود آمدن فساد مى گردد و افرادى كه قلبشان مريض است و تقوا ندارند به او طمع مى كنند.
سفارش ديگرى كه قرآن به زنان دارد اين است كه :
ولا تبرجن تبرج الجاهلية (72)
و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار مى كنيد.
نكته اى كه در آيه شريفه وجود دارد و تكان دهنده است اين كه مى فرمايد: خانم ! تو مسلمانى ، جالب شدن و جلب نظر كردن ، كار جاهليت است و از رفتارهاى زنان غير مسلمان است ، آنان در دوران جاهليت در كوچه و بازار به گونه اى حركت مى كردند كه مردان به آنان نگاه كنند.
اى بانوان محترم كارمند، معلم ، طبيب ، پرستار، براى شما كه مسلمان و پيرو قرآن هستيد، پوشيدن جوراب و چادرهاى آن چنانى حرام است ، پوشيدن كفشى كه صدا دارد و رهگذران را به خود جلب كند حرام است و خلاصه اين كه هر نوع آرايشى كه نظر نامحرم را جلب نمايد از ديدگاه اسلام حرام است ، اين فتواى تمام مجتهدان و مراجع است و هيچ اختلافى در آن نيست .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه حضرت زهرا نشسته بودند كه ابن ام مكتوم وارد شد، تا خواست داخل اتاق شود فاطمه زهرا عليها اسلام پشت پرده رفت . پيامبر براى اين كه به ما هم بفهماند فرمود: زهرا جان ، ابن ام مكتوم كه نابينا است ، چرا پشت پرده رفتى ؟ زهرا گفت : يا رسول الله ! من كه چشم دارم ، پيامبر به قدرى خوشحال شد كه فرمود: من به قربان تو.
اسلام نمى گويد كه زن ، اجتماعى نباشد و در اجتماع وارد نشود، معلم و دكتر و….نباشد. بلكه مى گويد زن بايد عفيف و در مقابل نامحرم ، متكبر و با قاطعيت باشد.
صفت ديگرى كه براى زن گفته شده اين است كه بايد ترسو باشد؛ يعنى در مواقع خلوت تنها از خانه بيرون نيايد و به ماشينى كه جز راننده و يا افراد نامحرم نيستند سوار نشود. خلاصه در هر جايى كه احتمال بسيار ضعيف مى دهد كه ممكن است عفتش لكه دار شود بايد با عصاى احتياط راه برود. پنجاه بلكه هفتاد درصد از فسادها در اثر بى احتياطى خانم ها در عفت است .
چه بسيار ديده شده كه يك تبسم ، عمل منكر و نامشروعى را به دنبال داشته است و يك نگاه چه مصيبت هايى را به بار آورده است .
نتيجه كردارهاى مديران و كاركنان اداره ها
اعمال انسان ها از جهت تاءثير دو قسم است :
افرادى كه گفتار و كردارشان به حساب خودشان گذاشته مى شود؛ مثلا اگر كاسبى گران فروشى مى كند و مشترى اش كم مى شود و مردم ديگر به مغازه اش نمى روند، و در جامعه به عنوان گران فروشى شناخته مى شود. خانمى كه لاابالى است و حجاب خود را حفظ نمى كند، در نظر مردم ، زن بى بند و بارى است . شخصى كه ربا مى خورد و جامعه به عنوان رياخوار و پست مطرح مى شود.
گناه اين دسته از مردم به خودشان بر مى گردد و عكس العمل زيادى ندارد، اما گروهى هستند كه گناهانشان تنها به خودشان مربوط نيست و مردم تنها به خود آنان بدبين نمى شوند؛ بلكه اين گروه باعث منفور شدن يك جمعيت مى شوند؛ مثلا اگر يك روحانى بد باشد. همه را به سوى بدى مى كشاند: اذا فسد العالم فسد العالم عكسش نيز همين طور است ، يعنى اگر يك روحانى خوب باشد در گسترش خوبى ها مؤ ثر است و مردم را به روحانيت خوش بين مى كند.
مديران و كاركنان اداره هم اين گونه هستند؛ يعنى رئيس يك اداره يا معاونش و يا بالاخر هم كارمندى كه داراى ارباب رجوع است اگر بد باشند و با ارباب رجوع با خشونت و تكبر برخورد كنند، مردم اين بدى را به حساب خود آنان نمى گذارند، بلكه به حساب انقلاب مى گذارند و اين جا است كه گناه بسيار بزرگ مى شود، كارمند و مديرى كه مى تواند در عرض چند دقيقه كار انسان گرفتارى را انجام دهد و نمى كند گناه بسيار بزرگى را مرتكب شده است .
در روايات آمده است . امام صادق عليه السلام شيعيان را در منى نصيحت مى كرد، فرمود: ((اى شيعيان ما! اين قدر دل پيغمبر را نشكنيد، و ما را اذيت نكنيد)) در اين ميان يكى از شيعيان تعجب كرد و از جا برخاست و عرض كرد: يا بن رسول الله ، ما كى دل پيغمبر را شكستيم ، كى شما را آزرديم ؟ امام عليه السلام فرمودند: مگر تو نبودى كه ديروز بر مركب سوار بودى و شخصى بين راه مانده بود و گفت : من خسته ام مرا نيز سوار كن و تو بى اعتنا رد شدى و با اين كارت دل پيغمبر را شكستى !
و اما آن گناهى كه از اين هم بزرگتر است اين كه كار شما به نام انقلاب تمام مى شود و باعث بدبينى مردم به انقلاب سست مى شود. اين وضع ممكن است . عده اى را به كفر بكشاند؛ يعنى به گونه اى با آنان برخورد شود كه آرزوى حكومت طاغوت را كنند و بگويند زمان شاه بهتر از الان بود! و اين واقعا كفر است و گناه تمام آنان به گردن كسى است كه مردم را به نحوى ناراحت كرده و دل آنان را شكسته است . بسيار تاءسف انگيز است كه امروز عده اى مردم را به نحوى و به گونه اى به انقلاب بدبين مى سازند و باعث مى شوند كه اعتقاد مردم به روحانيت و انقلاب سست شود و پشت سر آنان حرف بزنند.
شقرانى كه از اولاد شقران غلام رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) است مردى شراب خوار بود، روزى بر در منصور دوانيقى ايستاده بود تا كمكى بگيرد. در اين حين ديد كه امام صادق عليه السلام از خانه منصور بيرون مى آيد و امام وى را مى شناخت ، شقرانى نزد حضرت آمد و از وى كمك خواست ، امام عليه السلام به شقرانى احترام كرده و براى انجام كار او به خانه منصور بازگشت خواسته او را براى منصور بازگو نموده و عطاى او را گرفته و آورد در آستين شقرانى نهاد سپس فرمود:
يا شقران ؛ ان الحسن من كل احد حسن وانه منك اءحسن ؛ لمكانك منا، و ان القبيح من كل اءحد قبيح و هو منك اقبح ؛ لمكانك منا؛(73)
اى شقرانى ، كار خوب از هر كسى خوب است و از تو خوب تر است ، زيرا كه تو، به ما منسوبى و كار بد از هر كسى بد است و از تو بدتر است ، چرا كه تو با ما نسبت دارى .
بسيار نيكو است كه اين روايت را تابلو كرده و بالاى سر خود بزنيم كه : ((كار خوب از هر كسى خوب است اما از تو خوب تر است ، و كار بد از هر كسى بد است و از تو بدتر چرا كه تو امروز منسوب به انقلابى )).
براى پيروزى اين انقلاب ، جوان هاى پاك باخته ، خون مقدسشان را هديه كردند، پدر و مادر و فرزندان شهدا و مفقودين اشك ها ريختند و جانبازان ، عزيزترين عضو خود را دادند و آزادگان محنت ها و مشقت ها به جان خريدند و… پس اگر من و تو امروز به وظيفه خود عمل نكنيم خون شهدا را پايمال كرده ايم .
مواظب باشيد كه نتيجه گفتار و كردار شما ضربه به انقلاب نزند. حضرت امام خمينى رحمه الله هر سال در درس هاى اخلاق خود به ما نصيحت مى كردند و مى فرمودند: مواظب باشيد كه كار شما به حساب ديگران گذاشته مى شود، اگر كارى كنيد كه ضربه به روحانيت بخورد و ايمان مردم به اين قشر سست شود گناه نابخشودنى است ؛ يعنى گناهى است كه ديگر، توفيق توبه را از انسان سلب مى كند.
59- عنكبوت 29، آيه 2.
60- نهج البلاغه صبحى صالح ، خطبه 16.
61- بقره 2، آيه 156.
62- معارج 70 آيه 20.
63- بحار الانوار، ج 72، ص 29، ح 26.
64- توبه 9 آيه 33.
65- انبياء 21 آيه 105.
66- قصص 28 آيه 5.
67- انشراح 94 آيه 5 - 6.
68- همان آيه ، 33.
69- همان آيه 33.
70- نور 24 آيه 30.
71- احزاب 33 آيه 32.
72- همان آيه 33.
73- شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 205.
علل اجابت دعا به هفت قسم تقسيم مى شود.
زيرا علل اجابت دعا يا (1) در خود دعاست (2) و يا در زمان دعا(3) و يا در مكان دعا و يا در حالات . و اين حالات به دو نحوه است (4) حالات خود دعا كننده (5) حالاتى كه دعا در آن واقع مى شود مجموع اينها پنج قسم مى شود (6) قسم ششم آنكه : از مكان و دعا تركيب مى شود (7) قسم هفتم آنكه : از زمان و دعا تشكيل مى يابد مجموع هفت قسم شد.
قسم اول : در وقت دعا
اما قسم اول كه به وقت بر مى گردد مثل شب جمعه و روز جمعه .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خورشيد بر روزى بهتر از روز جمعه طلوع نكرده است . سخن پرندگان در اين روز به هنگام برخورد يكى با ديگرى اين است سلام ! سلام ! روز خوبى است .
روايت شده كه وقتى رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) مى خواست از خانه زمستانى به هنگام فصل تابستان بيرون آيد روز پنج شنبه بيرون مى آمد و به هنگام رسيدن فصل زمستان به روز جمعه داخل خانه مى شد. و از ابن عباس روايت شده است كه آن حضرت شب جمعه خارج مى شد و شب جمعه داخل مى گرديد.
و از امام باقر (عليه السلام ) آمده : وقتى قبل از جمعه مى خواست چيزى صدقه دهد تا جمعه صبر ميكرد.
و از امام باقر (عليه السلام ) كه فرمود: خداى تعالى از ابتداى هر شب جمعه تا آخر آن از بالاى عرش ندا در مى دهد آيا بنده مؤ منى نيست تا پيش از دميدن سپيده براى دين يا دنيايش مرا بخواند تا من اجابتش كنم ؟ آيا عبد مؤ منى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از گناهانش توبه كند تا من او را بيامرزم ؟ آيا بنده مومنى نيست كه روزيش تنگ شده باشد تا قبل از طلوع فجر از من زيادت در روزى درخواست كند و من روزيش را زياد كنم و بر او وسعت دهم ؟ آيا عبد مؤ من بيمارى نيست كه قبل از طلوع فجر از من درخواست شفا كند پس او را شفا دهم ؟ آيا عبد مؤ من دربندى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از من درخواست آزادى كند و من او را برهانم و راهش را باز كنم ؟ آيا بنده مؤ من ستم كشيده اى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از من درخواست انتقام كند و من او را يارى كنم و برايش انتقام بگيرم ؟ آن حضرت فرمود: پس پيوسته اينگونه مردم را مى خواند تا صبح شود.
و از امام باقر و يا امام صادق (عليه السلام ) منقول است كه بنده مؤ من از خدا درخواست حاجت مى كند پس خداى اجابت و قضاى حاجت او را تا روز جمعه تاخير مى اندازد (تا آنكه به فضل روز جمعه مخصوص شود.)
و از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) آمده است كه فرمود: روز جمعه در نزد خدا سيد ايام و بزرگتر از همه آنهاست و بزرگترى از روز فطر و روز عيد قربان است و پنج خصوصيت دارد. خدا آدم (عليه السلام ) را در آن روز آفريد و آدم را در آن روز به زمين فرستد و در آنروز آدم را ميراند و در آن ، ساعتى است كه هيچكس در آن ساعت از خدا درخواست نكند جز آنكه خدا اجابت كند، در صورتيكه چيز حرام از خدا نخواهد و هيچ فرشته مقرب و آسمان و زمينى و بادها و كوهها و درختى نيست جز آنكه از روز جمعه مى ترسد از اينكه روز قيامت در آن قيام كند.
و از امام صادق (عليه السلام ) در مورد سخن حضرت يعقوب (عليه السلام ) و فرزندانش كه فرمود ((سوف استغفرلكم ربى (21))) بزودى از خدا براى شما طلب مغفرت مى كنم ، فرمود: حضرت يعقوب تا سحر روز جمعه دعا را به تاخير انداخت .
و در روز جمعه دو ساعت (ساعت استجابت دعا) است ساعت فراغ امام جمعه از خطبه تا برقرارى صفوف مردم و ساعت ديگر پايان روز (كه دعا اجابت مى شود) و روايت شده به هنگام غروب نصف قرص خورشيد. و امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ابتداى وقت استجابت دعا در روز از هنگام زوال آفتاب يعنى ظهر تا ساعتى بعد مى باشد بر آن محافظت شود، زيرا رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ بنده اى هيچ خيرى را در ساعت مذكور از خدا نخواهد جز آنكه خداى تعالى به او اعطاء مى كند.
جابربن عبد الله انصارى روايت كرد:
پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) روز دوشنبه و سه شنبه احزاب را نفرين كرد و در روز چهارشنبه بين ظهر و عصر به اجابت رسيد و خوشحالى در جبين آن حضرت ديده شد. جابر گويد با هيچ امر دشوارى روبرو نشدم كه در همان ساعت با خداى تعالى در ميان گذاشتم جز آنكه به اجابت رسيد.
و از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) وارده شده كه هر كس حاجتى دارد در نماز عشا از خدا بخواهد و به كسى از امت هاى پيشين اين وقت داده نشده يعنى وقت عشا.
و در روايتى ، آن وقت يك ششم اول از نصف دوم شب معرفى شده است و رواياتى كه در ترغيب و ارزش كسى كه نماز شب بخواند در حاليكه مردم در خوابند، و كسى كه ذاكر است در حالى كه مردم غافلند آمده است همين روايت آخرى را تاييد مى كند.
شكى نيست كه در آن هنگام مردم در خوابند ولى در نيمه اول شب مردم در همان حالت روز هستند و در پايان شب چه بسا مردم براى كسب و كار و سفرهايشان بيرون مى روند بنابراين جان شب همان غفلت مردم است كه دل براى عبادت آمادگى دارد، علاوه آنكه اين هنگام با جهاد با نفس و دورى از رختخواب و جدايى جايگاه نرم و خلوت با مالك عباد و سلطان دين و معاد توام است .
و مقصود از دل شب همين است و همين مضمون روايت عمربن اذينه است گفت از ابا عبدالله (عليه السلام ) - شنيدم كه مى فرمود: و در شب ساعتى است كه هيچ عبد مؤ منى نيست كه اتفاقا در آن ساعت نماز بگذارد و از خداى در خواست كند جز آنكه خداى اجابت كند عرضه داشتم اصلحك الله : اين ساعت كدام وقت از شب است فرمود: وقتى نيمه شب گذشت و يك ششم از اول نيمه دوم شب آمد.
و اما در مورد يك سوم آخر شب رواياتى متواتر داريم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى آخر شب شود خداى سبحان مى فرمايد آيا دعا كننده اى هست كه جوابش دهم ؟ و آيا خواهنده اى هست كه خواسته اش را به او دهم ؟ آيا استغفار كننده اى هست كه او را ببخشم ؟ آيا تايبى هست كه توبه وى را قبول كنم ؟
ابراهيم بن ابى محمود گفت به امام رضا عرضه داشتم نظر شما در مورد حديثى كه عامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند چيست كه پيامبر فرمود خداى تعالى در هر شب به آسمان دنيا مى آيد؟ آن حضرت در جوابم فرمود؟ خداى لعنت كند كسانى را كه سخنان را از معنايش بدر مى برند به خدا قسم رسول خدا (صلى الله و عليه و آله و سلم ) اينگونه نفرمود، بلكه فرمود: خداى تبارك و تعالى در ثلث آخر هر شب و در شب جمعه از اول شب فرشته اى را از آسمان به دنيا مى فرستد و به او امر مى كند كه ندا كند پس او فرياد مى كند آيا سائلى هست كه خواسته اش را بدهم ؟ آيا تايبى هست كه توبه اش را قبول كنم آيا استغفار كننده اى هست كه او را بيامرزم ؟ اى خواهان ! خير بيا و اى خواهان شر سخن كوتاه كن ! پس پيوسته به آن ، ندا مى كند تا آن كه فجر طلوع كند و در آن هنگام به جايگاهش در ملكوت آسمان باز مى گردد اين را پدرم از جدم از پدرانم از رسول خدا حديث كرد.
نصيحت
شايسته است كسى كه ايمان روشن و اعتقاد صحيح به گفتار پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) و فرزندان زهراى بتول در مسائلى از معارف قرآن كه از پروردگار بزرگ به بندگان مى رسانند دارد اينكه در اين ساعت ها حاجت هاى خود را در جواب ندا بفرستد و همانند كسى باشد كه بر در او فرستاده پادشاهى از پادشاهان آمده و از او خواهان اين است كه احتياجات خود را عرضه كند و بگويد: پادشاه به من اجازه داد كه به نزد تو آيم و تو را خبر دهم كه حوايج خودت را مى توانى به وسيله من بر او عرضه كنى و از او در خواست كنى تا آنها را بر آورد. حتما او از اين فرصت استفاده مى كند و حاجات مهم و اغراض خود را ذكر مى كند و هيچ حاجتى از خود و كسان مورد توجه خود را وا نمى گذارد و همه را به تفصيل ذكر مى كند خصوصا اگر آن پادشاه به دادن عطاى فراوان موصوف باشد و در انجام كارهاى نيكو معروف باشد و چنين كسى كه نياز به فرستاده پادشاه دارد هرگز از منادى پادشاه روى نمى گرداند، و او را بى جواب نمى گذارد و مقصود از اين خطاب فرستاده را، باسستى ضايع نمى كند (و اگر چنين كند) پس او شايسته خشم پادشاه است و با جواب ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (22) باز مى گردد و يا در جواب او همانند غافلها از او روى برگردانده مى شود تا آنكه جزء لشگريان محرومين قرار گيرد و با بارگناه و معصيت باز گردد و مشمول اين روايت شود كه هركس درخواست از خدا را ترك كند فقير مى گردد.
رضى الدين على بن موسى بن طاووس (قدس الله روحه الزكيه )، گفت : و اگر خواستى در آن هنگام بگو: خداى من تصديق به ربوبييت تو و خاتميت رسالت محمد (صلى الله و عليه و آله و سلم ) و به اين منادى كه از جود تو خبر مى دهد، نمودم و اگر گوشم صداى آن را نمى شنود، عقل من كه تصديق اخبار مشتمل بر وعده تو، دارد، آنرا شنيده است سپس من مى گويم : خوش آمدى اى فرشته اى كه از طرف مالك حكيم كريم جواد نيكوكار، نسبت به ما بر ما وارد شدى ما به زبان حال عقلمان گفتار تو را از معدن برآورنده در خواستمان شنيديم كه مى گويى : آيا سائلى هست كه در خواستش را بدهم . و من از شما تمام احتياجات خود را كه مقتضى دوام اقبال حق تعالى به من است مى خواهم و مى خواهم كه پيوسته توفيق روى آورى به او را داشته باشم و احسانش به من تمام گردد و ادب من در پيشگاه او كامل شود و اينكه مرا و هر چه را كه به آن وسيله به من نيكى مى كند حفظ كند و گفتار تو را از زبان سيد و مولايمان كه او اهل آنست كه ما را به آرزويمان رساند شنيديم كه آيا توبه كننده اى هست كه توبه او را بپذيرم و من هم توبه اختيارى مى كنم و هم توبه اضطرارى زيرا من عاجز و ضعيف از غضب و عقابش هستم و رضايت و ثوابش را نيازمندم اگر نفس من در توبه حقيقى راستگو هست تو دانى و الا زبان حال عقل من با همه وجودش تايب است و سخن تو را اى فرشته كه از طرف آقا و سلطانمان كه اهل مهربانى و پذيرش ماست را شنيديم كه گفتى آيا استغفار كننده اى هست تا آنكه او را بيامرزم و من بنده او هستم كه از همه چيزهايى كه او بدش مى آيد توبه مى كنم و براى عفو پناهنده به او هستم و اگر قلب و زبان من در استغفار درست مى گويند بسيار خوب و الا زبان حال عقل من و حالت درماندگى و خستگى شكستگى من در پيشگاه جلالت و عفو و رحمت او از طرف من استغفار مى كند، و من در پيشگاه عزت و رافت او خوار و ناچيزم و اى فرشته ! من اظهار اين خواسته و توبه و استغفار و بيچارگى و ذلت و شكستگى خود را به عنوان امانت به تو مى سپارم تا آنرا با حلم و كرم و رحمت وجود به پيشگاه كسى كه بر ما نعمت داد و تو را به سوى ما فرستاد و درهاى رسيدن را به روى ما باز كرد عرضه بدارى .
على بن طاووس گفت : اگر اين دعا را حفظ نكردى و آمادگى براى قرائت آن ندارى آنرا در كاغذى بنويس كه با تو و يا در زير سر تو باشد و آنرا همانند بهترين متاعت حفظ كن ! وقتى كه ثلث آخر هر شب شد جلويت بگير و بگو اى فرشته اى كه از طرف ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين آمدى اين قصه من است كه به تو تسليم مى كنم من نه زبان گفتگو دارد و نه قلب آماده اى كه كلام شايسته اى بتوانم بتو عرضه كنم . پايان سخن ايشان رحمة الله عليه .
گويم اگر مى توانى در اين وقت ادعيه اى كه اهل بيت فرمودند و به تو ياد دادند بخوانى پس خوشابحالت و اگر نمى توانى پس اين سخن را بگو:
بار خدايا من به تو ايمان آوردم و پيامبرت و اهلبيتش صلوات الله عليهم را در خبر از عفو بزرگوارانه و الطاف انس تو تصديق كردم بار خدايا درود بر محمد و اهل بيتش بفرست و مرا در دعاهاى نيكى از دنيا و آخرت كه در اين شب شده شريك قرار بده و آنگاه آنچه سزاوار توست با من رفتار كن نه آنچه سزاوار من است اى مهربانترين ! درود بفرست بر محمد و فرزندان پاكش .
بدان كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرموده : تمام حظ چشم را (كه خواب است ) به او ندهيد چون چشم كمترين شكر كنندگان است .
از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه وقتى بنده به خاطر رضايت خدا براى نماز شب از بستر شيرين بر مى خيزد و چشمانش هنوز پر از خوابست خداى تعالى به او بر ملايكه اش مباهات مى كند، مى فرمايد آيا بنده مرا نمى بينيد! از لذت بستر برخاست براى عبادتى كه من بر او واجب نكردم و شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم .
فايده (دعا در ساعت روز)
مى دانى كه روز دوازده ساعت است و در هر ساعتى توجه و توسل به امامى از ائمه هدى مى شود (10) چنانكه شيخ طوسى در مصباح دعاى وارد در هر ساعت را آورده است . و سيد رضى الدين رحمة الله عليه ذكر كرد كه هر روزى از ايام هفته به مهمانى يكى از ائمه (عليهم السلام ) و دهش صله اختصاص دارد و براى هر روز زيارتى مخصوص براى امامى كه اميد مهمانى و صله از او ميرود وارد شده است . روز شنبه مال پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) است و روز يكشنبه از آن مولى على (عليه السلام ) است و روز دوشنبه از آن امام حسن و حسين (عليه السلام ) است و روز سه شنبه از آن على بن الحسين و امام باقى و امام صادق (عليهم السلام ) است و روز چهارشنبه از آن امام كاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادى (عليهم السلام ) است . و روز پنجشنبه از آن امام حسن عسكرى عليه اسلام است و روز جمعه از آن حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد.
و نيز شب قدر كه به صورت ناشناخته در ماه رمضان است و چه بسا شب قدر در همين سه شب فرد (نوزده ، بيست و يك و بيست و سه ) باشد و در شب بيست و سه يعنى شب جهنى تاكيد بيشترى شده است و نيز شبهاى احيا و آن شبها عبارتند از: اولين شب ماه رجب ، شب پانزدهم ماه شعبان ، شبهاى عيد قربان و فطر. و اميرالمومنين (عليه السلام ) خوشش مى آمد كه در اين شبها فارغ البال باشد و نيز روز عرفه ، زيرا روز عرفه روز دعا و درخواست است و به همين خاطر در صورتى كه روزه انسان را از دعا باز مى دارد افطار در اين روز بهتر از روزه است گرچه ترغيب فراوانى در روزه آن وارده شده است و دعا به هنگام وزش بادها و به هنگام زوال ظهر و بارش باران و ريزش اولين قطره خون شهيد، زيرا روايتى از زيد شحام از امام صادق (عليه السلام ) وارد شده كه فرمود: در چهار وقت دعا كنيد: به هنگام وزش باد و زوال سايه (يعنى ظهر) و بارش باران و اولين قطره خون شهيد مؤ من . زيرا درهاى آسمان در اين هنگام باز مى شود. و از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: وقتى زوال ظهر شد درهاى آسمان و بهشت باز مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود عرضه داشتم : درچه هنگام ؟ حضرت فرمود: به اندازه چهار ركعت نمازى كه به آرامى خوانده شود.
وقت ديگر: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب وقت اجابت دعاست .
و روايت شده است : به هنگام طلوع فجر.
و روايت ابوالصباح كنانى از ابو جعفر (عليه السلام ) كه فرمود خداى تعالى بنده اى كه بسيار از او درخواست مى كند دوست دارد، بنابراين از سحر تا طلوع خورشيد دعا كنيد، زيرا در اين صورت درهاى آسمان باز مى شود و ارزاق تقسيم مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود.
قسم دوم در مكانهاى دعا
مثل سرزمين عرفه ، در خبر است كه خداى سبحان در آن روز به ملايكه مى گويد اى فرشتگان من ! آيا بندگان و كنيزانم را مى بينيد كه از گوشه و كنار دنيا ژوليده موى و غبار آلوده آمدند آيا مى دانيد چه مى خواهند؟
فرشتگان عرضه مى دارند از تو درخواست آمرزش دارند پس خداى مى فرمايد: شاهد باشيد كه من ايشان را آمرزيدم .
و روايت شد: از زمره گناهان ، گناهانى هستند كه جز در عرفه و مشعر بخشوده نمى شوند خداى تعالى فرمود:فاذاافضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (23) وقتى از عرفات روانه شديد در مشعر خداى را ياد آوريد و شب مشعر از شبهاى بيدار ماندنى است .
مكان ديگر:
حرم و كعبه است . از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هيچكس بر آن كوههانياستاده جز آنكه دعايش اجابت شد دعاى مؤ منين براى آخرت آنها به اجابت مى رسد و دعاى كفار براى دنياشان به اجابت مى رسد.
مكان ديگر:
مساجد است زيرا مسجد خانه خداست و كسى كه قصد رفتن به مسجد كند، قصد رفتن به سوى خدا و زيارت او كرده است . و در حديث قدسى آمده است بدانيد كه خانه هاى من در زمين مساجدند، و خوشابحال بنده اى كه در خانه اش تطهير كد، سپس مرا در خانه ام زيارت كند و خداى كريمتر از آن است كه زاير و خواهان خود را دست خالى باز گرداند.
سعيد بن مسلم از معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرد:
پدرم وقتى نيازى داشت به هنگام زوال ظهر آنرا از خداوند درخواست مى كرد، وقتى مى خواست در خواست كند ابتدا صدقه اى مى داد و بوى خوش استشمام مى كرد و به مسجد مى رفت و براى حاجت خود دعا مى كرد.
استفاده از روايت
و اين روايت بر چهار چيز دلالت دارد:
اول : زوال ظهر وقت درخواست حاجت است .
دوم : مستحب است كه جلوتر از دعا صدقه دهند.
سوم : استشمام بوى خوش .
چهارم : مسجد مكان طلب حاجت است .
و از اماكن دعا، بلكه بهترين جايگاه ، دعا در پيشگاه قبر امام حسين (عليه السلام ) است روايت شده كه خداى سبحان در قبال شهادت امام حسين (عليه السلام ) چهار خصلت به او داد: در خاك قبرش شفا قرار داد و دعا را در زير گنبد او اجابت مى كند و ائمه (عليهم السلام ) را از فرزندان او قرار داد و روزهايى كه زايرين زيارت قبرش مى كنند جزء عمرشان بحساب نمى آورد.
روايت شده كه امام صادق (عليه السلام ) بيمار شد، به كسانش دستور داد كه شخصى را اجير كنند كه در كنار قبر امام حسين (عليه السلام ) براى او دعاكنند. پس مردى از مواليان آن حضرت بيرون آمد و شخصى را در كنار در يافت و ماجرا را به او گفت آن مرد گفت من مى روم ، ولى امام حسين عليه السلام امامى است كه اطاعتش واجب است چنانكه امام صادق هم امامى است كه اطاعتش واجب است پس چگونه براى شفاى امام صادق در كنار قبر امام حسين (عليه السلام ) بايد دعا كرد. غلام به پيش امام صادق عليه السلام آمد و سخن او را نقل كرد. حضرت فرمود: همين طور است كه ايشان مى گويد ولى ايشان نمى داند كه خداى تعالى را مكانهايى است كه دعاها در آن اجابت مى شود بقعه حضرت امام حسين (عليه السلام ) از آن امكنه است .
قسم سوم از علل اجابت دعا (دعاى مشتمل بر اسم اعظم )(24)
از علل اجابت دعا، دعاهايى است كه مشتمل بر اسم اعظم هستند، خواه آن اسم را شخصا بدانيم ، خواه عينا آنرا ندانيم و اسم اعظم را كسى عينا نمى داند جز اشخاصى مثل پيامبران و اولياء الهى (عليهم السلام ) كه خداى ايشان را آگاه كرده است (11) و تلويحات و اشاراتى در اين زمينه وارد شده است مثل روايتى كه مى گويد: اسم اعظم در اخر سوره حشر آمده است و روايتى كه مى گويد اسم اعظم در آية الكرسى و اول آل عمران مى باشد. گفتند كه اسم اعظم در الحى القيوم است زيرا اين دو اسم وجه اشتراك هر دو و موجود در اين دو سوره مى باشد و از پيامبر (صلى الله و عليه و آله و سلم ) آمده كه - فرمود:((بسم الله الرحمن الرحيم )) نزديكتر است از سياهى چشم به سفيدى آن گفتند كه اسم اعظم در اين سخن است ((يا حى يا قيوم )) و گفته شده اسم اعظم يا ذالجلال والاكرام ست عده اى ديگر گفتند در اين سخن است : يا هو يا من لا هو الا هو
سخن عده اى ديگر آنكه اسم اعظم همان ((الله )) است و آن از: (1) اسماى مشهور پروردگار است . (2 و 3) بالاترين مقام رادر ذكر و دعا دارد (4) و امام همه اسما است .
(5) و كلمه اخلاص مختص به اوست و (6) شهادت به او داده مى شود.
و اين قول خيلى به صواب نزديك است ، زيرا رواياتى كه مدلول آن اين است كه ((الله )) اسم اعظم مى باشد فراوان است .
(امتيازات الله )
پس بدانكه اين اسم مقدس امتيازاتى بر سائر اسماء دارد:
اول : الله اسم خاص ذات مقدس حق است كه مخصوص اوست و به حقيقت و يا مجاز بر ديگران اطلاق نمى شود. خدايتعالى فرمود:هل تعلم له سميا(25) آيا جز الله را ديديد كه اسم الله داشته باشد.
دوم : اين اسم دلالت بر ذات دارد و هر كدام از باقى اسماء بر معانى ديگر دلالت دارند مثل قادر كه بر قدرت دلالت دارد و عالم بر علم دلالت دارد و امثال آن .
سوم : همه اسماء به اين نام ناميده مى شود و او به اسم ديگرى ناميده نمى شود مثلا به اسم الهى صبور مى گويند كه وى اسمى از اسماء الله است و نمى گويند: الله اسمى از اسماى صبور يا رحيم يا شكور است و با شش امتيازى كه قبلا گذشت مجموع امتيازات اين اسم به نه مى رسد.
سليمان و آصف برخيا
و روايت شده است كه سليمان (عليه السلام ) وقتى آمدن بلقيس را فهميد و بين آنها تنها يك فرسخ مانده بود فرمودايكم ياتينى بعرشها قبل ان ياتونى مسلمين (26)كى تخت بلقيس را مى تواند بياورد قبل از آنكه بلقيس و اطرافيان به تسليم بيايند؟ قال عفريت من الجن (27)عفريتى از جن (يعنى يكى از سركشان اجنه كه بسيار زيرك بود) گفت : انا اتيكه به قبل ان تقوم من مقامك من تخت او را مى آورم قبل از آنكه از تخت خود يعنى مجلسى كه در آن قضاوت مى كنى برخيزى (يعنى مجلسش تمام شود) و مجلس حضرت سليمان از صبح تا ظهر طول مى كشيد.وانى عليه لقوى امين : و من قوت برآوردن تخت او دارم و برطلاها (و زينت هاى آن ) امين هستم . ((فقال سليمان )).سليمان فرمود: من سريعتر از آن مى خواهم قال الذى عنده علم من الكتاب (28) آن كسى كه مقدارى از كتاب درنزد او بود يعنى آصف بن برخيا كه وزير حضرت سليمان و پسر خواهر او و مردى صديق بود كه اسم اعظم را مى دانست يعنى اسمى را كه وقتى خوانده شود خداى جوابش را مى دهد عرضه داشت : انا اتيك به قبل ان يرتد طرفك : من به يك چشم بهم زدن تخت بلقيس را مى آورم . گفتند: معناى اين عبارت اين است كه يعنى قبل از آنكه كسى كه به اندازه چشم انداز تو از دو دور است به تو برسد و گفته شده معنايش اين است كه قبل از باز گشت پلك تو به خاطر خستگى مى آرم .
پس معناى اين عبارت اين است كه : سليمان چشمش را باز كرد و تا نهايت نگاه كرد و ادامه داد و قبل از آن كه چشمش خيره گردد و بهم بيافتد تخت بلقيس آمده بود. كلبى گويد آصف به سجده افتاد و به اسم اعظم الهى از خدا درخواست كرد و تخت به زمين فرو رفت و در جلوى سليمان سبز شد گفتند: در آنجا كه تخت بود زمين شكافته شد و جلوى سليمان از زمين بيرون آمد و گفته شده كه زمين براى تخت درهم نورديده شد. و اين از امام صادق (عليه السلام ) هم روايت شده و گفته شد: آن اسم همان الله و اسم بعدى كه بعد از الله مى آيد رحمن است و گفته شده آن اسم ((يا حى يا قيوم است كه در زبان عبرى آهيا شراهيا(هستم كه هستم ) است .
گفته شده آن اسم يا ذالجلال والاكرام است . و گفته شده : ((يا الهنا واله كل شى ء الها واحدا و لا اله الا انت ))است .
و روايت شده خصوصيات الفاظ در اجابت دعا مؤ ثرند و ادعيه اى براى حاجت هاى مخصوص آمده مثل روايتى كه از امام صادق (عليه السلام ) در مورد كسى كه ده بار بگويد: يا الله يا الله به او گفته مى شود: لبيك بنده من حاجت خود رابگو، به تو داده مى شود. و نظير آن روايتى است كه در مورد كسى كه ده بار يارباه يارباه بگويد آمده است . چنانكه در مورد يارب يارب نيز چنين است . و نظير آن ياسيداه ياسيداه است . و نيز روايت شده كه هر كس در سجود خود سه بار بگويد ياالله يا رباه يا سيداه همان جواب مذكور را به او مى دهند.
شاءن و منزلت فاطمه زهرا عليهاالسلام را همين بس كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره اش زيباترين سخنان را بيان فرموده كه درباره هيچ يك از زنان عالم چنين چيزى نفرموده حتى درباره همسر و ساير دختران خود.
اينك از ميان دهها روايتى كه درباره اين شخصيت بى نظير نقل گرديده به چند روايت بسنده كرده سپس به نكاتى در اين جهت اشاره اى خواهيم داشت :
1- فاطمه عليهاالسلام پاره تن پيامبر
بخارى در صحيح خود از وليد از ابن عيينه از عمر بن دينار از ابى مليكه از مسور بن مخرمه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: فاطمة بضعة منى فمن اءغضبها اءغضبنى ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است .(4)
2- فاطمه عليهاالسلام قلب پيامبر
حسن بن سليمان در كتاب محتضر از تفسير ثعلبى از مجاهد از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه روزى آن حضرت از خانه بيرون آمد و در حالى كه دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته بود، چنين فرمود: هر كه اين را مى شناسد كه شناخته است و هر كه وى را نمى شناسد بداند: اين فاطمه عليهاالسلام دختر محمد است و او پاره تن من مى باشد، او قلب من است كه در بين دو پهلوى من قرار گرفته است ؛ پس هر كه او را آزار دهد مرا آزار داده و هر كه مرا آزار دهد خداى را آزار داده است . (5)
3- فاطمه عليهاالسلام تار موى پيامبر
جابر بن عبدالله گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليهاالسلام شعرة منى ؛ فمن آذى شعرة منى ، فقد آذانى فقد آذى الله و من آذى الله لعنه الله ملاء السموات و الارض .(6)
فاطمه عليهاالسلام تار موى من است و هر كه به تارى از موهاى من آزار برساند مرا آزار رسانده و هر كه مرا آزار رساند خدا را آزار رسانده است و هر كه خدا را آزار برساند، خداوند به اندازه آسمان ها و زمين او را لعنت خواهد كرد.
4- فاطمه نور چشم پيامبر
ابن فتال نيشابورى ضمن حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده است كه به على عليه السلام فرمود: يا على ، آن فاطمه عليهاالسلام بضعة منى و هى نور عينى و ثمرة فؤ ادى . على جان ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من و نور چشم و ميوه دلم مى باشد.(7)
5- فاطمه عليهاالسلام مايه سرور پيامبر
امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام بهجة قلبى وابناها ثمرة فؤ ادى و بعلها نور بصرى ؛ فاطمه عليهاالسلام مايه سرور و خوشحالى من مى باشد، همچنين دو فرزندش ميوه دلم و همسرش نور چشمم مى باشد.(8)
6- فاطمه برتر از آسمانها و زمين
و در حديثى ديگر درباره خلقت فاطمه عليهاالسلام فرمود: پس خداوند از نور دخترم فاطمه عليهاالسلام آسمان ها و زمين را آفريد، پس آسمان ها و زمين از نور دخترم فاطمه عليهاالسلام است و نور دخترم فاطمه عليهاالسلام از نور پروردگار است و دخترم فاطمه عليهاالسلام برتر از آسمانها و زمين است .(9)
7- فاطمه برگزيده خداوند
خطيب بغدادى ضمن اشاره به معراج پيامبر صلى الله عليه و آله از آن حضرت چنين روايت كرده كه فرمود: همان شبى كه مرا به آسمان بردند ديدم كه بر درب بهشت چنين نوشته بود: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على حبيب الله ، و الحسن و الحسين صفوة الله ، فاطمه عليهاالسلام خيرة الله و على باغضهم لعنه الله (10)
8- فاطمه يكى از حجت هاى خدا
طبرى در بشارة المصطفى به سند خود از امام زين از پدرش از امير مؤ منان از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: اءنا و على و فاطمه عليهاالسلام و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين حجج الله على اءعداءنا اءعداءالله و اءولياءنا اءولياءالله ؛ من و على و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و نه فرزند از فرزندان حسين حجت هاى خداوند بر بندگان او هستيم ، دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.(11)
9- فاطمه بهترين زنان اءمت
انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بهترين زنان امتم فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلى الله عليه و آله است (12)
10- برترين زنان اولين و آخرين
و در روايت ديگرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده چنين آمده : مردان عالم در زمان من على است و برترين زنان اولين و آخرين فاطمه عليهاالسلام است .(13)
11- اگر تمام خوبى ها مجسم شود
هم چنين درباره شخصيت بى مانند فاطمه عليهاالسلام فرمود: ولو كان الحسن شخصا لكان فاطمه عليهاالسلام بل هى اءعظم ؛اگر تمام خوبى ها و فضايل اخلاقى مجسم شود، شايسته است كه فاطمه عليهاالسلام باشد؛ بلكه فاطمه عليهاالسلام والاتر از همه آنها مى باشد.(14)
12- فاطمه مريم كبرى است
و از جمله بيانات و سفارش هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حال احتضار به على داشت اين بود؛ على جان ؛ فاطمه عليهاالسلام امانت خدا و رسولش در نزد تو مى باشد، پس از اين امانت خوب نگهدارى كن و مى دانم كه چنين خواهى كرد، بدان كه او مريم كبرى است .(15)
13- عزيزترين مردم نزد پيامبر
شيخ طوسى به سند خود از عبدالله بن حارث بن نوفل نقل كرده كه گفت از سعد بن مالك شنيدم كه مى گفت : از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: فاطمه عليهاالسلام بضعة منى من سرها فقد سرنى و من ساءها فقد ساءنى ، فاطمه عليهاالسلام اءعز البرية على ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است هر كه او را خشنود كند مرا خشنود كرده و هر كه او را آزار دهد مرا آزار داده فاطمه عليهاالسلام عزيزترين مردم نزد من مى باشد. (16)
14- محبوب ترين مردم
علامه مجلسى از برخى كتابهاى مناقب به سند خود از اسامه نقل كرده كه گفت : روزى در مسجد به على و عباس گذر كردم در حالى كه به بحث نشسته بودند، چون مرا ديدند از من خواستند كه از پيامبر صلى الله عليه و آله براى شان اجازه ملاقات بگيرم .
گويد: به رسول خدا عرض كردم : اين على و عباس هستند كه اجازه ملاقات مى خواهند.
حضرت فرمود: آيا مى دانى چه چيزى آنها را به اين جا آورده است ؟
گفتم : به خدا سوگند كه نمى دانم .
فرمود: اما من مى دانم براى چه به اين جا آمده اند و سپس اجازه ورود به آنها داد.
پس آن دو وارد شده و پس از سلام و اداى احترام در محضرش نشسته و اظهار داشتند اى رسول خدا كدام يك از افراد خانواده ات در نزد تو محبوب تر هستند؟پيامبر پاسخ داد: فاطمه .(17)
5- بحار الاءنوار، ج 43، ص 80. 6- بحارالاءنوار، ج 43، ص 80. 7- روضة الواعظين ، ص 150. 8- مقتل الحسين خوارزمى ، ج 1، ص 59. 9- بحارالاءنور، ج 15، ص 10. 10- تاريخ بغداد، ج 1، ص 259. 11- بشارة المصطفى ، ص 24. 12- احقاق الحق ، ج 10، ص 115. 13- همان ، ج 25، ص 37. 14- مقتل الحسين خوارزمى ، ج 1، ص 60. 15- فاطمة الزهراء، ص 58. 16- بحارالاءنوار، ج 43، ص 23. 17- همان ، ص 68، ذخاير العقبى ص ، 35.