چهل حديث از امام کاظم عليه السلام
قالَ الاِْمامُ الْکاظم(عليه السلام) :
1- تعقّل و معرفت
«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِياءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلي عِبادِهِ إِلاّ لِيَعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.»:خداوند پيامبران و فرستادگانش را به سوي بندگانش بر نينگيخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند. پس نيکوترينشان از نظر پذيرش، بهترينشان از نظر معرفت به خداست، و داناترينشان به کار خدا، بهترينشان از نظر عقل است، و عاقلترين آنها، بلند پايه ترينشان در دنيا و آخرت است.
2- حجّت ظاهري و باطني
«إِنَّ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حُجَّتَيْنِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِياءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:
همانا براي خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پيامبران و امامان; و حجّت پنهاني عبارت است از عقول مردمان.
3- صبر و گوشهگيري از اهل دنيا
«أَلصَّبْرُ عَلَي الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالي إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَ الرّاغِبينَ فيها وَ رَغِبَ فيما عِنْدَ رَبِّهِ وَ کانَ اللّهُ آنِسَهُ فِي الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِي الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِي الْعَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ في غَيْرِ عَشيرَة.»:
صبر بر تنهايي، نشانه قوّت عقل است، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالي تعقّل کند از اهل دنيا و راغبين در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انيس اوست و در تنهايي يار او، و توانگري او در نداري و عزّت او در بيتيره و تباري است.
4- عاقلان آينده نگر«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِي الدُّنْيا وَ رَغِبُوا فِيالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّي يَسْتَوْفي مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَيَأْتيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْياهُ وَ آخِرَتَهُ.»:به راستي که عاقلان، به دنيا بيرغبتند و به آخرت مشتاق; زيرا ميدانند که دنيا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر که آخرت خواهد دنيا او را بخواهد تا روزيِ خود را از آن دريافت کند، و هر که دنيا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنيا و آخرتش را بر او تباه کند.
5- تضرّع براي عقل «مَنْ أَرادَ الْغِني بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِي الدّينِ فَلْيَتَضَّرَعْ إِلَي اللّهِ في مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما يَکْفيهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما يَکْفيهِ اسْتَغْني وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِما يَکْفيهِ لَمْ يُدْرِکِ الْغِني أَبَدًا.»:هر کس بينيازي خواهد بدون دارايي، و آسايش دل خواهد بدون حسد، و سلامتي دين طلبد، بايد به درگاه خدا زاري کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفايتش کند قانع باشد. و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بينياز گردد. و هر که بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بينيازي نرسد.
6- ديدار با مؤمن براي خدا
«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَيْرِهِ، لِيَطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَکَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعينَ أَلْفِ مَلَک مِنْ حينَ يَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّي يَعُودَ إِلَيْهِ يُنادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»:
هر کس ـ فقط براي خدا نه چيز ديگر ـ به ديدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعدههاي الهي برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد که همه ندايش کنند: هان! پاک و خوش باش و بهشت برايت پاکيزه باد که در آن جاي گرفتي.
7- مروّت، عقل و بهاي آدمي
«لا دينَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذي لايَرَي الدُّنْيا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَکُمْ لَيْسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبيعوها بِغَيْرِها.
کسي که جوانمردي ندارد، دين ندارد; و هر که عقل ندارد، جوانمردي ندارد. به راستي که باارزشترين مردم کسي است که دنيا را براي خود مقامي نداند، بدانيد که بهاي تن شما مردم، جز بهشت نيست، آن را جز بدان مفروشيد.
8- حفظ آبروي مردم
«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ.»:هر که خود را از آبروريزي مردم نگهدارد، خدا در روز قيامت از لغزشش ميگذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت خشمش را از او باز دارد.
9- عوامل نزديکي و دوري به خدا
«أَفْضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَي اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»:
بهترين چيزي که به وسيله آن بنده به خداوند تقرّب ميجويد، بعد از شناختن او، نماز و نيکي به پدر و مادر و ترک حسد و خودبيني و به خود باليدن است.
10- عاقل دروغ نميگويد
«إِنَّ الْعاقِلَ لا يَکْذِبُ وَ إِنْ کانَ فيهِ هَواهُ.»:همانا که عاقل دروغ نميگويد، گرچه طبق ميل و خواسته او باشد.
11- حکمت کم گويي و سکوت
«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُکْمٌ عَظيمٌ، فَعَلَيْکُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»:
کم گويي ، حکمت بزرگي است، بر شما باد به خموشي که شيوه اي نيکو و سبک بار و سبب تخفيف گناه است.
12- هرزه گويي بي حيا
«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلي کُلِّ فاحِش قَليلِ الْحَياءِ لا يُبالي ما قالَ وَ لا ما قيلَ لَهُ.»:همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ کم حيا که باکي ندارد چه ميگويد و يا به او چه گويند حرام گردانيده است.
13- متکبّر، داخل بهشت نميشود«إِيّاکَ وَ الْکِبْرَ، فَإِنَّهُ لا يَدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ في قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ کِبْر.»:
از کبر و خودخواهي بپرهيز، که هر کسي در دلش به اندازه دانه اي کبر باشد، داخل بهشت نميشود.
14- تقسيم کار در شبانه روز
«إِجْتَهِدُوا في أَنْ يَکُونَ زَمانُکُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذينَ يُعَرِّفُونَکُمْ عُيُوبَکُمْ وَيُخَلِّصُونَ لَکُمْ فِي الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فيها لِلَذّاتِکُمْ في غَيْرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَي الثَّلاثِ ساعات.»:
بکوشيد که اوقات شبانه روزي شما چهار قسمت باشد:1 ـ قسمتي براي مناجات با خدا، 2 ـ قسمتي براي تهيّه معاش، 3 ـ قسمتي براي معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد که عيبهاي شما را به شما ميفهمانند و در دل به شما اخلاص ميورزند، 4 ـ و قسمتي را هم در آن خلوت ميکنيد براي درک لذّتهاي حلال [و تفريحات سالم] و به وسيله انجام اين قسمت است که بر انجامِ وظايف آن سه قسمت ديگر توانا ميشويد.
15- همنشيني با ديندار و عاقل خيرخواه«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّينِ شَرَفُ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ يُمْنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفيقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَيْکَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِيّاکَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ في ذلِکَ الْعَطَبَ.»:همنشيني اهل دين، شرف دنيا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خيرخواه، يُمن و برکت و رشد و توفيق از جانب خداست، چون خردمند خيرخواه به تو نظري داد، مبادا مخالفت کني که مخالفتش هلاکت بار است.
16- پرهيز از اُنس زياد با مردم
«إِيّاکَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سايِرِهِمْ کَهَرْبِکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِيَةِ.»:بپرهيز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر اين که خردمند و امانتداري در ميان آنها بيابي که [در اين صورت] با او انس گير و از ديگران بگريز، به مانند گريز تو از درنده هاي شکاري.
17- نتيجه حبِّ دنيا
«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْيا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِيَ عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنيا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَيْهِ غَضَبًا.»:هر که دنيا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده اي دانشي ندهند که به دنيا علاقه مندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گيرد.
18- پرهيز از طمع و تکيه بر توکّل
«إِيّاکَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَيْکَ بِالْيَأْسِ مِمّا في أَيْدِي النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقينَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنيسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَيْکَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَيْهِ.
از طمع بپرهيز، و بر تو باد به نااميدي از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقين بِبُر که طمع، کليدِ خواري است، طمع، عقل را ميربايد و مردانگي را نابودکند و آبرو را ميآلايد و دانش را از بين ميبرد. بر تو باد که به پروردگارت پناه بري و بر او توکّل کني.
19- نتايج امانتداري و راستگويي
«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ يَجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِيانَةُ وَ الْکِذْبُ يَجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.»:
امانتداري و راستگويي، سبب جلب رزق و روزياند، و خيانت و دروغگويي، سبب جلب فقر و دورويي.
20- سقوطِ برتري جوي«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَيْنِ، فَطارَتْ فَأَکَلَهَا الطَّيْرُ.»:
هر گاه خداوند بدي مورچه را بخواهد، به او دو بال ميدهد که پرواز کند تا پرنده ها او را بخورند.
21- حقگويي و باطل ستيزي
«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کانَ فيهِ هَلاکُکَ فَإِنَّ فيهِ نَجاتُکَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ کانَ فيهِ نَجاتُکَ، فَإِنَّ فيهِ هَلاکُکَ.»:
از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودي تو در آن باشد. زيرا که در واقع، نجات تو در آن است.از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زيرا که در واقع، نابودي تو در آن است.
22- تناسب بلا و ايمان
«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ کَفَّتَيِ الْميزانِ کُلَّما زيدَ في إِيمانِهِ زيدَ في بَلائِهِ.»:
مؤمن همانند دو کفّه ترازوست، هر گاه به ايمانش افزوده گردد، به بلايش افزوده گردد.
23- کفّاره خدمت به حاکمان«کَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَي الاِْخْوانِ.»:
کفّاره کارمندي سلطان، احسان به برادران ديني است.
24- نافله و تقرّب «صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَي اللّهِ لِکُلِّ مُؤْمِن… .»:
نماز نافله راه نزديک شدن هر مؤمني به خداوند است… .
25- اصلاح و گذشت
«يُنادي مُناد يَوْمَ القِيمَةِ: أَلا مَنْ کانَ لَهُ عَلَي اللّهِ أَجْرٌ فَلْيَقُمْ، فَلا يَقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَي وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَي اللّهِ.»:ندا کننده اي در روز قيامت ندا ميکند:آگاه باشيد، هر که را بر خدا مزدي است برخيزد، و برنميخيزد، مگر کسي که گذشت کرده و اصلاح بين مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.
26- بهترين صدقه
«عَوْنُکَ لِلضَّعيفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»:کمک کردنت به ناتوان از بهترين صدقه است.
27- سختي ناحقّ
«يَعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُکِمَ بِهِ عَلَيْهِ.»:
سختي ناحقّ را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد.
28- گناهان تازه، بلاهاي تازه
«کُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ يَکُونُوا يَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ يَکُونُوا يَعُدُّونَ.»:
هر گاه مردم گناهان تازه کنند که نميکردند، خداوند بلاهايي تازه به آنها دهد که به حساب نميآوردند.
29- کليد بصيرت
«تَفَقَّهُوا في دينِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصيرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَي الْمَنازِلِ الرَّفيعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَليلَةِ فِي الدّينِ وَ الدُّنْيا، وَ فَضْلُ الْفَقيهِ عَلَي الْعابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَي الْکَواکِبِ، وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ في دينِهِ لَمْ يَرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»:
در دين خدا دنبال فهم عميق باشيد، زيرا که فهم عميقِ دين، کليد بصيرت و بينايي و کمال عبادت و سبب تحصيل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دين و دنياست.
و برتري فقيه بر عابد، مانند برتري آفتاب است بر کواکب، و کسي که در دينش فهم عميق نجويد، خداوند هيچ عملي را از او نپسندد.
30- دنيا، بهترين وسيله
«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِکُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْيا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهي مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا يَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فيهِ، وَ اسْتَعينُوا بِذلِکَ عَلي أُمُورِ الدّينِ، فَإِنَّهُ رُوِيَ «لَيْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْياهُ لِدينِهِ أَوْ تَرَکَ دينَهُ لِدُنْياهُ».»:براي خود بهره اي از دنيا برگيريد و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردي ايجاد نکند و اسراف نباشد منظور داريد، و به اين وسيله براي انجام امور دين ياري جوييد. زيرا که روايت شده است: «از ما نيست کسي که دنيايش را براي دينش ترک گويد يا دينش را براي دنيايش رها سازد.»
31- انتظار فَرَج
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»:
بهترين عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشايش است.
32- مِهرورزي با مردم
«أَلتَّوَدُّدُ إِلَي النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»:مِهرورزي و دوستي با مردم، نصف عقل است.
33- پرهيز از خشم
«مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ يَوْمِ الْقِيمَةِ.»:
هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قيامت را از او باز ميدارد.
34- قويترين مردم«مَنْ أَرادَ أَنْ يَکُونَ أَقْوَي النّاسِ فَلْيَتَوَکَّلْ عَلَي اللّهِ.»:هر که ميخواهد که قويترين مردم باشد بر خدا توکّل نمايد.
35- ترقّي، نه درجا زدن
«مَنِ اسْتِوي يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ کانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الزِّيادَةَ في نَفْسِهِ فَهُوَ في نُقْصان، وَ مَنْ کانَ إِلَي النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ.»:
کسي که دو روزش مساوي باشد، مغبون است، و کسي که دومين روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و کسي که در خودش افزايش نبيند در نقصان است، و کسي که در نقصان است مرگ براي او بهتر از زندگي است.
36- خير رساني به ديگران«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخيکَ أَنْ لا تَکْتُمَهُ شَيْئًا يَنْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْياهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»:
همانا واجبترين حقّ برادرت بر تو آن است که چيزي را که سبب نفع دنيا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشيده نداري.
37- پرهيز از شوخي
«إِيّاکَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ إِيْمانِکَ.»:
از شوخي [بيمورد] بپرهيز، زيرا که شوخي، نور ايمان تو را ميبرد.
38- پند پديدهها
«ما مِنْ شَيْء تَراهُ عَيْناکَ إِلاّ وَ فيهِ مَوْعِظَةٌ.»:چيزي نيست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزي است.
39- رنج ناديده، نيکي را نمي فهمد
«مَنْ لَمْ يَجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ يَکُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»:
کسي که مزه رنج و سختي را نچشيده، نيکي و احسان در نزد او جايگاهي ندارد.
40- محاسبه اعمال«لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ في کُلِّ يَوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَيْهِ.»:از ما نيست کسي که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نيکي کرده است از خدا زيادي آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدي کرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوي او توبه نمايد.