صنعتی که مخترعش شیطان است
صنعت استدراج! از ابداعات و اختراعات شیطان رجیم برای اغوای بشر است . از استدراج ما بیشتر با کلمهی درجه آشنا هستیم. اصلی که شیطان با تعالیم خود در ذهن ما آن را نهادینه میکند تا حدی که همیشه باعث میشود مرتکب عمل خطا شده و هر روز آن را تکرار و بر غلظت آن بیافزائیم تا آنجا که عاقبت به تعبیر قرآن کریم “سَنَستَدرِجهُم مِن حَیث لا یَعلَمون” است یعنی پله پله به طرف جهنم سقوط کردن .
میخواهیم نماز قضایمان را بخوانیم به خودمان می گوئیم از فردا شروع میکنم فردا به پس فردا ! گاهی به ماهی دیگر و این سیر ادامه دارد درست مثل دانش آموز تنبلی که خواندن درسهایش را به فرداشب و فرداشب و نهایتاً به شب امتحان موکول میکند و شب امتحان هم اگر میهمان نداشته باشند و فوتبال دلخواهش پخش نشود . . . و نهایتا نمرهی مردودی و هزاران عذر تراشی و دنبال مقصر گشتن و بد و بیراه گفتن !
همهی اینها حاصل غفلت است ولی غفلتی که از روی نادانی نیست و در بسیاری از موارد ریشه در تنبلی دارد که پیامبر صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فرمود: “ اِیّاکُمُ الکَسَل فَاِنَّهُ خَرابُ الدُّنیا وَ الآخِرة” از تنبلی بپرهیز که به درستی آن مایه ویرانی دنیا و آخرت است ! و گاهی ریشه در باور غلط که “ مرگ فقط برای همسایه است” “من هنوز جوانم!” “ کو تا پیری؟! “ و نهایتا بدانجا میکشد که حاصلش التماس شخص متوفّی با خداست که “ رَبِّ ارجِعوُنی لَعَلّی اَعمَلَ صالِحاً فیما تَرَکتُ . . .” خدایا مرا به دنیا برگردان شاید من اعمال صالحی را که میبایست انجام میدادم و ندادهام ، را انجام دهم “ و جواب “ کَلاّ “ است یعنی نه ! هرگز !
در روایتی از امام صادق علیه السلام منقول است که فرمودند ( نقل به مضمون) : “وقتی زیر جنازهی کسی را میگیری فکر کن که تو آن میّت هستی و حالا از خدا خواستهای که تو را به دنیا بازگرداند و خدا اجابت کرده حال ، قدر لحظهها را بدان … “ . حال میماند قصهی ما و سعی ما برای تعجیل در ظهور مولایمان از : سعی در خودسازی ، تلاش در عرصه اجتماع ، فرهنگسازی ، و …
هر روز را به فردا و فردا را به پس فردا انگار نه انگار غیبت ما از مولایمان به هزار و اندی کشیده . . . حتی از دعاکردن برای فرج مولایمان غفلت میکنیم کاری که تنها معرفت میخواهد و اخلاص ! معرفت اینکه دعا کردن برای فرج امر وجود نازنین آن امام مُفتَرِضُ الطّاعَة است امامی که اطاعت امرش واجب است ، و اینکه در بسیاری ازتشرفات، حضرت (عج ) بدان تاکید فرمودهاند و اینکه سعادت دنیا و آخرت ما در تحقق امر ظهور است و اینکه تحقق ظهور همتی همگانی همراه با اخلاص و تداوم را میطلبد همراه با تغییر نفوس که :
” اِنَُ اللهَ لایَغیروُا ما به قومٍ حَتّی یَغیروُا ما بِاَنفُسِهِم “ خدا سرنوشت قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آن قوم نفوسشان را تغییر دهند . و در پایان انذار این مطلب که فرمایش امام حسن عسگری علیه السّلام است که به احمد ابن اسحاق فرمودند : ” یا احمد ابن اسحاق ! وَ الله لَیَغیبَنَّ غَیبَةً لا یَنجوُا فیها مِن الهَلَکةَ اّلُا مَن ثَبَّتَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلی القَولُ بِاِمامَةِ وَ وَفَّقَهُ لِدُّعا به تعجیلِ الفَرَجَه ” ای احمد ابن اسحاق ولله به راستی همانا غیبتی میکند غیبتی طولانی که در آن هیچکس از هلاکت [ دینی ] نجات نمییابد مگر آنکه خدا او را در ثابت ماندن بر امامت حضرتش ثابت ، و خدا او را در دعا برای تعجیل فرج موفق بدارد ! خلاصه اینکه راه رهایی از هلاکت دینی در آخر الزمان ، ثابت ماندن بر اعتقاد بر امامت آن عزیز و توفیق الهی بر دعا کردن جهت تعجیل فرج است پس از همین لحظه شروع کنیم خودمان را آنگونه که حضرت (عج) میخواهد برای حضرتش آماده کنیم ، دائم التوسل باشیم همیشه برای فرج حضرتش دعاکنیم و بدانچه که مارا به آن حضرت نزدیک میکند عمل کنیم .
والسلام علی من اتّبع الهدی
پینوشتها:
نتیجه استدراج : روزی رسول اکرم(ص) با اصحابشان در مسجد نشسته بودند ناگهان صدایی هول انگیز شنیده شد، مثل اینکه جسم بسیار سنگینی در قعر چاه عمیقی بیفتد و در و دیوار را تکان بدهد که سبب وحشت افراد حاضر در مجلس شد! رسول خدا(ص) فرمود: فهمیدید این صدا از چه بود؟ گفتند: نفهمیدیم، خدا و رسولش اعلمند.
فرمود: سنگی بود که از طبقه اعلای جهنم پرتاب شد و هفتاد سال بود که راه میپیمود و الآن به قعر جهنم رسید. این صدا از افتادن آن سنگ در قعر جهنم بود. هنوز کلام پیامبر(ص) تمام نشده بود که صدای گریه و شیون از خانه یک مرد منافق جنایتکار که در همسایگی مسجد بود بلند شد. معلوم شد آن مرد در همان ساعت مرده و هفتاد سال هم داشته است، و آن سنگ جهنم، همین آدم منافق بود که هفتاد سال با اعمال و اخلاق ناپاکش راه جهنم را میپیمود و در این لحظه به قعر جهنم رسیده بود!! گاهی که خدا مصلحت بداند بعضی از صحنههای عالم آخرت را در همین دنیا و مناسب با شرایط اهلش، به چشم و گوش برخی از افراد مستعد میرساند که تنبهی پیدا کنند. البته همه کس آن صداها را نمیشنوند و آن چهرهها را نمیبینند. (صفیر هدایت، آیه الله ضیاءآبادی، جزوه توبه)