• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خانه ای در بهشت

19 بهمن 1390 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

•  امام صادق (سلام الله علیه) : •

مَن بَنى مَسجِداً بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيتاً في الجَنَّةِ.
هر كس براى خدا، مسجدى بسازد، خداوند برايش خانه‏‌اى در بهشت مى‌‏سازد.

الكافي: ج 3 - ص 368 - ح 1. ميزان الحكمة: ج5- ص219- ح8477

مناسبتهاي روز:
رژه باشکوه همافران درمقابل امام خمينى‏ قدس سره و اعلان بيعت نيروى هوايى با ايشان            (1357 ش) ـ روز نيروى هوايى ـ عمليات والفجر 8 و فتح فاو (1364ش) ـ بناى مسجد قُبا (اولين مسجد در اسلام) در مدينه (1 ق)

 3 نظر

نامه ایی به خدا

18 بهمن 1390 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

نمی دانم این ماجرا واقعی است یا نه ، و متاسفانه به تهران و اونجایی ها نیز دسترسی ندارم تا به موزه گلستان بروم و واقعیت را پیدا کنم اما راوی گفت و ما هم می گوییم :

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود.
مضمون این نامه :

 

نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست                آب و باد وخاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود

 1 نظر

حقیقتِ بخشندگی

18 بهمن 1390 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

پیرمرد ماهیگیر چشمش به گوهر گرانبهایی افتاد که در آب برق می زد! آن را برداشت و در کیسه خود گذاشت. در راه بازگشت به مسافری رسید و با هم همسفر شدند. 

 هنگام ظهر زیر سایه درختی برای صرف غذا ایستادند. پیر مرد سفره ای از کیسه خود بیرون آورد تا با هم غذایی خورند. مرد آن گوهر را دید و از پیر مرد خواست تا آن را به او دهد! او بدون درنگ گوهر را به مرد داد!

 مرد با خود اندیشید که ثروتمند شده و بقیه عمر را خوشبخت خواهد بود. از پیر مرد تشکر و خداحافظی کرد و به سرعت روانه شهر شد.

 بعد از چند روز پیر مرد وارد بازار شهر شد. در گوشه ای از بازار همسفرش را دید. مرد به سرعت به سوی پیرمرد آمد و گفت این گوهر را از من بگیر! پیر مرد گفت آیا این گوهر ارزشی ندارد؟!

 مرد گفت: این گوهر بسیار با ارزش است اما من چیز گرانبهاتری از تو می خواهم!

حقیقتِ بخشندگی!

این گوهر را از من بگیر و در عوض بگو چگونه می توانم مانند تو بدون تامل از این گوهر چشم بپوشم!

 1 نظر

خدایا راضیم به رضای تو

18 بهمن 1390 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد :

من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست .

حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد :

الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت :

مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم .

حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود :

ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم

 1 نظر

ادیسون

18 بهمن 1390 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

ادیسون در  سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می  کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر میبرد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست!  رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟  حیرت آور است!  من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است!   وای ! خدای من، خیلی زیباست!  کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت:  پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند.  در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکــر می کنیم. الان موقع این کار نیست به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 64
  • 65
  • 66
  • ...
  • 67
  • ...
  • 68
  • 69
  • 70
  • ...
  • 71
  • ...
  • 72
  • 73
  • 74
  • ...
  • 87
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدیریت استانی کهگیلویه و بویر احمد

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه

نحوه نمایش نتایج:

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

ذکر ایام

حدیث

حدیث موضوعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس