• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

امام زمان کجا زندگی می کند؟

14 شهریور 1391 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

مقدمه:

می گویند امام زمان (عج) در میان هستند، در هر جا ممکن است حضور داشته باشند ولی مردم ایشان را نمی شناسند و ممکن است رهگذری باشند که از کنار ما در کوچه و خیابان عبور کرده است.

با توجه به اینکه ایشان دارای بدن جسمانی و مادی هستند چطور ممکن است در یک زمان واحد در همه مکان ها یا مکان هایی متعددی حضور داشته باشند و اگر چنین است حضرت در کجا زندگی می کنند؟ آیا در مکان شخصی و معینی زندگی نمی کنند؟ برای پاسخ سوال با ما همراه باشید.

 آیا در همه جا حضور دارند؟

اینکه امام زمان در همه جا و همه مکان ها حضور دارند به معنی حضور با بدن جسمانی نیست بلکه منظور از این حضور احاطه علمی ایشان به امور عالم و مردم می باشد که ناشی از علم الهی است و لازمه این علم حضور با جسم و بدن مادی نیست بلکه همان علم غیبی است که خداوند به معصومین (علیهم السلام) عنایت فرمودند. اگر امام زمان(عج) می‌فرمایند: «ما به احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست.» منظور  علم ایشان است نه فقط حضور جسمانی، البته این توضیحات منافاتی با برخی روایات که از حضور هر دوی این ها یعنی حضور جسمانی و احاطه علمی برای امام مفروض و مقبول است، ندارد.

امام کجا زندگی می کند؟

با توجه به فرازهائی از دعای ندبه که می فرماید: «لیت شعری این استقرت یک النوی؟ بل أیّ ارض تقلّک اوثری؟ ابرضوی أو غیرها أم ذی طوی؟» ای کاش می دانستم در کدامین جایگاه سکونت داری و کدامین زمین یا آسمانی تو را در برگرفته است؟ آیا در کوه رضوی هستی و یا جائی دیگر و یا در ذی طوی؟

مستناد از احادیث معصومین آن است که حضرت در مکان خاص و سرزمین و شهر و کشور معینی مستر نیستند بلکه ایشان همواره در سفر از مکانی به مکان دیگر جهت انجام وظائفی هستند که خداوند بر ایشان قرار داده است. مخفی بودن این موضوع عقلانی و منطقی است. همانطور که موضوع غیبت امری عقلانی و حکیمانه است اگرچه ما به سر آن ها جاهل و بی اطلاع باشیم

به نظر می آید امام زمان(عج) در مکان معینی سکونت دارند و گاه نیز برای رسیدگی به امور مردم سفر می کنند در حالی که با بررسی روایات متعدد خلاف آن ثابت می شود بدین ترتیب که: اگر چه این دو مکان که در دعا به آن اشاره شده بر اساس کتب تاریخ از اماکن مقدس می باشد و احتمال این که حضرت در این مکان ها نیز دیده شده و رفت و آمد داشته و عبادت می‌کنند هست اما هیچ دلیل محکم و مقتضی بر سکونت در این مکان ها و انتخاب آن به عنوان محل دائمی برای زندگی وجود ندارد.

اگر در دعا با این سوال ها حالت حزن و سوز و هجران و تاسف از دوری حضور حضرت اظهار می شود باز هم دلیلی بر زندگی و اقامتگاه ایشان نیست.

در فرازهای دیگر از دعا به راحتی پاسخ به این شبهه  داده می شود. آنجا می فرماید: «بنفسی انت من مغیب لم دخیل منّا بنفسی أنت نازح ما نزح عنّا»؛ جانم به قدایت تو همان ناپیدائی هستی که بیرون از ما نیستی جانم به فدایت تو همان کنار رفته ای هستی که از ما به کنار نیستی.

اگر دلیل اقامت حضرت در این مکان، زیارتی بودن و قداست آنجا باشد، چرا مکه معظمه و مدینه منوره و عتبات عالیات نباشد که از نظر شرافت و قداست از بالاترین و عالی ترین درجات برخوردارند.

بنابراین فرازهای دعای ندبه بیان کننده اقامتگاه اصل و همیشگی امام زمان(عج) نیست.

در توضیحی از امام زمان(عج) چنین آمده است: «ما در عین حال در مکانی به دور از خانه های ظالمانی بر حسب آنچه خداوند تا زمانی که حکومت دنیا در دست فاسقین باشد به مصلحت ما دیده است – سکونت داریم – اما به کارهای شما عالمیم و ذره ای از اخبار شما از ما فروگذار نمی شود.»

اینکه امام زمان در همه جا و همه مکان ها حضور دارند به معنی حضور با بدن جسمانی نیست بلکه منظور از این حضور احاطه علمی ایشان به امور عالم و مردم می باشد که ناشی از علم الهی است و لازمه این علم حضور با جشم و بدن مادی نیست بلکه همان علم غیبی است که خداوند به معصومین(علیهم السلام) عنایت فرمودند. اگر امام زمان(عج) می فرمایند: «ما به احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست.» منظور علم ایشان است نه فقط حضور جسمانی

در توضیحی دیگر می فرمایند: «و ما شاهد و ناظر  مناجات تو بودیم… در حالی که در جایگاهمان در قله کوهی در محلی ناشناخته ساکنیم و اخیراً به خاطر افرادی بی ایمان به ناچار از منطقه ای پر درخت به این جا آمده ایم و به زودی از این جا به دشتی هموار که چندان از آبادی ها دور نباشد، فرود خواهیم آمد.»

بر اساس این توقیعات اگر چه از مکان مشخص و معین و ثابتی نامی برده نشده اما آنچه که استفاده می شود آن است در جایی حضرت ساکن هستند که از خانه های ظالمین و ستمکاران دور است.

مستناد از احادیث معصومین آن است که حضرت در مکان خاص و سرزمین و شهر و کشور معینی مستر نیستند بلکه ایشان همواره در سفر از مکانی به مکان دیگر جهت انجام وظائفی هستند که خداوند بر ایشان قرار داده است. مخفی بودن این موضوع عقلانی و منطقی است. همانطور که موضوع غیبت امری عقلانی و حکیمانه است اگرچه ما به سرّ آن ها جاهل و بی اطلاع باشیم.

 خلاصه سخن:

امام زمان(عج) در همه جا حضور دارند. منظور از این احاطه علمی است نه فقط حضور جسمانی همچنین حضرت در بین مردم زندگی می کنند نه در مکان خاص و معین، و ایشان دائم در حال سفر و حرکت از مکانی به مکان دیگر جهت هدایت و دستگیری مردم هستند.

 1 نظر

عالم ذر چیست و کجا است؟

14 شهریور 1391 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

بحث از عالم ذر و کم و کیف آن را در بررسی نظرات موافق و مخالف مطرح کرده و سپس به نقد آنها پرداخته در خاتم نظریه صحیح را بیان می کنیم.

 

 


تعبیر عالم ذر و خصوصیات آن که مفسران، فلاسفه و متکلمان را به خود مشغول ساخته برگرفته از آیه 172 سوره اعراف و روایات متعددی است که در این زمینه نقل شده است. هر یک از این افراد در مواجهه با این آیه و روایات مربوط به آن توضیحاتی را ارائه داده اند که به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند: موافقان عالم ذر، مخالقان عالم ذر، و نظریه سومی که به نقد این دو دسته می پردازد.

 

آنچه سبب به وجود آمدن دو دسته اول گردیده، برداشت اشتباه و سطحی آنان از وجود عالم ذر است و اما گروه سومی که برخی از مفسرین معاصر هستند به نقد این دو دیدگاه پرداخته اند.

 

بحث از عالم ذر و کم و کیف آن را در بررسی نظرات موافق و مخالف مطرح کرده و سپس به نقد آنها پرداخته در خاتم نظریه صحیح را بیان می کنیم.

 

 موافقان عالم ذر

 

قبل از پرداختن به نظر این گروه لازم است آیه ای را که به آن استناد می کنند را با هم مرور کنیم.

 

“و اذا خذا الله من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم ألست بربکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنا کنا عن هذا غافلین”

 

و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه ی آنان را برگرفت و ایشان را برخودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگوئید که ما از این امر غافل بودیم.

 

نظر موافقان عالم ذر براساس این آیه چنین است که : خداوند بعداز خلقت حضرت آدم نطقه های موجود در صلب او را خارج ساخته و سپس نطفه های موجود در آنها را نیز خارج کرد و همینطور ادامه داد تا تمام بشر را به صورت ذرات بی شمار در آورد، سپس هر یک از این ذرات را حیات دنیوی، عقل و ادراک داد و پس از آن خود را به آنها معرفی کرد و آنها نیز بر ربوبیتش اقرار کردند البته برخی صادقانه و مطابق با باطنشان پاسخ دادند وعده ای نیز از روی نفاق اقرار کردند. بدین ترتیب همه به معرفت الهی آگاه شدند، پس از آن به شکل ذرات در صلب پدران خویش جای گرفتند در حالی که آن نوع حیات و زندگی را فراموش کردند تنها معرفت الهی را با خود به هنگام خلق مجدد همراه داشتند.

 

قبل از این حیات دنیوی، حیات دیگری یا به تعبیر دقیق تر نشئه دیگری وجود دارد که حقیقت و باطن این دنیاست به طوری که انسان ها از پروردگار خود منقطع نبوده و در پیشگاه او حاضر هستند و لحظه ای هم او را غایب نمی بینند لذا به وجود خدا و هر حقی که از جانب او باشد اعتراف دارند

 

مخالفان عالم ذر

 

آنچه که مورد نظر مخالفان است آن است که خداوند این اقرار ربوبیت و اتمام محتسبی را که موافقان نیز آن را اشاره دارند را از انسانها گرفت اما  این میثاق مأخوذ از انسان را در این دنیا و پس از خلقت یعنی پس از انفصال و جدایی از پدران از آنها گرفت و نه در دنیایی غیر از دنیای مادی.

 

 بررسی و نقد نظرات موافق و مخالف

 

اشکالی که در نظر موافق وجود دارد اینکه در صورت پذیرش آن باید به دو بار خلقت و زندگی دنیوی معتقد شویم که براساس معرفت دینی نه تنها قابل قبول نیست بلکه محال است. اما اشکال موجود در نظر مخالفان که معتقدند خداوند پس از خلقت اقرار گرفت با ظاهر آیه و نص روایات معتبر در این زمینه ناسازگار است.

 

نظر صحیح

 

براساس آیه 21 سوره حجر که می فرماید: “و إن من شی ء إلا عندنا خذائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم” و هیچ چیزی نیست مگر گنجینه های آن نزد ماست و ما آن را جزء اندازه ای معین فرو نمی فرستیم.

 

اثبات می شود که برای هر موجودی در نزد خدای متعال وجود وسیع و نا محدودی در گنجینه الهی هست که وقتی به دنیا وارد می شود دچار محدودیت می شود و این همان حقیقتی است که خدا از آن به ملکوت تعبیرکرده است. “و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین” (انعام/75)و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد. انسان نیز از این مسابقه ی وجودی و ملکوت برخوردار است.

 

بنابر آنچه گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که قبل از این حیات دنیوی، حیات دیگری یا به تعبیر دقیق تر نشئه دیگری وجود دارد که حقیقت و باطن این دنیاست به طوری که انسان ها از پروردگار خود منقطع نبوده و در پیشگاه او حاضر هستند و لحظه ای هم او را غایب نمی بینند لذا به وجود خدا و هر حقی که از جانب او باشد اعتراف دارند.

 

این تفسیر در واقع آن حقیقتی است که آیه به طور اجمال به آن اشاره دارد یعنی آیه اشاره دارد به یک نشئه انسانی قبل ار نشئه دنیوی انسان اگر چه این نشئه تقدم زمانی نداشته بلکه همراه و محیط براین عالم است.

 

با این توضیح اشکالاتی که بردیدگاه طرفداران عالم ذر که برای آن نشئه تقدم زمانی قائل هستند براین نظر وارد نمی شود. و از سوی دیگر اشکالات موجود در نظر مخالفان که با آیات و روایات منافات داشت هم براین نظر وارد نیست.

 

براساس آیات و روایات معتبر عالم ذر، نشئه ای انسانی قبل از نشئه دنیوی انسان است که تقدم زمانی نداشته بلکه همراه این حیات دنیوی و محیط برآن است که در آن نشئه انسان در پیشگاه خدا حاضر است لذا به وجود خدا و هر حقی از سوی او نیز ربوبیتی معترف است

 

شاهد مثال در روایات

 

روایات بسیاری در تأیید قول صحیح در این زمینه وجود دارد که نقل به یک روایت می پردازیم.

 

ابوبصیر از شاگردان امام صادق(علیه السلام) درباره ی عبارت “الست بربکم” از حضرت سوال می کند: آیا این کلام را با زبان هایشان ادا کردند؟

 

حضرت می فرماید: بله، و هم با دل ها ی خود گفتند: مجددا از حضرت می پرسد: در آن روز ذرات کجا بودند؟

 

می فرماید: “آن روز خداوند در آن ذرات کاری کرد و آن ذرات عکس العملی نشان دادند که همان جوابشان بود.

 

این جواب که امام می فرماید: هم با زبان ها و هم با دلهایشان، نشان دهنده این است که وجود ذرات در آن روز طوری بوده است که اگر به دنیا منتقل می شدند، همان نحوه ی وجود شان، جواب زبانی را تصدیق کرد و هم آن را عین جواب با دل دانست، سپس سوال کننده چون تصوری دنیایی از موضوع داشت، از مکان این سوال و جواب پرسش کرد، اما امام (علیه السلام) در پاسخ مکانی را تعیین نکرده بلکه فرمود: خداوند آن ها را طوری آفرید که سوال و جواب از آن ها ممکن باشد.

 

این توضیحات علاوه برآنکه نظر صحیح را تأیید می کند. نشان می دهد که این سۆال و جواب یک امر حقیقی است نه مجازی.

 

 خلاصه سخن :

 

براساس آیات و روایات معتبر عالم ذر، نشئه ای انسانی قبل از نشئه دنیوی انسان است که تقدم زمانی نداشته بلکه همراه این حیات دنیوی و محیط برآن است که در آن نشئه انسان در پیشگاه خدا حاضر است لذا به وجود خدا و هر حقی از سوی  او نیز ربوبیتی معترف است.

 

منابع:

1-    تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش معروف به عیاشی، ج2، ص37و40

2-    ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج8، ص426-410

3-    کافی، شیخ کلینی، ج2، ص12

 

 نظر دهید »

برترین خیر از نگاه امیرالمۆمنین(علیه السلام)

12 شهریور 1391 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

 

 

اوقات پیش می آید که در مقابل کمک به دیگران، با این سخن آنان مواجه می شویم: “خدا خیرت دهد” حال این خیر چیست؟ چه معنایی دارد؟ خیر از دیدگاه افراد مختلف متفاوت است، ممکن است فردی خیر را در خوش گذرانی شخص دیگر آن را در ثروت، دیگری در سلامتی و … بدانند، خیر از مواردی است که مصادیق بسیاری برای آن ذکر شده است …

 


آنچه مهم است، اینست که خیر در اسلام چگونه معنا شده است و نظر ائمه طاهرین در مورد آن چیست؟ امیرالمۆمنین در نهج البلاغه خیر را اینگونه توصیف کرده اند:

سُئل عن الخیر ما هو؟ فقال(علیه السلام): لَیْسَ الخَیْرُ أنْ یَكْثُرَ مالُكَ وَوَلَدُكَ وَلكِنَّ الخَیْرَ أنْ یَكْثُرَ عِلْمُكَ؛(1) از امام(علیه السلام)سۆال شد كه خیر چیست؟ در جواب فرمودند: خیر این نیست كه دارایى و فرزندانت زیاد شود، بلكه خیر آن است كه دانش و علمت افزون گردد.

 

امام علی(علیه السلام) خیر را در دانش اندوزی می دانند اما خیر در چند آیه از قرآن به معناى مال و متاع دنیوى به كار رفته:

 

كُتِبَ عَلَیْكُمْ إذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأقْرَبِینَ بِالْمَعْروفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ؛(2) دستور داده شد كه چون یكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر داراى متاع دنیاست، وصیت كند براى پدر و مادر و خویشان به قدر متعارف، این كار سزاوار مقام پرهیزكاران است.

 

 أیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ وَ بَنیْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لایَشْعُرونَ؛(3) آیا این مردم كافر مى‏پندارند كه ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماییم براى آن‏كه مى‏خواهیم در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا كنیم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند.

 

و إنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید؛(4) و انسان بر حب مال دنیا سخت فریفته و بخیل است.

 

منظور از سخن امیرالمۆمنین نفی دیدگاه غالب در مسئله مال و فرزند است، یعنی نفی دیدگاه کسانی که تنها از جنبه های مادی و دنیوی به مال و فرزند نگاه می کنند وگرنه اگر این مواهب در راه خدمت به خلق و جلب رضای خالق صرف شود آن نیز مصداق خیر است.

 

برترین خیر دانش است،انسان از طریق علم می تواند به خودشناسی و پس از آن به خداشناسی برسدوسعادت دنیا واخرت خود را تأمین نماید

 

خیر و اقسام آن

 

اگر مال و فرزند خیر است پس چگونه امام(علیه السلام) در این كلام، خیر بودن را از مال و فرزند سلب مى‏نمایند؟ پاسخ این سۆال را باید در اقسام خیر جستجو کرد ؛خیر دو قسم است: مطلق و مقید؛ خیر گاهى استعمال مى‏شود در «خیر مطلق»؛ یعنى خیرى كه هیچ شرى را در برندارد، و گاهى استعمال مى‏شود در «خیر مقید»؛ یعنى خیرى كه براى همگان و در همه حال خیر نیست. كلام امام(علیه السلام) به نحو سلب عموم است، نه عموم سلب؛ یعنى خیر محضْ افزایش علم و دانش است، نه ‏زیادى مال و فرزند. پس مال و فرزند جزء خیر مقید محسوب می شوند که گاهی خیر هستند. البته علم هم اگر از عبودیت پروردگار و حلم جدا شود ممکن است در مسیر انحراف قرار گیرد، لذا امام آن را به ضمیمه امور دیگری به عنوان خیر معرفی کردند و در ادامه فرمودند: … وَ أَنْ یَعْظُمَ حِلْمُكَ، وَ أَنْ تُبَاهِیَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ، فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللهَ، وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللهَ. وَلاَ خَیْرَ فِی الدُّنْیَا إِلاَّ لِرَجُلَیْنِ: رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَ رَجُلٍ یُسَارِعُ فِی الْخَیْرَاتِ.

 

 بحرانى(ره) در بیان این حكمت گوید:

 

 

خیر در عرف عام، فراوانى و كثرت مال و لذایذ دنیوى است، و در اصطلاح سالكین الى اللَّه، خوشبختى و سعادت اخروى است و كمالات نفسانیه‏اى كه وسیله رسیدن به آن سعادت باشد؛ بعضى خیر را به اعم از این تفسیر نموده‏اند. در این كلام امام(علیه السلام) خیر بودن را از كامیابى‏هاى دنیوى نفى نموده، زیرا این لذت‏ها و كامیابى‏ها فانى است و از انسان جدا مى‏گردد و چه بسا موجب رسیدن شر اخروى به انسان باشد و خیر را به معناى دوم تفسیر نموده و كمال قواى انسانى را خیر دانسته‏اند؛ پس كثرت علمْ كمال قوه نظریه نفس عاقله است.(5)

 

 علم سرچشمه خیرات

 

ائمه در روایات بسیاری به علم وارزش آن اشاره کرده اند؛گویا کسی که عالم وطالب علم نباشد را سعادتمند نمی دانند،امام صادق(علیه السلام) در این مورد فرموده اند:

 

“كسى را كه فاقد علم‏ است سزا نیست كه سعادتمند شمرده شود و نه آن كس كه عارى از مهر است ستوده، و نه آن كس كه صبر ندارد كامل. و براى كسى كه از ملامت علما پروا ندارد امیدى به خیر دنیا و آخرت نیست. و راستگوئى، شایسته فرد عاقل است، تا به گفتارش اعتماد شود، و سزاوار است كه حقّ‏شناس باشد تا در خور فزونى گردد."(6)

 

آیا این مردم كافر مى‏پندارند كه ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماییم براى آن‏كه مى‏خواهیم در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا كنیم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند

 

امام پنجم حضرت باقر(علیه السلام) نیز از پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل كرده‏اند كه فرمودند: در غیر از تعلیم و تعلم خیرى نیست.

 

 قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله): العالمُ والمُتَعَلِّم شَریكانِ فی الأجْرِ لِلْعالِم أجرانِ و لِلْمُتَعَلِّمِ أجْرٌ وَلا خیر فی‏سِوى ذلك(7).

 

در غررالحكم از امیرالمۆمنین(علیه السلام) نقل شده كه: العلمُ أصلُ كلِّ خیر.(8)

 

حالات روحانى در اثر توجه و علم به اسماء و صفات الهى براى انسان حاصل می شود، و مقامات معنوى در نتیجه علم یقینى حاصل می گردد، و تقویت روحانیت و انسانیت هر فردى در اثر این مقامات كه از علم سر چشمه مى‏گیرند متحقق مى‏شود. و مى‏توان گفت كه: حقیقت حالات و مقامات و بلكه نتیجه و نهایت آنها همان علم است.

 

در مواردی نیز علی بن ابیطالب خیر را تنها در دانش دانسته اند و آن را از موارد دیگر نفی نموده اند؛ “هر گاه خداوند خیر بنده‏اى را بخواهد او را دانشمند در دین كند."(9)

 

برترین خیر دانش است، انسان از طریق علم می تواند به خودشناسی و پس از آن به خداشناسی برسد و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نماید.

 

درود بر بهترین خلائق، محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله كه سرور پیامبران است و برگزیده پروردگار عالمیان؛ و درود بر آل و خاندانش كه جرعه‏نوشان فرقان‏اند و علم‏آموختگان‏ بلا واسطه مهبط وحى. پاكانى كه با كلام خود، چراغ هدایت ابناء بشر را افروختند و با عمل خود، صدق و ایمان آموختند.

 

 نتیجه:

 

پس خیر اقسامی دارد که یکی از آنها خیر مطلق است و علی بن ابیطالب در نهج البلاغه به برترین خیریعنی علم اشاره کرده اند.

 

 پی نوشت ها:

 

1-نهج‏البلاغه، حكمت 94.

 

2-بقره (2) ،آیه 180

 

3- مۆمنون (23) ،آیه 55 و 56

 

4- عادیات (100)، آیه 8.

 

5-ابن‏میثم بحرانى، شرح نهج‏البلاغه، ج‏5، ص‏288.

 

6-تحف العقول / ترجمه جعفرى ، ص 343

 

7- بحارالأنوار، ج‏1، ص‏173/ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم ،باب ثواب العالم و المتعلم ….. ،ج‏1، ص 3

 

8-تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ، فضیلة العلم ….. ص 41

 

9-مشكاة الأنوار / ترجمه هوشمند و محمدى ؛ ص261 

 

 1 نظر

حدود اخلاقی خوردن و آشامیدن

09 شهریور 1391 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

 

انسان ها همه میل به خوردن و آشامیدن دارند و این لازمه حیاتشان است می خواهیم ببینیم مطلوبیّت و نامطلوبیّت و ارزش مثبت و منفى اخلاقى در ارتباط با این میل از کجا پیدا مى شود؟


 

 

در پاسخ به پرسش فوق باید گفت: کلا در همه امور ارزش هاى اخلاقى در انتخاب و گزینش انسان ریشه دارند و در این زمینه هم چنین است به کمیّت و کیفیّت یا جهت خاصّى در استفاده از خوردنی ها و آشامیدنی ها مربوط مى شود: مذمّت از خوردن و نوشیدن ممکن است مربوط به کمیّت باشد؛ زیرا، به تناسب نیاز واقعى انسان براى زنده ماندن، یک اندازه واقعى وجود دارد که رعایت آن اندازه عملا، ممدوح و ستوده است و بى توجّهى به آن به نکوهش و مذمّت اخلاقى انسان منتهى خواهد شد. از اینجاست که خداوند مى فرماید:

 

«کلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا.»

 

یعنى، اندازه را در خوردن و نوشیدن رعایت کنید که اگر رعایت اخلاقى در اینگونه موارد به کمیّت خاصّى مربوط مى شود که رعایت کردن یا رعایت نکردن آن اندازه، ارزش مثبت و منفى را براى کار، به دنبال خواهد آورد.

 

از آنجا که بعضى از مأکولات و مشروبات، به نوعى مزاحمت براى لذت های دیگر ایجاد مى کنند یا موجب زیانى بر جسم یا روح انسان مى شوند، از ارزش منفى برخوردار خواهند شد. مثلا گاهى ممکن است خوردن چیزى سلامتى انسان را تهدید کند در این صورت لذت بردن از خوردن ، مزاحم لذّت سلامتى و صحّت انسان خواهد بود و این خود عامل نیرومندى است که اخلاقاً، عمل خوردن را محدود مى کند به حدّى که به سلامتى انسان لطمه اى وارد نشود و  خوردنی ها را محدود مى کند به چیزهایى که سلامتى بدن را تهدید نکند و یا چیزهایى که مثل شراب و گوشت خوک و یا گوشت حیوانى که به نام خدا ذبح نشده ضرر روحى و معنوى نداشته باشد.

 

در مواردى نیز یک جهت نامطلوب، منشأ ارزش منفى عمل اکل و شرب در انسان خواهد شد. کسى که مى خورد و مى نوشد تا با نیروى حاصل از آن در راه خدا معصیّت کند هر چند که مأکولاتش هم از طیّبات باشد و ضرر مادّى، عقلى و اجتماعى هم نداشته باشد چنین نیّتى خود به خود عمل تغذیه و خوردن و آشامیدن وى را نکوهیده، ناستوده و داراى ارزش منفى خواهد ساخت و برعکس، اگر انگیزه و نیّت انسان در این عمل، خیر باشد فى المثل، براى این بخورد که توان عبادت و بندگى خدا را پیدا کند یا براى آن که پدر و مادر خود را خرسند و خوشحال سازد در این صورت چنین نیّتى منشأ ارزش مثبت عمل خوردن و آشامیدن او خواهد شد که ما از این عامل ارزش دهى با عنوان جهت خاصّ یاد کردیم.

 

اینکه آدمى هوسناکانه در جستجوى تفنّن در غذا باشد، حاکى از این است که تعلّق قلبى به لذایذ مادّى و حیوانى دارد و آن را در زندگى، براى خود، هدف قرار داده است و چنین حالتى از نظر اخلاق، مذموم و نکوهیده است

 

در هر حال، خوردن و آشامیدن انسان هیچگاه بى ارتباط با سایر صفات جسمى و حالات روحى انسان نیستند. گاهى به انسان قدرت و نیرو و توان مى دهد و به سلامتى انسان مى افزاید که طبعاً، فعل خوردن ارزش مثبت خواهد داشت و گاهى، انسان را کسل و قواى فکرى وى را تضعیف مى کند که ترک آن از ارزش مثبت برخوردار خواهد بود.

 

گاهى موجب شادابى روح و توان عبادت در انسان مى شود که باز هم فعل آن ارزش مثبت دارد و گاهى، برعکس، حضور قلب را از انسان مى گیرد، عواطف وى را ضعیف مى کند و منشأ قساوت دل و تاریکى و ظلمت جان مى شود که ترک آن، ارزش مثبت خواهد داشت.

 

 دیدگاه ارزشى قرآن در اکل و امساک

 

در قرآن کریم، ارزشهاى مثبت و منفى مربوط به این موضوع بر اساس محورهاى بالا تبیین گردیده است و در بررسى این موضوع مى توان به آیات مربوط به روزه هاى واجب، آیات مربوط به مطلق روزه، و آیات مربوط به روزه هاى مستحب مراجعه نمود. مثل آیه:

 

«یا اَیُّها الَّذینَ امَنُوا کتِبَ عَلَیْکمُ الصَّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکم لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ.»(1)

 

1ـ بقره/ 183.

 

 [اى کسانى که ایمان آورده اید بر شما، مانند گذشتگان قبل از شما، روزه واجب گردیده است باشد که تقوا پیشه کنید.] که به روزه واجب مربوط مى شود.

 

و مثل آیات مربوط به روزه هاى کفّاره:

 

«فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ اَیّام فِى الْحَجِّ وَسَبْعَة اِذا رَجَعْتُمْ تِلْک عَشَرَةٌ کامِلَةٌ.»( بقره/ 196)

 

[پس هر کس که قربانى نیافت بر او است که سه روز در حجّ روزه بگیرد و هفت روز به هنگامى که به منزل باز گشتید که آنها مجموعاً ده روز کامل خواهد شد].

 

و آیات دیگرى نیز در باره روزه هایى که به عنوان کفّاره واجب است داریم و در اینجا نیازى به ذکر آنها نیست.

 

اینکه در قرآن در زمینه برخى از خطاها روزه گرفتن را به عنوان کفّاره مطرح مى کند به تناسب حکم و موضوع مى توان دریافت در چنین مواردى روزه گرفتن، نورانیّتى براى انسان با خود به همراه مى آورد که آلودگى قبلى را که در اثر گناه در نفس انسانى حاصل شده است به وسیله آن از بین مى رود و نفس انسان با روزه تطهیر مى شود و از اینجاست که به این روزه ها نام «کفّاره» یعنى جبران کننده، اطلاق مى شود.

 

بعضى آیات مطلق روزه اعّم از واجب و مستحب را شامل مى شود مثل آیه:

 

«فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَاِنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکمْ اِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ.»( بقره/ 184)

 

[پس کسى که به اختیار خود نیز کار نیک کند براى او بهتر است و این که روزه بگیرید برایتان بهتر است اگر مى دانستید].

 

اینکه آدمى هوسناکانه در جستجوى تفنّن در غذا باشد، حاکى از این است که تعلّق قلبى به لذایذ مادّى و حیوانى دارد و آن را در زندگى، براى خود، هدف قرار داده است و چنین حالتى از نظر اخلاق، مذموم و نکوهیده است. البته، مذمّتهاى

 

بعضى از آیات، انسان را از خوردن بعضى چیزها که طبعاً، نوعى مزاحم بعضى از کمالات انسان می شود، منع کرده مى فرماید:

 

«اِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزیرِ وَما اُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنْ اِضْطُرَّ غَیْرَ باغ وَلا عاد فَلا اِثْمَ عَلَیْهِ اِنَّ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ.»( بقره/ 173)

 

استفاده از مأکولات و مشروبات نیز مثل استفاده از سایر نعمتهاى خداوند اگر به انگیزه شکر باشد علاوه بر ارزش مادّى آن، در تأمین نیازهاى جسمى انسان، داراى ارزش مثبت اخلاقى و معنوى نیز خواهد بود و کمال معنوى انسان را به همراه خواهد آورد

 

[براى شما خوردن گوشت حیوان مرده و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا ذبح شده ممنوع شد پس هر کس ناگزیر شد از خوردن آن(یعنى، راه دیگرى براى سدّ رمق نداشت) و از حدّ ضرورت تجاوز نکرد گناهى بر او نیست که خداوند بخشنده و رحیم است].

 

قرآن در یک مورد عنوانى کلّى در ارتباط با خوردنی ها و نوشیدنی ها ارائه مى دهد که مى توان ملاک و ریشه حرمت و حلیّت را از آن جستجو کرد. آنجا که مى گوید:

 

«وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ.»( اعراف/ 157)

 

[و برایشان چیزهاى پاک و پاکیزه را حلال، و چیزهاى ناپاک و پلید را حرام گردانید].

 

که در این صورت، دیگر رزق حسن نیست بلکه از خبایث و پلیدى هاست و نباید از آن استفاده کرد. البته این معنا بنابر یک احتمال است.

 

در آیه دیگرى آمده است:

 

«اِنَّما الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاَْنْصابُ وَالاَْزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ.»( مائده/ 90)

 

در این آیه نیز حکم به پلیدى و زشتى و چیزهایى مثل شراب و قمار و غیره نموده که پلیدى هر یک به تناسب موضوع خاصّ خود منشأ رفتار خاصّى از انسان در ارتباط با آن خواهد شد. و در مورد شراب پلید بودن و ناپاک بودن آن به این معناست که نوشیدن آن عملى زشت و شیطانى و موجب زوال عقل است و مفاسد دیگرى را به دنبال مى آورد.

 

لذّت براى از خوردنی ها و نوشیدنی ها، خود به خود، از نظر اخلاقى نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفى .

 

استفاده از مأکولات و مشروبات نیز مثل استفاده از سایر نعمتهاى خداوند اگر به انگیزه شکر باشد علاوه بر ارزش مادّى آن، در تأمین نیازهاى جسمى انسان، داراى ارزش مثبت اخلاقى و معنوى نیز خواهد بود و کمال معنوى انسان را به همراه خواهد آورد.

 

منبع : کتاب اخلاق در قرآن ج2 ،آیت الله مصباح یزدی

 

 

 1 نظر

عاملی که انسان را به کفر می کشاند!

09 شهریور 1391 توسط مدیریت استانی کهگیلویه و بویراحمد

حسد مایه كفر است. بنى اسرائیل آرزو داشتند پیامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوى خود نرسیدند، حسادت ورزیده و كافر شدند پس می توان نتیجه گرفت نارضایتى انسان ها، تأثیرى در مقدرات حكیمانه خداوند ندارد. خدا بهتر مى‏داند كه رسالت خود را به عهده چه كسى بگذارد.


حسود

حسد مایه كفر است

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباۆُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ(بقره/ 90)؛ چه بد است آنچه كه خویشتن را به آن بفروختند، كه از روى حسد، به آیاتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند (و گفتند:) كه چرا خداوند از فضل خویش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد، (آیاتش را) نازل مى‏كند. پس به قهر پى در پى الهى گرفتار شدند و براى كافران، مجازاتى خوار كننده است.

در این آیه، علّت كفر یهودیان به پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله بیان شده است. آنها حسادت مى‏ورزیدند كه چرا بر یكى از افراد بنى اسرائیل، وحى نازل نشده است و این حسادت و كفرورزى، بهاى بدى بود كه خود را بدان فروختند.

 نكات آیه:

1- یك معامله زیان‏آور

آرى یهود معامله زیان‏آورى انجام دادند، چرا كه در آغاز از منادیان اسلام بودند و حتى زندگى در مدینه را با تمام مشكلاتش براى رسیدن به این مقصود بر گزیدند، اما پس از ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)، تنها به خاطر اینكه او از بنى اسرائیل نیست و یا منافع شخصیشان را به خطر مى‏اندازد به او كافر شدند، چه معامله‏اى از این زیانبارتر كه انسان نه تنها به مقصودش نرسد بلكه پس از صرف تمام نیروها در جهت ضد آن قرار گیرد، و خشم و غضب خدا را براى خود فراهم سازد.

در سخنى از امیر مۆمنان على (علیه السلام) مى‏خوانیم: «انه لیس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها» : “براى وجود شما قیمتى جز بهشت نیست، خود را به غیر آن نفروشید .” (نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 456)

قابل توجه اینكه در اینجا سرمایه معامله را اصل وجود آنان ذكر مى‏كند چرا كه با كفر، ارزش هستى آنها به كلى سقوط مى‏كند، گویى فاقد شخصیت خود مى‏شوند، و به تعبیر دیگر به بردگانى مى‏مانند كه وجود خود را فروخته و به اسارت دیگرى در آمده‏اند، آرى آنها اسیر هوى و بنده شیطانند.

در سوره آل عمران آیه 112 نیز همین معنى دیده مى‏شود كه یهود به خاطر كفر به آیات خدا و قتل پیامبران مورد خشم خدا قرار گرفتند، این غضب اول است كه دامنگیر آنها شد

كلمه” اشتروا” گر چه معمولاً به معنى” خریدارى كردن” مى‏آید، ولى گاه- چنان كه در لغت تصریح شده- به معنى فروختن نیز آمده است، و آیه فوق از این قبیل است.

 

2- تفسیر” فَباۆُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ”

قرآن مجید در سرگذشت بنى اسرائیل هنگامى كه در بیابان (سینا) سرگردان بودند، مى‏گوید” وَ باۆُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ” (آنها به غضب خدا باز گشتند) سپس اضافه مى‏كند” این خشم خداوند نسبت به آنها به خاطر كشتن انبیاء و كافر شدن به آیات خدا بود".

در سوره آل عمران آیه 112 نیز همین معنى دیده مى‏شود كه یهود به خاطر كفر به آیات خدا و قتل پیامبران مورد خشم خدا قرار گرفتند، این غضب اول است كه دامن گیر آنها شد.

بازماندگان آنان بعد از ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) همان روش نیاكان را در مورد این پیامبر ادامه دادند، یعنى نه تنها به آئین او كافر شدند بلكه در برابر او به مبارزه برخاستند، این سبب شد كه خشم و غضب تازه‏اى آنها را فرا گیرد و این غضب دوم است لذا مى‏گوید:” فباءوا بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ".

” باؤوا” در اصل به معنى بازگشتند و منزل گرفتند مى‏باشد و در اینجا كنایه از استحقاق پیدا كردن است، یعنى آنها خشم پروردگار را همچون منزل و مكانى براى خود برگزیدند.

3ـ وَ لِلْكافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (و براى كافرین عذاب خواركننده‏اى است)

براى آنهایى كه پیامبرى محمّد صلى اللَّه علیه و آله را انكار نمودند عذاب خوار كننده‏اى یا در دنیا و یا در آخرت وجود دارد، و «مهین» چیزى است كه صاحبش را خوار و لباس ذلّت می پوشاند.

در سخنى از امیر مۆمنان على (علیه السلام) مى‏خوانیم: «انه لیس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها» : براى وجود شما قیمتى جز بهشت نیست، خود را به غیر آن نفروشید

پیام‏های آیه:

1ـ  معیار ارزش دین مردم، به انگیزه‏هاى آنان است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» ، «بَغْیاً»

2ـ حسد مایه كفر است. بنى اسرائیل آرزو داشتند پیامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوى خود نرسیدند، حسادت ورزیده و كافر شدند. «بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ»

3ـ پیامبرى، فضل الهى است. «مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ»

4ـ نارضایتى انسان ها، تأثیرى در مقدرات حكیمانه خداوند ندارد. خدا بهتر مى‏داند كه رسالت خود را به عهده چه كسى بگذارد. «مَنْ یَشاءُ»

5ـ بدترین معاملات آن است كه انسان هستى خود را بدهد و غضب الهى را بخرد. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» ، «غَضَبٍ»، «عَذابٌ مُهِینٌ»

منابع:

1-  ترجمه تفسیر مجمع البیان ج1

2-  تفسیر نور ج1

3-  تفسیر نمونه ج1

4-  نهج البلاغه كلمات قصار كلمه

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 87
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدیریت استانی کهگیلویه و بویر احمد

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه

نحوه نمایش نتایج:

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

ذکر ایام

حدیث

حدیث موضوعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس